
ضیاء صدرالاشرافی :
تقدیم است به آنام / مادرم معصومه خانم سلطان قرائی و
به آتام / پدرم آقای مجتبی صدرالاشرافی
که عشق و شجاعت را، باحقیقت دوستی وحساب، بمن آموختند.
فرا رسیدن عید نوروزسال (1398= مارس 2019 ) را بهمۀ هموطنان ایرانی وتمام کسانی که درسراسر دنیا آن را گرامی می دارند تبریک گفته وبجای دعا، آرزو وتلاش کنیم که سالِ جدید سالِ: آزادی وبرابری: (رفع تبعیض های مُزمِن)، سالِ علم گرائی، عقل گرائی، همراه با فقرزُدائی: ( فقردرحد بینوائی ) درکشورِ ثروتمندی همچون ایران باشد.
***
مقدمه: درنوشتن این مقاله، به جای توسل به احساسات، درحَدِّ داده ها واسناد باقی مانده ام واشتباه را با ارائۀ سند ودلیل، برای هرسطراین نوشته مرجوع می دانم.
پدیدۀ نوروز، که آغازِ فصلِ بهار، درنیمکرۀ شمالی وشروعِ پائیزدرنیمکرۀ جنوبی است، درواقع یک پدیدۀ نجومی است. فقط در دو روز، زمین دردَوَران بیضی وار، ونزدیک به دایره اش به دورخورشید، بسبب انحراف محوری اش، دروضعی قرارمی گیرد که شب و روزدرتمام کرۀ زمین دوازده ساعت می شود و نوید شروع بهار( نوروز ) درنیمکرۀ شمالی، و آغازپائیزدرنیمکرۀ جنوبی را می دهد. و به همین قیاس تقریباً ششماه بعد، یاد آورآغازِپائیزدرنیمکرۀ شمالی، و فرا رسیدن بهاردرنیمکرۀ جنوبی را اعلان می دارد. علاوه بردوروزِاول بهارواول پائیز، دو روزِدیگر نیزدرنیمکرۀ شمالی وجنوبی ( جزخط استوا ودوقطب ) بصورت عکس همدیگرمشخص اند. طولانی ترین روزنیمکرۀ شمالی با طولانی ترین شبِ نیمکرۀ جنوبی مصادف است و برعکس، همچنان که فصل ها درمقابل همدیگرقراردارند.
نتیجه اینکه اول بهار(نوروز)، نظیراول پائیز، یک پدیدۀ جهانی نیست، پدیده ای است که به نیمکرۀ شمالی ( آنهم به بخش معتدل آن) متعلق است وهمان موقع درنیمکرۀ جنوبی آغاز پائیزاست، و اول پائیزنیمکرۀ شمالی نیزبا آغاز بهار( نوروز ) نیمکرۀ جنوبی مصادف است.
همین قیاس درموردِطولانی ترین روز، که اول تیر(تابستان) وطولانی ترین شب یلدایا اول دیماه(زمستان) هم صادق است. پیداکردنِ بقولِ منجمین قدیم: قلب الاسد (وسط تابستان: پانزدهم مرداد) وچلّۀ (چهله) زمستان (دهم بهمن) نیز، از روزهای مهمی است که تعیین آنها ازطرفِ منجمین، به تعیینِ اولین روزهای چهارفصل( بهار، تابستان، پائیزو زمستان) بستگی دارد. گوئی بخاطر خط استوا، کرویت زمین، انحراف محوری آن، ونیز بیضی بودن مدارش، کرۀ زمین با قانون تقابلِ( یانگ و یِینِ) چینی وهمراهی دوتضاد باهم (منطق مکانیک کوانتیک)، درمورد فصول، رفتارمی کند، نه با قاعدۀ (این همانی، عدم تناقض وحذف وسطا)ی ارسطوئی، که ذهن وحواس ما به آن عادت کرده است.
لذا سخن، درموردِ نیمکرۀ شمالی است و ذهن درموردِ نیمکرۀ جنوبی، باید آنرا وارونه سازد، تا حقیقت کلی وکامل را درموردِ کل کرۀ زمین، دریابد.
