نظریه پردازی ها پیرامون حمله نظامی به ایران؛ درست یا نادرست؟

داریوش افشار:

با توافق بدست آمده میان کشورهای موسوم به 5+1 و جمهوری اسلامی در وین بتاریخ 14 ژوئیه 2014 (موسوم به برجام)، دو طیف عمده و مشخص، از نقطه نظر استقبال یا عدم استقبال از این توافقنامه، بوجود آمده است. نگارنده، با چشم انداز پیشبرد منافع ملی ایران، ابتدا به ساکن و پیش از پرداختن به موضوع اصلی این نوشتار، بطور خلاصه بر این باور است؛ از آنجاییکه حاکمان جمهوری اسلامی در ایران صلاحیت نمایندگی از جانب ملت ایران را ندارند، این توافقنامه میان دولتمردان جمهوری اسلامی و کشورهای 5+1 کاملأ مردود دانسته شده و فاقد هرگونه مشروعیت ملی است. جامعه اندیشمندان و میهن دوست ایرانی، با تأکید بر این نکته میتوانند کارزار عدم صلاحیت در تصمیمگیری های ضد میهنی رژیم جمهوری اسلامی را در دستور کار قرار داده و حول این محور، در درجه اول به روشنگری های لازم در این رابطه در راستای بالا بردن آگاهی ملت ایران بپردازند و دوم، به جامعه بین المللی نشان بدهند که توافقنامه خفت بار بدست آمده در وین، مورد تأیید اکثریت ملت ایران نبوده و در فردای از میان برداشته شدن این نظام اهریمنی با دستان توانمند ملت ایران، فاقد هرگونه رسمیت خواهد بود.
اما اصل مطلب:
برخی بر این باور هستند که توافقنامه بدست آمده در وین، موهبتی بوده که سایه شوم حمله نظامی به ایران را از سر ملت ایران برداشته است و در میان این باورمندان، هستند عناصر و نیروهایی، که با تکیه بر یک چنین دیدگاهی، عملکرد رژیم را مثبت ارزیابی کرده و با تبلیغ و براه اندازی جنجالهای همیشگی خود، بر ادامه حاکمیت جمهوری اسلامی همچنان پافشاری میکنند. این طیف از مجیز گویان و جیره خواران جمهوری اسلامی، اصولا در خط نیروی موسوم به “اصلاح طلبان” (باند روحانی-رفسنجانی-خاتمی) رژیم تلاش و فعالیت کرده و با پیشبرد سیاست مماشات و زد و بندهای دلال منشی با رژیم ضد ایرانی و اشغالگر اسلامی، منافع ملی را زیر پا گذاشته و همواره بدنبال پیشبرد منافع شخصی و محفلی خود بوده اند. گروه دیگری، با ابراز مخالفت با این توافقنامه، بر این عقیده هستند که رژیم میبایست همچنان به “حق مسلم” خود پایبند باشد و حتا با وقوع یک جنگ خانمانسوز، “حسین وار” برنامه هسته ای رژیم بپیش برده شود. باید اضافه کرد که به تازگی، دسته دیگری هم پیدا شده اند که امکان برخورد نظامی را حتا با اجرایی شدن صد در صد “مثبت” این توافقنامه از سوی جمهوری اسلامی (پایبندی کامل به توافقنامه) محتمل میدانند. این گروه معتقدند، از آنجاییکه بازرسان سازمان انرژی اتمی (بخوان جاسوس های بین المللی)، قادر خواهند بود تا تصویر روشنتری از تواناییها و به طریق اولی، ضعفهای نظامی جمهوری اسلامی بدست بیاورند، طرح و برنامه ریزی برای به اجرا گذاشته شدن یک “حمله پیشگیرانه” حتا آسانتر خواهد بود!
