نه به فرمانبری!

 

فیروز نجومی :

کارزار حجاب- بی-حجاب، نشان داد که اجباری ساختن هرچیزی از جمله حجاب چندان دشوار نیست، چون بابزار زور نیازمند است، به ابزار قهر و خشونت، تنبیه و مجازات، به پاسدار و محتسب، هم چنانکه از آغاز تاسیس حکومت دین، شاهد بر تکوین و تکامل آن بعنوان ماشین سرکوب بوده ایم. حال آنکه، برانداختن حجاب نیازمند همبستگی و تفاهم و سازماندهی ست بر اساس باور و ارزشهای مشترک، ابزاری که کسب آن تحت نظام استبداد مضاعف دین و قدرت، کم و بیش ناممکن است. چه برقراری پیوند و همبستگی و تفاهم اجتماعی، نمیتواند با نظام سرکوب و خفقان سازگار بوده و یا تحت آن بتواند شکل گرفته بوجود بیاید.

درست است، نمونه های بسیاری از زنانی که شجاعانه حجاب از سر برگرفته بودند، حتا، بعضا، با حمایت همسران خود در فضای مجازی گزارش شده اند. اما، اگر کارزار حجاب-بی-حجاب، نتوانست همچون یک تظاهرات چشمگیر سرتاسری، بفروپاشی نظام امداد رساند، بیش از همیشه این واقعیت را آشکار نمود که قبل از آنکه زنان تکلیف خود را با حجاب معلوم کنند، اگر چنانچه میتوانستند، در کل، جامعه باید تکلیف خود را با شریعت اسلامی، با دینی که متولی آن آخوند است روشن نماید. چرا که حکومت اسلامی بر اساس شریعت اسلامی و در خدمت دین بنیانگذارده شده است، نه در خدمت ملت و جامعه.

بعید بنظر میرسد که بتوان حجاب را براندازی نمود، بدون آنکه سلطه شریعت اسلامی مورد نقد و چالش قرار بگیرد، کنشی که بسیاری از سیاست ورزان سعی میکنند از آن پرهیز کنند. چون کمتر کسی درافتادن با دین را کنشی عقلانی بشمار آورد، بویژه اگر در کار سیاست باشد و بخواهد حمایت “ستمدیدگان” را جلب نموده و بسوی براندازی نظام برانگیزاند.

البته که ترس و واهمه از لعن و نفرین ساده دلان، شریعت اسلامی را در طول تاریخ از نقد و نفی، مصون داشته است و گرنه هرگز نمیتوانست بر ساختار قدرت سلطه افکند. کدام اندیشمندی به نقد دین پرداخت و از گزند دینمداران مصون مانده است.

در شرایط کنونی هستند بسییاری از تحلیلگران که در فضای مجازی در نفی حجاب سخن میگویند، اما، اسلامی بودن آنرا مورد شک و تردید قرار داده و حجاب را برساخته دست علما و فقها برمیشمارند، دیدگاهی بسی بسیار محتاطانه و محافظه کارانه. اینان بر آن باوراند که نه فاطمه فرزند پیامبر، و نه عایشه، همسر او هرگز حجابدار نبوده اند. حتا زینب، همشیره امام حسین در دربار خلیفه یزید، حجابی بر سر نداشته است وقتی خلیفه را متهم به کشتار افراد خانواده خود نمود.

اگرچه چنین ادعائی را بسیاری از علما و فقهای دیگر مردود میشمرند و به آیه هایی از قران، مثل آیه های سی ام و سی و یکم از سوره نور اشاره نموده و آنهار را بگونه ای تفسیر و تعبیر میکنند چنانکه گویی حجاب یک امر الهی ست( احکام قرآن، دکتر محمد خزائلی، ص 62-61، آذر 1361). اما، فرض که حجاب، بر ساخته دست علما و فقها ست و اشاره ای بدان هم در متن قران نمیتوان یافت. اما، قواعد و مقررات شریعت اسلامی را که نمیتوان نادیده گرفت، قواعد و مقرراتی که تمامی حکومت (جمهوری) اسلامی بر اساس آن بنیانگذاری شده است. این قواعد و مقررات، محدویت ها و ممنوعیت های شریعت اسلامی ست که انسان را باسارت و بندگی میکشاند.

این بدان معناست که حکومت اسلامی تنها با ابزار حجاب نیست که انسان را باسارت و بندگی میکشاند. با ابزار قواعد و مقررات و نظارت بر کوچکترین رفتار و گفتار بشر است که شریعت اسلامی، انسان  را بحیوانی تبدیل میکند فاقد عقل و خرد، ناتوان از تفکر و اندیشه. شریعت اسلامی برای تمامی رفتار و کردار آدمی، از زمانیکه بعرصه وجود گام مینهد تا لحظه وداع با زندگی، قواعد لازم و ضروری را وضع و مومنین را بدان مکلف ساخته است.