پس ازاین مقدمۀ کوتاه، قابل ذکراستکه بقول منجم، دانشمند واندیشمند بزرگ، ابوریحان بیرونی ( محلی درنزدیک خوارزم قدیم، واقع درترکمنستان کنونی) درک وتشخیص طولانی ترین روزوشبِ سال، نیازی به دانستن هندسه وریاضیات وعلم نجوم ندارد. آن دو روزرا مردمانِ غیرمتخصص نیزمی توانند: ازاندازه گیری کوتاه وبلند شدنِ سایۀ جسم بلند وثابتی، چون دیوارِ بلندِ خانه شان یا منارِمسجدی، درساعت معینی ازروز(مثلاًساعت دوازده ظهر) تشخیص دهند، و دوروزِ بقول ابوریحان: انقلاب صِیفی(تابستان) و همچنین انقلاب شَتوی( زمستان ) را تعیین کنند: کوتاه ترین سایه، با بلندترین روزوکوتاه ترین شب منطبیق است(اول تابستان) وبرعکس آن با شب یلدا(اول زمستان).
اما اعتدالین (ض.ص: یعنی نوروز و اول مهر) را نمی شود شناخت، مگر پس از این که انسان، درآغاز کارعَرض بَلد (ض.ص: طول وعرض جغرافیائی هرشهر) و مِیل کلی (ض.ص: شیب خورشید نسبت به خط استوا یا انحراف محوری زمین ، وبه اصطلاح قدما، حد اکثر فاصله منطقة البرج از خط استوا) را بداند:(کتابِ آثارالباقیه عَن القرون الخالیه، صفحۀ 343، ترجمۀ اکبر دانا
(زیرنویس اول ).
سرشت: 1321 تهران):
می دانیم جهت شعاع زمین بنا به محاسبۀ ابوریحان بیرونی:
R = h cos α /1-cos α
( آر) یعنی شعاع زمین مساویست با = (هاش) یعنی ارتفاع کوه، ضرب درکوسینوسِ آلفا، تقسیم بریک منهایِ کوسینوسِ آلفا.
که فرمول محاسبۀ شعاع زمین است، ونیز میدانیم، میزانِ شیبِ خورشید نسبت به خط استوا، یا انحراف محوری زمین را، با تقریب کمی دردقیقه، نخستین بارابوریحان بیرونی محاسبه کرده است. انحراف محوری کنونی زمین(25’ و23º, ) (بیست و سه درجه وبیست و پنج دقیقه) است ودریک دورۀ (پریود) چهل ویکهزار( 41000 ) ساله، بین بیست ویک درجه و نیم دقیقه تابیست وجهاردرجه ونیم دقیقه تغییرمی کند (5’ و21ºتا 5’و24º) تغییرمیکند، دورۀ (سیکلِ میلانکوویچ Les cycles de Milankovitch )
سه دورۀ ( گرما، اعتدال ویخبندانِ) ادواریِ زمین، با این پدیده یعنی تغییراتِ انحراف محوری آن و نیز فعالیتهایِ ادواریِ خورشید و…. درارتباط است: بکتاب» لوسی و تاریک اندیشی « بفرانسه رجوع شود: ( لوسی: نام یکی ازباصطلاح حوّای های علمی است، با سابقۀ حدود سه میلیون ودویست هزارساله، که درافریقا (حبشه) کشف شد واولین استرا لو پیتِ کوس آفارن – سیس – Australopithecus afarensis – بود ).
Pascal PICQ: « Lucy et l’obscurantisme » ,2008,Editions :Odile Jacob- PARIS.
: 208 ,240-250 :(242-243) Pages
کشف نوروزو اول مهر، یعنی آغاز بهارو شروع پائیز، که روزوشب باهم برابر شده وهریک دوازده ساعت میشوند درواقع یکی ازکشفیات بزرگ بشری است و مربوط می شود به مسئلۀ علمی- تکنیکی ومهمِ زمان سنجی.