با نگاهی ژرفتر به واقعیتهای موجود در توازن نیروها از نقطه نظر استراتژیکی، و موضوع دستیابی رژیم اسلامی به بمب اتمی، احتمال حمله نظامی به ایران، چه از سوی اسرائیل به تنهایی و یا از سوی یک نیروی ائتلاف بین المللی، با آنچه که در بالا به آن اشاره شد میتواند متفاوت باشد.
در روز 21 آگوست 2015، تلویزیون کانال 2 اسرائیل برنامه ای از پیش ضبط شده را پخش کرد که در آن “اهود باراک”، نخست وزیر و وزیر دفاع پیشین اسرائیل، طی مصاحبه ای اظهار کرده بود که در سه مقطع زمانی گوناگون، اسرائیل طرح و نقشه حمله به تأسیسات اتمی ایران را پی ریزی کرده بود، اما هر سه بار از اجرایی کردن آن منصرف شد. شرح این برنامه تلویزیونی را اینجا[1] بخوانید. “اهود باراک” در اظهارات خود در این مصاحبه گفته بود که در سال 2010، “گابی اشکنازی”، رئیس ستاد مشترک نیروهای مسلح اسرائیلی با برنامه حمله نظامی به ایران بدلیل نا کافی بودن قابلیتهای نیروهای نظامی اسرائیل برای پیشبرد موفقیت آمیز چنین حمله ای مخالفت کرده بود. در مقطع دیگری در سال 2011، دو تن از اعضای کابینه اسرائیل، “موشه یالون” و “یووال اشتاینیتز” با دومین طرح و برنامه ریزی برای حمله نظامی به ایران مخالفت کردند. سومین برنامه ریزی حمله به ایران توسط اسرائیل، بنا بود که در سال 2012 به اجرا گذاشته شود، اما بنا بر اظهارات “اهود باراک”، از آنجاییکه تاریخ حمله به ایران با تاریخ تمرین های مشترک نظامی اسرائیل و ایالات متحده و بازدید “لئون پانتا”،  وزیر دفاع وقت ایالات متحده، از اسرائیل مصادف شده بود، آنها یکبار دیگر از اجرایی کردن این طرح منصرف شدند.
چرا این برنامه ضبط شده در وهله اول به بیرون نشت کرد، بسیار پرسش برانگیز است؛ زیرا که “اهود باراک” ادعا کرده است که نوار این مصاحبه بنا نبوده بروی آنتن برود و تلاشهای وی برای ممانعت از پخش آن بجایی نرسیده بود. یکی از نکات مهم در اینجاست که “موشه یالون”، رئیس پیشین نیروهای پدافندی اسرائیل و معاون نخست وزیر بوده، و در ضمن، پیشتر، جانشین “اهود باراک” در مقام وزیر دفاع اسرائیل بود. “یووال اشتاینیتز”، وزیر پیشین دارایی و یکی از مخالفین جدی رژیم اسلامی و برنامه های هسته ای آن است. پس مخالفت با حمله نظامی اسرائیل به ایران، بدون کارشناسی های لازم انجام نگرفته بود. در مورد مقطع سوم، که طرح حمله نظامی به ایران با تاریخ تمرینهای مشترک نظامی بین ایالات متحده و اسرائیل مصادف شده بود، باید گفت که کمی مشکوک بنظر میرسد؛ چرا که اینگونه تمرینها معمولأ با برنامه ریزی های از پیش تعیین شده طولانی مدت هماهنگ میشوند و مشخص است که چنین دلیلی برای انصراف از یک حمله نظامی نمیتواند جدی قلمداد شود. اما در اینجا به این نکته باید اشاره کرد که با اشاره به پیشینه “اهود باراک”، او کسی نیست که موارد طبقه بندی شده اسرائیلی را بدون هیچگونه ملاحظه