مثلا، جهان را به “حلال” و “حرام” تقسیم نموده، عمل به حلال را ترویج و پرهیز از حرام را تشویق میکند. که خود بر همه گونه رفتاری تاثیر میگذارد، از خوردن و نوشیدن گرفته تا طهارت و چگونگی و شرایط همآغوشی. شریعت اسلامی مرزها و حد و حدود و نوع و جنس ارتباطات انسانها را با یکدیگر و حتی با حیوانات، تعیین و مشخص مینماید، از عقد و ازدواج گرفته تا معاملات تجاری و مبادلات اقتصادی تا برگزاری مراسم گوناگون عبادی از جمله برگزاری نماز روزانه. یعنی که در جامعه اسلامی, رفتار و گفتاری نمیتواند از انسانی سر بزند و در ستیز و تضاد با شریعت اسلام باشد، باوری که بارث میاموزیم و در ما نهادین میگردد، از دوران کودکی تا بلوغ و نوجوانی.

این خود بما میگوید که اگر با خود صادق باشیم، اول باید تکلیف خود را با دین و عقاید و باورهای دینی خود روشن کنیم. چه هماکنون هیچ باور و اعتقاد دینی نیست که در عین حال سیاسی نبوده و یا در خدمت بقای وضع موجود نباشد. ما نمیتوانیم با این رژیم به مقابله برخیزیم ، اما، در همان حال بهمان تکالیف دینی ای تن دهیم که آخوندی که اکنون بر جان و مال و بر جامعه سلطه افکنده است، بما آموخته و یا میآموزند.

ما وقتی میتوانیم از این نظام گذر کنیم که بتوانیم، به مراسم دینی ای که بر حسب عادت بدان توجهی نداشته ایم با چشمان نقد و نفی بنگریم. در چنین صورتی ست که میتوانی دریابی که مراسمی که بر حسب عادت و یا باور، روزانه برگزار میکردی، مثل برگزاری نماز روزانه، کنشی ست سیاسی، در واقع، در خدمت بقای نظام فرمانروایی و فرمانبری. چرا که هر لحظه که بنماز گزاری بر ایستیم و برکوع و سجود برویم، خوی فرمانبری را در خود هرچه بیشتر تقویت کرده ایم. چرا که نه تنها به معنا و مفهوم آنچه بر زبان میرانیم آگاه نیستیم و در بیشتر اوقات نمیدانیم چه داریم میگوییم. نیز، هرگز از خود نمیپرسیم چرا باید در پنج مرتبه در روز و آنهم، هنگام طلوع و غروب آفتاب و در میانه روز، مراسم نمازگذاری را بجا بیاوریم؟

 آنان که نمازگزاری را بما میآموزند هرگز نمیگویند چرا باید روی بقبله بایستیم. که آیا الله در آن سوی جهان سکونت دارد؟ که آیا الله بر برگزاری مراسم ملال آور غسل و وضو، شستو شوی صورت و دست ها و نم زدن بفرق سر و پنچه های کثیف پا با رعایت نظم و ترتیب، نظارت میکند مبادا که بنده مرتکب خطایی شود و در دفتر اعمالش ثبت نگردد؟

 پس از بجا آوردن مراسم وضو، نمازگزار بعبادت الله بر ایستاد. پس از ایراد کلماتی چند به رکوع میرود و آنگاه بر دو زانو نشسته و پیشانی برتکه ای گل مینهد بسجده رود. کنشی که دو بار در صبح سحر، در صراط ظهر در عصر، هریک چهار بار و در غروب سه بار تکرار میشود. در هریک از این حرکات کلماتی در ستایش، عظمت و بزرگی الله و رحیم و بخشنده بودن او از یک طرف و خوار و حقیر شمردن خویش، از سوی دیگر، بر زبان جاری میسازیم. یعنی که به کنش وگفتاری روزانه دست میزنیم بدون آنکه از خود هرگز بپرسیم، خداوند یکتا و یگانه، الله با آنهمه عظمت و شکوهش چه نیازی به نیایش و عبادت افراد بشر دارد، آنهم هر روز و پنج مرتبه روزانه؟ از کجا میدانیم که الله بخشنده و مهربان است، سوالی ست که کمتر کسی میپرسد. در حالیکه میدانیم که الله از کافر و منافق و مشرک متنفر است و آنها را محکوم بسوختن در جهنم خود کرده است.

باید بیاد داشته باشیم که در دامن مراسم عبادی ست که به فرمانبری خو میگیریم و در ما نهادین میشود. مگر در نمازگزاری و روزه داری، مرتکب کنش دیگری هم میشویم بجز فرمانبری. مگر بفرمان کسی دیگری بجز الله، مراسم نمازگزاری را بجا میآوریم؟ یعنی که ما باید بدرون خویش بنگریم و در یابیم که دینی که با آن پا بعرصه وجود گذاردیم چه موجودی ببار آورده است. کیست که بتواند بگوید که اگر الله ما را به فرمانبری، امر نمیکرد و فرمان نمیداد، و بجز فرمانبری و تسلیم و اطاعت چیزی دیگری از بندگان خود طلب میکرد، ملت ما هنوز بیوغ متولیان دین بیگانه تن میداد یا نه؟ بی دلیل نیست که نه تنها استبداد استمرار یافت بلکه مضاعف نیز گردید. چون آغوش خود بروی فرمانروایی گشودیم که به ما فرمانبری آموخته بو،د بی خبر از آنکه چه اینده تیره و تاری در انتظار ماست. گذار از حکومت دین زمانی امکان پذیر میگردد که خوی فرمانبری را که شریعت اسلامی در ما نهادین ساخته است از وجود خود پاکزدایی نمائیم و به فرمانبری نه بگوئیم.

Firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjem@gmail.com