***
ازنظرعلم تاریخ وجامعه شناسی، اقوام ومردمان شکارچی وکوچرو، تقویم قمری دارند. آنان فاقدِ امکاناتِ فکری( خط ، هندسه، ریاضیات، وعلم نجوم ) و ابزارلازم ( رصدخانه، اسطرلاب و..) و نیزنیازواقعی اجتماعی و اداری، برای سنجشِ دقیقُ زمان هستند:( مالیات گیری، مراسم مذهبی سالانه، قشون کِشی، تحقیقاتِ علمی وهوا شناسی و…). مردمانی با ساختارقبیله ای که بصورتِ کوچ – رو، نیمه ساکن وحتی بصورتِ روستا نشین، زندگی می کنند، حداکثردرمواردی، فرا – رسیدن بهار را ازرویِ رویشِ گیاهی، جهتِ چرایِ گوسفندان و گله های خود می شناسند وعزیزمی دارند: ( گُلِ یَخ فارسی، قارچیچگی ونوروز- گولی ترکی) بی آنکه، به مرحلۀ زمان سنجی برسند و دوروزی را که شب و روزدرآن درطول سال، برابرمیشود تشخیص دهند، تا چه رسد به تعیین دقیق روزودقیقه وثانیۀ تحویلِ سال، که شناختِ ساعت، دقیقه و ثانیه را می طلبد.
زمان سنجی نیاززیستی مردمان اسکان یافته است که بتوانند فصل وماه کاشت وداشت و برداشتِ محصولِ خود را معین سازند، اما انسانهای روستا نشین نیزنمیتوانستند درعصرِسنت( پیش ازعصرصنعت وعلم) ، اول بهار( نوروز ) یا اول پائیز( یکم مهر ) را تعیین کنند. زمان سنجی، کارِآسانی نیست و امروز درعصرِانفورماتیک ( قرن بیست ویکم میلادی = پانزدهم هجری شمسی ) مردمانِ عادی شهرنشین، با وسایلِ معمولی، قادربه این کارنیستند وروز ولحظۀ ( دقیقه وثانیۀ ) تحویل را، نمیتوانند مشخص سازند.
برای رسیدن به زمان سنجی و تنظیمِ تقویمِ خورشیدی، مقدماتی لازم است که دردرجۀ اول، بوجود آمدنِ شهرنشینی، سپس تشکیلِ دولت وپدیدارشدنِ دین (همچون بخشی ازقانونگزاری دوران سنتی)، و بخصوص توسعه تولید ومبادله، بوجود آمدن پول وتعیین موقع جمع آوری مالیات و … است.
زمان سنجی و یافتنِ تقویمِ خورشیدی، دراصل متکی به، بوجود آمدنِ دولت است، تا پول وامکانات لازم را برای تحقیقِ علمی وفنی مسئله فراهم سازد، که منجمان وریاضی دانان، بتوانند آن دوروزرا تعیین کنند. بعبارت دیگرتشکیل دولتشهرها، شرطِ لازم برایِ زمان سنجی است، اما شرطِ کافی: کشفِ خط، توسعۀ ریاضیات و تأسیسِ رصد-خانه ها وبخصوص وجودِ دانشمندان است. با توجه به این مقدمات و فرضیات استکه به موضوع زمان سنجی و کشف و تعیینِ اول بهار ( نوروز ) و اول پائیز می پردازم.
زمان سنجی وتعیین نوروز(اول بهار) و اول پائیز، درکناراول تابستان وزمستان، بنا به داده های تاریخی، به آغازگران تمدن بشری یعنی سومریان، (درجنوب عراق ودرهمسایگی ایلامی ها) می رسد، مردمی زراعت پیشه ومتمدن، که جهتِ تنظیمِ امورِ زراعی وتولیدی، تجاری، اداری، دینی و نظامیِ و خود، نیازِ ثابت و استواری به تقویمِ خورشیدی و زمان سنجی درمعنایِ وسیع کلمه داشتند.
سومریان در( 3300 ق. م ):(پنج هزاروسیصد سال پیش) خط را درشهرِ اوروک URUK کشف کردند وآن را ازشکل تصویرنگاری( پیکتوگرام ) به خطِ اندیشه نگاری میخی ( ایدئوگرام: مثل خط چینی وژاپنی کنونی ) کاملاً تکامل دادند.