ای از پیامدهای آن مطرح کند؛ بویژه در مقابل دوربین تلویزیون. شاید “اهود باراک” در نظر داشته تا به متحدان آمریکایی خود این اطمینان خاطر را بدهد که هر چند برنامه اتمی جمهوری اسلامی پتانسیل بزیر سؤال بردن موجودیت اسرائیل را میتواند در بر داشته باشد، اما بدون مشارکت متحد دیرینه خود در یک حمله نظامی به ایران، چنین حرکتی بطور یکجانبه از سوی اسرائیل غیر ممکن است. از سوی دیگر، با نشت این مصاحبه، “اهود باراک” میتواند به متحد خود این پیام را بدهد، که هر چند “بنیامین نتانیاهو” و “باراک اوباما” اختلافاتی در قبال تعیین مشی سیاسی مشترک در مقابل خطرات جمهوری اسلامی برای اسرائیل را با یکدیگر دارند، اما بنا به تصمیمات اتخاذ شده از سوی شخصیتهای رده بالای اسرائیلی، ایالات متحده میتواند اطمینان حاصل کند که هیچ تصمیم یکجانبه ای از سوی اسرائیل برای حمله نظامی به تأسیسات اتمی ایران محتمل نیست، و ایالات متحده بهمراه دیگر کشورهای تشکیل دهنده 5+1 میتوانند طرح “برجام” را پیش برده و مقاصد دراز مدت در غارت ثروتهای ملت و بزیر سؤال بردن استقلال ملی ایران را، که بهرحال بعنوان یک رقیب در منطقه، بسود اسرائیل تمام خواهد شد، به اجرا بگذارند. آنچه که بین خطوط مصاحبه نشت شده “اهود باراک” میتوان یافت آنستکه:

  • نابود ساختن تشکیلات اتمی جمهوری اسلامی کار ساده ای نیست. هرگونه برنامه ریزی در قبال یک حمله پیشگیرانه به ایران، مستلزم موفقیت صد در صدی در اجرای چنین برنامه ای است.
  • اسرائیل، حتا اگر تهدید موجودیت خود را از سوی جمهوری اسلامی حس کند، با یک اقدام یکجانبه نظامی و بدون مشارکت ایالات متحده، دست به چنین اقدامی نخواهد زد؛ مبادا که حامی دیرینه اسرائیل از این عملکرد برنجد و تأثیراتی منفی در رابطه بین این دو کشور را موجب شود.
  • مخالفت برخی از رهبران نظامی و اطلاعاتی پیشین اسرائیل با حمله نظامی به ایران، پیشتر نیز برملا شده بود و این میتوانست تأیید و تأکیدی دیگر از سوی “اهود باراک” بر ناتوانی اسرائیل در موفقیت آمیز بودن کامل گزینه نظامی بر علیه تأسیسات اتمی جمهوری اسلامی باشد. جنگ، ادامه سیاست است، اما با بکار گیری سلاحهای مرگبار در یک رویارویی نظامی. هر استراتژی جنگی، مانند پیشبرد هر نوع سیاستی باید دو نکته مهم و اساسی را در مد نظر داشته باشد: 1- پیامدهای شکست بدنبال پیشبرد این سیاست چیست؟ 2- احتمال وقوع شکست تا چه میزان است؟ بدون شک، یکی از پیامدهای مهم هر شکستی در جنگ، توانمند ساختن مادی و معنوی دشمن بوده و چنانچه نوعی از تسلط فیزیکی نیز، مانند اشغال سرزمین های دشمن، در میان باشد، چنین امری شدت بیشتری پیدا کرده و نیروی فاتح در جنگ را حتا در چیرگی بر دشمن توانمندتر میکند. بدون شک، دستگاههای تبلیغاتی نیروی پیروز در یکچنین جنگی، با دامن زدن به احساسات ناسیونالیستی کاذب در میان ملت خود، دوام حاکمیت بر ملت خود را نیز طولانی تر میکند. درست نقطه مقابل یکچنین نکته ای میتواند سرنوشت نیروی شکست خورده در جنگ را براحتی رقم بزند. آنچه که کارشناسان نظامی اسرائیلی در محاسبات خود در رابطه با عدم توافق با حمله نظامی به ایران در نظر گرفتند، میتوانست این باشد که هر گونه احتمال شکست در حمله به تأسیسات اتمی ایران، از یکسو بمثابه انعکاس ضعفهای نظامی اسرائیل در منطقه و از سوی دیگر، توانمند ساختن ناخواسته جمهوری اسلامی را در بر خواهد داشت. چنانچه عدم موفقیت کامل در یک حمله نظامی به ایران محتمل باشد، تصویری که اسرائیل برای سالیان دراز، بویژه از سال 1967 تا به امروز، از قدرت نظامی خود در مقابل اعراب انعکاس داده مخدوش شده، و این خود میتواند دلیلی بر ضربه پذیر بودن این کشور و در نهایت، به گستاخ شدن مخالفان دیرینه خود، بویژه جمهوری اسلامی ایران منجر شود. با در نظر گرفتن اهداف مورد نظر اسرائیل برای تخریب سامانه های اتمی ایران، آنها بدون شک نیاز به یک عملیات ویژه توسط موشکهای دوربُرد اسرائیلی با پشتیبانی نیروی هوایی این کشور را خواهند داشت. تجربیات بدست آمده جمهوری اسلامی در جنگ هشت ساله با عراق، و پیشرفتهای نسبی سپاه و ارتش در مسائل پدافندی تا به امروز، به اضافه پیش بینی های لازم از سوی جمهوری اسلامی برای محافظت از تأسیسات اتمی خود، همگی میتوانند دلایلی باشند تا مقامات نظامی اسرائیل، احتمال عدم موفقیت کامل حمله نظامی علیه ایران را در معادلات خود بگنجانند. با در نظر گرفتن آنچه که گفته شد، میتوان نتیجه گرفت که هرگونه گزینه نظامی یکجانبه از سوی اسرائیل، مستلزم یک محاسبه دقیق در پیروزی، با امکان صد در صد است. در حال حاظر، چنین محاسبه ای از سوی اسرائیل حتا بر روی کاغذ هم امکانپذیر نیست. حتا وجود یک درصد شانس در ناموفق بودن حمله نظامی اسرائیل بر علیه تأسیسات اتمی ایران، اجرایی کردن چنین گزینه ای را از نقطه نظر اسرائیلی ها بزیر سؤال میبرد؛ چرا که بهای یکچنین عدم موفقیتی برای اسرائیل، فاجعه آمیز خواهد بود. اما محاسبه احتمال شکست در یک جنگ، در مقایسه با کدام مفروضات انجام میگیرند؟ پر واضح است که پیروزی در مقابل شکست است؛ پس محاسبه احتمال پیروزی، در مقابل محاسبه احتمال شکست حتمأ باید در این معادله قرار بگیرد. در یکچنین محاسبه ای، اسرائیلی ها باید از خود پرسیده باشند: 1- آگاهی ما از اهدافی که برنامه بمباران آنها را تدارک میبینیم تا چه حد است؟ 2- حدود پدافندی جمهوری اسلامی از این اهداف تا چه میزان است؟ 3- آیا آنچه ما میدانیم، لزومأ آنچیزی است که واقعیت دارد، و آیا جمهوری اسلامی، با علم به اینکه میدانیم همواره به تدارکات سری و مخفی پرداخته، مار دیگری را در آستین پرورانده تا منجر به اشتباهات ما در شناخت از برنامه های پنهانی آنها باشد؟ 