بنوشتۀ ماهنامۀ علمی فرانسوی علم وزندگی
Science & Vie, No:219- juin 2002, pages: 22-38
خط میخی سومری، به خطِ عهدِ باستان، درتمام خاورمیانه مبدل شد. نخست، اقوام پیوندیِ(التصاقی) زبان ایلامی وسپس اقوام قالبی زبانِ(سامی زبان) اککدی، بابلی وآسوری، ودرآخراقوام تحلیلی زبانِ هیتتی وهخامنشی، زبانِ خود را با آن خط ( بصورت اندیشه نگاری ونیزآوا نگاری یا الفبائی – هجائی) به کتابت درآوردند. با کشفِ خط ، تجربیاتِ نجومی نیز، مثلِ تجربیاتِ حقوقی، طبی وادبی و کشاورزی و… قابل نوشتن شد، حفظ گردید وتکامل یافت.
ریاضیات سومری نیزدرکنارکشف خط، توسعه خود را داشت:(جرج سارتون– تاریخ علم، ترجمۀ احمد آرام، امیرکبیر- 1346 صفحه 71 تا 83 ). سومریانِ تجارت- پیشه، برای تسهیلِ محاسباتِ خود، مبنایِ عدد را به جای ده ( که بتعدادانگشتان دست ها مرجوع است )، براساس شش، وده یعنی برمبنای شصت قراردادند وهنوزسنجشِ زمان( دقیقه و ثانیه ) ومحیط دایره (سیصد وشصت درجه = شصت ضربدرشش) برمبنای شصت سومری انجام میگیرد. سومریان درنخستین شهرِجهان یعنی شهرِ اور (به معنای شهر: دراور- میه: شهرکنارآب/ واور- سلیم(شلیم) بمعنی شهرسلامتی و….) و درزیگوراتِ مشهورشان که هم معبد وهم رصد خانه بود، درتاریخ بشری، به مرحلۀ زمان سنجی رسیدند وتوانستند برای اولین بار، دوروزی که درآن شب وروز با هم برابرمی شود و نیزاول تابستان وزمستان را نیزتعیین کنند. دررصد خانۀ شهرِاور، آنهامتوجه هفت ستارۀ متحرک درآسمان شدند که بنظرشان به دورِزمینِ ساکن:(مرکزعالم) که اطراف آنرا ازهرطرف آب فراگرفته است، می گردیدند وهفته ازهمین رصدها به دست آمد
دررابطه با هفته وچهارخدا وچهارعنصرسومریان، جالب استکه روزچهارشنبه درچهار -مین روز، ووسط روزهای هفته با مبدء یکشنبه قرارمی گیرد:
درآذربایجان یک ماه مانده به نوروز، چهارچهارشنبه سوری می گیرند:
چهارشنبه سوری زمین(خاک: توپراخ چارشنبه سی)،
چهارشنبه سوری آب(سو چارشنبه سی)،
چهارشنبه سوری باد(یِل چارشنبه سی) و
چهارشنبه سوری آتش (اود یا اوت چارشنبه سی) را بخصوص در روستاها، جشن میگرفتند
نام آن هفت ستارۀ قدما که بنظرآنها (ودرهرنگاهِ عادی) همگی بدورزمین میچرخند، دربعضی اززبانهایِ اروپائی هنوز بر روی روزهای هفته باقی مانده است:
1ـ (یکشنبه) روزِ خورشید Sunday به انگلیسی
2ـ (دوشنبه) روزِ ماه Monday به انگلیسی ، به فرانسه Lundi و به همان معنی.
3ـ (سه شنبه) روزِ مریخ (بهرام) Mardi به فرانسه که همان Mars-di یا روزِمارس(مریخ) است.
4ـ (چهارشنبه) روزِعُطارد (تیر) Mereredi به فرانسه یعنی روزِمرکور(عطارد) است.
5ـ (پنجشنبه) روزِ مُشتری (برجیس) که به فرانسه Jeudi گویند که روزِ (ژئو یا ژوپیتر) یعنی خدای خدایان رومی است.
درسانسکریت: (دی یوس) است ودریونانی: (زئوس) و دررومی: (ژئو یا ژئوس) تلفظ میشد، که همریشه با(دی یو) درزبانهای شاخۀ لاتین و(دَئیوا) درپارسی باستان، و(دیو) پهلوی وفارسی است.
6ـ (جمعه یا آدینه) روزِ زُهره(آناهیت) که به فرانسه Vendredi است که همان روزِ (ونوس) می باشد. ( آناهیت بصورت ناهید درآمده است ).