4- پس از حمله به اهداف مورد نظر، میزان اطمینان ما به نابودی کامل این اهداف تا چه درجه ای میتواند دقیق باشد؟ 5- حتا اگر حملات ما موفقیت آمیز باشند، قابلیتهای جمهوری اسلامی و سرعت عمل آنها برای بازسازی دوباره اهداف منهدم شده توسط ما تا چه میزان است؟ بیاد داشته باشیم که هدف از گزینه نظامی برای اسرائیل، فلج سازی طولانی مدت ایران برای دستیابی به نیروی اتمی است و در امور جنگی، یک حمله موفقیت آمیز و کم هزینه از نقطه نظر نیروی انسانی، لزومأ به معنی دستیابی به یک موفقیت استراتژیکی نیست. تمامی حملات نظامی اسرائیلی ها بر علیه دشمنان خود از زمان تأسیس این کشور پس از جنگ جهانی دوم، موضوع موجودیت اسرائیل در منطقه و تنشهای گوناگون آن با کشورهایی مانند مصر، سوریه، لبنان، سوریه، و … را حل نکرده است. هدف اسرائیل از حمله به ایران، برای عدم دستیابی جمهوری اسلامی به سلاح اتمی است. آیا نابود کردن اهدافی که اسرائیل میداند در آنها پروژه دستیابی جمهوری اسلامی به بمب اتمی در جریان است، هدف استراتژیکی نابود سازی تمامی سامانه های اتمی ناشناخته جمهوری اسلامی را نیز در بر میگیرد؟ 6- تا چه حد ما میتوانیم اطمینان داشته باشیم که ما از تمامی سامانه های آشکار و نا آشکار هسته ای جمهوری اسلامی آگاهی داریم؟ پاسخ کارشناسان اسرائیلی احتمالأ این بوده: تا بدان حد که ما به تمامی اهداف استراتژیکی خود در مقابل دستیابی جمهوری اسلامی به بمب اتمی دست پیدا کنیم.
    واقعیت آنستکه، همانقدر که اسرائیل و دنیای غرب در مورد دستیابی جمهوری اسلامی به بمب اتمی از خود حساسیت نشان داده است، جمهوری اسلامی هم با علم به اینکه دائمأ در معرض رصد شدن قرار دارد، مشغول به پنهانکاری های خود بوده است. این خصیصه، بافت وجودی این نظام اهریمنی را تشکیل میدهد. خدعه خمینی را بیاد بیاوریم؛ نحوه از میان برداشتن شخصیتهای مخالف رژیم مانند شاپور بختیار، دکتر قاسملو، شرفکندی، فریدون فرخزاد و … را در نظر داشته باشیم. حیله و مکر سراپای تار و پود این رژیم را در بر میگیرد و بر مبنای پروژه ای که برای پیشبرد آن بکارگیری مکر و حیله لازم باشد، اندازه و میزان متناسب با آن نیز از سوی این جنایتکاران به تناسب درخور، در نظر گرفته میشود.
    پس هرگونه شکست استراتژیکی اسرائیل در حمله به تأسیسات اتمی جمهوری اسلامی، میتواند منجر به تغییر نگاه دیگر بازیگران منطقه ای نسبت به ضعف اسرائیل و بویژه نسبت به توانمند بودن جمهوری اسلامی باشد. بزرگترین سرمایه اسرائیلی ها، نیروی نظامی آنهاست. یک شکست استراتژیکی نظامی برای اسرائیل، بها و پیامدهای بسیار سنگینی را میتواند برای آنها بهمراه داشته باشد. پر بها ترین پیامد برای اسرائیل، همانا آشکار شدن اقتدار جمهوری اسلامی در مقابل اسرائیل در منطقه است و اسرائیل هیچگاه دست به ماجراجویی هایی نخواهد زد که بطور ناخواسته، یکچنین پیامد استراتژیکی را در منطقه رقم بزند.
    آنچه که “اهود باراک” و دیگر کارشناسان نظامی اسرائیل در رابطه با حفظ وجهه و موقعیت اسرائیل در منطقه میگویند، با درجه ای از منطق و هوشیاری همراه است. همه میدانیم که غنی سازی اورانیوم برای دستیابی به بمب اتمی یک شرط و امر لازم است. اما تا رسیدن به مرحله ایکه دستیابی به بمب اتمی حصول شود، فرآیندی پیچیده باید پشت سر گذاشته شود. اگر جمهوری اسلامی، همین الان هم به بمب اتمی دست پیدا کرده باشد، چرا که هیچ چیز از این رژیم اهریمنی بعید نیست، و چنانچه تعبیه یک کلاهک حامل بمب اتمی بر یک موشک بالستیکی هم در یکی از مخفیگاههای نظامی رژیم صورت گرفته باشد، تا زمانیکه این سلاح در مخفیگاه بسر میبرد و جمهوری اسلامی هم ادعایی در بدست آوردن بمب اتمی برای عرض اندام کردن در منطقه را نکرده است، به مخاطره انداختن موقعیت اسرائیل در منطقه و دچار کردن خود به اشتباهات محاسبه ای یک دیوانگی محض است. اینجا دو سناریو میتواند محتمل باشد:

  • جمهوری اسلامی تا بدان درجه از غنی سازی رسیده، که قادر به تولید کلاهک اتمی شده باشد. این کلاهک لزومأ باید بر روی یک موشک بالیستیکی که قابلیت رسیدن به مرزهای اسرائیل را داشته باشد سوار شود. اگر نیروهای اطلاعاتی اسرائیلی به این واقعیت دست پیدا کرده اند که جمهوری اسلامی در یک چنین مرحله ای از تولید بمب اتمی قرار دارد، زمان حمله فرا رسیده و آنها با اطمینان خاطر از مکان نگهداری آن میتوانند یک حمله دقیق، محاسبه شده و پیروزمندانه را سامان بدهند. اما آیا جمهوری اسلامی در این موقعیت قرار دارد؟ اگر اینطور میبود، بطور یقین اسرائیل، و احتمالأ همراه با ایالات متحده، تا بحال یک حمله نظامی به آن مخفیگاه موشکی را ترتیب داده بودند.
  • جمهوری اسلامی هنوز در این مرحله قرار نگرفته است. پس در اینصورت، یک اقدام نظامی، عملکردی عجولانه خواهد بود که پیامدهای آن کمتر از فجایعی که نیروهای ائتلاف به بهانه تولید سلاحهای کشتار جمعی توسط رژیم صدام حسین به عراق حمله کردند، نخواهد بود. نیروهای ائتلاف و بویژه ایالات متحده آمریکا، تجربه فرو رفتن در باتلاق عراق را از یاد نبرده اند.
  • به باور نگارنده، پیام “اهود باراک” در این برنامه تلویزیونی دو هدف را دنبال میکند؛ اول آنکه، با در نظر داشتن موقعیتی که جمهوری اسلامی در آن قرار دارد، اسرائیل در تصمیمگیری به حمله نظامی به ایران دچار اشتباه محاسبه ای نخواهد شد. واقعیت آنستکه در سه مورد پیشین برنامه ریزی حمله نظامی به ایران، “بنیامین نتانیاهو” میتوانست تصمیمات این کارشناسان را وتو کرده و کار حمله نظامی به ایران را اجرایی کند؛ اما او اینکار را نکرد. اتاق فکر تصمیمات استراتژیکی اسرائیلی ها هوشمند تر از اینها است. دوم آنکه، نشت این نوار ویدیویی، به جمهوری اسلامی هشدار میدهد که تا همینجا که رسیده اید، بسنده کنید و طبق توافقنامه ای که در وین به آن رسیدید، با “اسباب بازی” محدود اتمی که میلیاردها دلار از ثروتهای مردم ایران را با آن به هدر دادید بازی کرده و با آن راضی باشید. موضوع حمله به ایران، جدی است، چرا که دستکم در سه مورد وجود داشت، اما وقت آنرا شما حاکمان ایران با سوار کردن اولین کلاهک اتمی بر نوک یک موشک بالیستیکی تعیین میکنید. آنزمان، ما اشتباه نخواهیم کرد و موجودیت شما در تمامیت آن با محاسبات دقیق ما در امر حمله نظامی به مخاطره خواهد افتاد. گر نیک بنگریم، این خود یک نوع مساعدت و دوستی با جمهوری اسلامی محسوب میشود؛ چرا که دستکم، راز بقای رژیم را به آنها توضیح میدهد!