7ـ (شنبه) روزِ زُحل (کیوان) که به انگلیسی Saturday یعنی روز(ساتورن) که همان (زحل) است.
علت عدم ترتیب درست نام روزهای هفته درتطابق با واقعیت، ازسومرتا رصدِ بغداد ( ازقرن دوم تا چهارم هجری) ناشی ازسطحِ پائینِ ریاضیات( نبودن علم جبر، کسراعشاری و بخصوص عدد π پی ) و نیزنبود( اسطرلاب ها، دوربین و..) ویا دقتِ اندکِ وسایلِ نجومی عصرباستان(تااسکندر:330ق.م) بوده است. بدون احتسابِ خورشید وماه، بنا به ترتیب حقیقی: عُطارد، زُهره، مِریخ، مُشتری و زُحل، باید قرارگیرد چنان که درتاریخ یعقوبی ( جلد دوم صفحه 269 و 241 و216 ) و دیوان یزید بن معاویه- پس ازخورشید وماه، زحل تا عطارد به ترتیب درست آمده است (دیوان یزید بن معاویه، دکتر واضح الصمد- با رجوع به چاپ استاد دکترصلاح الدین المُنَجد- 1998، دارصادر- بیروت). قابلِ ذکراست که درتاریخ یعقوبی (چاپ دارالصادربیروت، بدون تاریخ) که (در259 هجری قمری:251 ه.ش = 873 میلادی)، درخلافتِ محمدِ المهتدی بن هارون( الواثق بالله ) به پایان رسیده است.
یعقوبی، فتح مداین پایتخت ساسانیان را درروزِ نوروز( الیوم النوروز: جلد اول صفحه 174 ) سال شانزدهم هجری یعنی پس ازپنجاه روزبعد ازشکستِ لشکرِساسانی، درجنگِ قادسیه مینویسد ( جلد دوم صفحه 145). درنوشتۀ خوارزمی نیزترتیب درست است اما مریخ ازقلم افتاده است(دیوان یزیدبن معاویه، صفحۀ121) قابلِ ذکر استکه جلوس یزید به خلافت- سال60 ه.ق(58 ه.ش=680 م)- ودرگذشت او- 64 ه.ق(62 ه.ش=683 م) – را با ذکرِقرارگرفتنِ خورشید وماه، و پنج سیارۀ اززحل تا عطارد، با ذکردرجه و دقیقه دربرجهای دوازده گانه نوشته اند. با توجه به این که این محاسبه ازقرن سوم هجری ببعد دربغداد وچندشهربزرگ ممکن بود، ونه درقرن اول هجری:(زمان یزید)، لذا، تسلط ودقت نجومی وتقویمی ریاضی دانان ومنجمین جهان اسلام، اعم ازمسلمان (عرب: ابوعبدالله محمد بن سنان بتتانی..وغیرعرب: محمد بن موسی خوارزمی و..) وغیرمسلمان ( ثابت بن قرّۀ حَرّانی صابئی…)، قابل توجه وتذکراست. قطب الدین محمود بن ضیاء الدین شیرازی(مدفون درمقبرة الوزاء تبریز) درکتابِ دُرَة التاج لِغُرَة الدّباج (1317 تا 1320 تهران چاپ مجلس شورای ملی) بخش اول جلد چهارم (صفحۀ 57) ترتیب کرات را با توجه به محل و مقرکرات هفتگانه را درهفت آسمان چنین مینویسد:
ازدور فلک- کی(که) مجموع دورِ اومقسوم است به سیصد وشصت درجه. و آن هفت را متحیّر نام کرده اند و آن
(1) قمَراست، و(2) عُطارد، و(3) زُهره، و (4) شمس، و(5) مریخ، و (6) مُشتری، و(7) زُحل.
وباقی ثوابت نام کرده اند و ایشان بسیارند چنانکه درعدد نیایند.
ماه درآسمانِ اول، وخورشید درآسمانِ چهارم، و زحل درآسمانِ هفتم قرارمیگیرند. بعضی ازمنجمین مسلمان ، آسمان یا فلک هشتم را هم مقرِعرش خدا می پنداشتند:( دراشاره به سورۀ اعراف، آیۀ 54). حکیم عمرخیام دراین رابطه گفته است:
چون چرخ بکام یک خردمند نگشت / خواهی تو فلک، هفت شُمر خواهی هشت!
چون باید مُرد و آرزوها همه هشت / چه مورخورد به گور و، چه گرگ به دشت.
گاه نیز تعداد افلاک را به نه (9) میرساندند:
ظهیرفاریابی گوید: نه کرسی فلک نهد اندیشه زیر پای / تا بوسه بر رکابِ قزل ارسلان زند
وسعدی چنین اورا استیضاح می کند که: چه حاجت که نه کرسی آسمان/ نهی زیر پایِ قزل ارسلان
سومریان برمبنایِ عددِ شش، شبانه روزرا نیزدرابتدا به دوازده ساعت تقسیم کردند( شش ساعت روز وشش ساعت شب) و بین چهارخدای اصلی وبرپایۀ شش، بچهارتعداد سه ساعت قسمت نمودند ( هرساعت سومری برابردوساعت کنونی است ) (زیرنویس دوم ) که درهریک، یکی ازخدایان حاکم است: با معیار مصری- رومی ( و امروزی )، شش ساعت شب، شش ساعت صبح، شش ساعت ظهر، وشش ساعت عصر. چهارخدای اصلی ( وطبیعی ) سومری، اساسِ چهارعنصر، چهارطبع وبه تبَعِ آن چهارفصل وچهارقسمتِ یک شبانه روز، بقرارزیر است:
1ـ خدای آسمان (آن: خدای پدر)
2ـ خدای زمین (کی: خدای مادر)
3ـ خدای هوا (انلیل) که از ترکیب آسمان و زمین به وجود می آید.
4ـ خدای آب (انکیدو) که خدای دریاهای ژرف و آبهای کنترل شده وهم هوشمندی بود.
(نگاه کنید : ترجمۀ فارسی الواح سومری –صفحۀ 102 و 109)
– AN: آن : خدای آسمان، طبعی گرم و خشک دارد و نشانۀ فصلِ تابستان و ظهر، درروز است.
– : KI کی : خدای زمین(خاک)، طبعی سرد و خشک دارد و نشانۀ زمستان و شب است.
– ENLIL: انلیل : خدای هوا، طبعی گرم و مرطوب ( تَر ) دارد و نشانۀ بهار وصبح است.
– ENKI : اِنکی : خدای آب، طبعی سرد و مرطوب ( تَر ) دارد و نشانۀ پائیز وعصراست.
انعکاس این تفکردرفصل نهم سِماع طبیعی ازکتاب شفای بوعلی سینا (ترجمۀ محمدعلی فروغی، چاپ بانگ ملی 1319) دربیان شمارۀ اسطقساتِ ( صفحه 723 تا734 ) با شرح بوعلی وار آمده است.
طب سُنتی، برپاراداگم یا اصل مبنای تعیین کنندۀ تعادل(طبع ها) استواربود، وجهت حفظ، یا بازگرداندنِ تعادل دربین این بقول سعدی: چهارطبع ِمخالف وسرکش بنا شده بود وچهارعنصر( آخشیج ها ) نیزبرآن اساس بودند. درهرفصل سال نیزخصلت یکی ازاین چهارخدا یا(چهارعنصر) غلبه کلی داشت.
درموردِ جهانشناسی کروی – دایروی و پُرازآب سومری نگاه کنید به ترجمۀ فرانسۀ تاریخ از سومر شروع می شود شکل صفحۀ 106
L’ Histoire Commence à Sumer : Samuel Noah Kramer
Editions : FLAMMARION:1994, Paris.pag :106
دراین مورد میتوان به الواح سومری تالیف Samuel Noah Kramer ساموئل – نوآ- کرامر با ترجمۀ استادانۀ داوود رسائی، انتشارات ابن سینا،1961 م = 1340 ه.ش. – تهران رجوع کرد (صفحات: 118، 160، 156، 265، 325، و…) به احتمال زیاد ازروی چاپ اول ویا دوم اصل انگلیسی کتاب، که درسال ( 1956 و1959 با و ،Copyright بنام: History Begins At Summer) چاپ شده، همان متن را بفارسی برگردانده اند. چاپ بعدی کتاب به انگلیسی درسال(1981) چاپ دانشگاه پنسیلوانیا: (upp) است
و توسط مؤلف صد وچهل وهشت صفحه به متن قبلی آن افزوده شده است، یعنی این کتاب مرجع، نیازبه ترجمه تکمیلی دارد، تا ترجمۀ مستقل).