    نتیجه گیری

    محافل مماشات طلب، لابی های جمهوری اسلامی و لفاظی های جناح اصلاح طلب رژیم اهریمنی اسلامی در ایران، با عمده کردن هیولای کاذب جنگ و با ادعای به اصطلاح “جلوگیری از یک جنگ”، سعی در بقای هر چه طولانی تر حاکمیت اهریمنی جمهوری اسلامی را دارند. منافع آنها در این امر بطور کامل تأمین میشود. جناح “اصولگرا” و باند خامنه ای و سپاه نیز با زیگزاگ زدن در این ماجرا، تشنج آفرینی کرده و ملت ایران را با احتمال وقوع یک جنگ خانمانسوز به تمکین در مقابل سیاستهای ضد مردمی خود وا میدارند. رژیم از یکسو روحانی و ظریف را تا مقام “قهرمانان ملی” ارتقاء داده و از سوی دیگر گروه “دلواپسان” را مانند جانوران هار خود رها کرده و مردم را بشکلی مضاعف از ترس وقوع یک جنگ دیگر به تمکین در مقابل پیشبرد سیاستهای ضد ملی خود وا میدارد. نیروهای به اصطلاح چپ گرای ضد جنگ، که این روز ها بسیار هم فعال شده اند و جهان را از یک جنگ احتمالی با جمهوری اسلامی می ترسانند، چه خواسته یا ناخواسته، جز بقای این رژیم ضد مردمی، جنایتکار، غارتگر و تروریست پرور، هیچ چیز دیگری را تضمین نمیکنند. ایران را نمیتوان با عراق و افغانستان مقایسه کرد. مثبت ارزیابی کردن توافق هسته ای در وین در تاریخ 14 ژوئیه 2015، به بهانه دور کردن سایه جنگ از سر ملت ایران، اگر یک فریب بزرگ نباشد، یک اشتباه بزرگ از سوی برخی از نیروهای مردمی است و به آنهائیکه میپرسند “اگر با این توافقنامه مخالف هستید، آلترناتیو شما چیست؟” باید پاسخ داد: تحریمهای هدفمند باید ادامه داده شده و تشدید شوند. اندیشمندان مخالف رژیم باید این موقعیت مهم و سرنوشت ساز را درک کرده و در صدد ایجاد یک آلترناتیو حکومتی مردمسالار و این جهان گرا باشند. رژیم جمهوری اسلامی باید با دست توانای ملت ایران بزیر کشیده شود و در این راه، تشکیل یک نیروی پیشرو و بالنده متشکل از اندیشمندان و کارشناسان صلاحیت دار ایرانی که قادر باشند یک وجهه بین المللی را رقم بزنند یک امر واجب است. واقعیت آنستکه در حال حاضر، توپ در زمین آزادیخواهان ایرانی است. پرسش اصلی باید این باشد: آیا آزادیخواهان ایرانی اراده، آمادگی، توان و مهارتهای لازم برای پیشبرد اهداف آزادیخواهانه خود را دارند؟ اگر پاسخ منفی است، پس در قبال هرگونه گشایش در حل این ناتوانیها چه باید بکنند؟ نه اینکه “اگر با این توافقنامه مخالف هستید، آلترناتیو شما چیست؟”. شاید با اقداماتی که حاکمان اسلامی در آینده به آن دست خواهند زد، آنها شرط لازم و کافی برای یک حمله نظامی به ایران را فراهم کنند، اما ایرانیان هم نباید تا آنزمان دست روی دست گذاشته و به وضعیت موجود، که چشم انداز آن بزیر سؤال بردن استقلال ملی و فلاکت هرچه بیشتر ایران در سالهای آینده است، تمکین کنند.

    داریوش افشار

    27 آگوست 2015

    1- http://www.timesofisrael.com/israels-leaders-furious-over-barak-tapes-describing-aborted-plans-to-hit-iran/