سومریان درروزاول بهار( نوروز ) جشن های مفصلی، که هرسال باشکوه ترمی شد، به مدت دوازده روزبرگزارمیکردند(همان صفحه 365) ومعتقد بودند که درهرنوروز، زن خدای سومری بنام )نانشه) که الهه ی عدالت، مهربانی و راستی بود به حسابِ (نیک و بدِ) مردم رسیدگی می کند و(نی دا با) زن- خدا(اله)یِ حساب و کتاب و شوهر)نانشه) یعنی مرد- خدایِ (خای) وچند گواه نیزحضوردارند:( صفحه 129 ) : اعتقاد به آمدنِ فَرَوَهَرهایِ زردشتی ونیزارواحِ ( مؤمنین ) درشب هایِ جمعه به باورِ شیعیان، یاد آورهمین پندارِ سومری است.
ازگفتگو ومُناظرۀ تابستان وزمستان نیز(صفحه 325) آشنائی سومری ها با دوفصل دیگرمعلوم است. از مزارعی که درچهارفصل محصول می دهند ( صفحۀ 118 ترجمه فارسی ) اسم برده اند.
دانشمند شهیر(ژان بوترو) که همکارِ(کرامر)هم دریک تالیفِ مشترک بود، چنانکه اشاره شد، کتاب فوق، نه تحتِ عنوانِ نادرستِ(الواح سومری)، بلکه با عنوان درست تاریخ ازسومرشروع میشود،باید باشد.
( L’ Histoire Commence à Sumer) درزیرنظر(ژان بوترو) به زبان فرانسه ترجمه شده است، اودرکتاب ارزندۀ دیگرش بنام ادیان خیلی باستانی دربین النهرین در(صفحه 316 ) ازمراسم سال جدید ( نوروز ) ودر(صفحه 306 ) ازدوازده روزجشن نوروزی سخن می گوید که روزسیزدهم استراحت می کردند. درمورد تقویم سومری هم می توان به (صفحات 294 ـ292 ) همین کتاب رجوع کرد:
Jean Bottéro
“La Plus Vielle Religion En Mésopotamie” ,1998,Editions Gullimard.
***
درمورد انواع واَشکالِ زمان سنجی و تقویم های مختلف، با مبدأ های گوناگون دولتی یا دینی و یا علمی، علاوه براطلاعات کلی در( Google / calamderier )، می توان به کتاب تحقیقی وبسیارارزندۀ زیر مراجعه کرد:
KRZYSZTOF POMIAN: L’ORDRE DU TEMPS, 1984. E. Gallimard.
نوروز ازسومر، از یکسو به اکّد(اَککد)، و ازاکّد به بابِل وآسور(قالبی یا سامی زبان)، به ارث رسید وازسوی دیگربه آغازگران تمدن درکشورما ایران، یعنی ایلامی هایِ(پیوندی یا التصاقی زبان) وازطریقِ ایلامی ها به همۀ سلسله های بعدی ازجمله هخامنشیان و …ساسانیان تا به امروزمنتقل شد.
ایلامی ها که بنظرمی رسد قدمت تمدنشان بعدازسومریان وتحت تأثیرتمدنِ(اوروک)، دومین تمدن باستانی بشری است ( پیش ازمصر، هند، چین وتمدن آسیای مرکزی: ترکمنستان ). مبنای عدد درایلام، بجای شش، وشصتِ سومری،( ده) بود وسال را به دوفصل تابستان بزرگ وزمستان بزرگ تقسیم نمودند. تقویم ایلامی دوازده ماهه است که درانبوه متون ایلامی، و نیزکتیبۀ بیستون داریوش اول هخامنشی باقی مانده است. دوست ازدست رفته، زنده یاد دکترعلی مظاهری استادِ تحصیلات عالی درعلوم اجتماعی- پاریس
Hautes Etuedes En Science Social-Paris
درتحقیق ارزنده ای راجع به تقویم خورشیدی درنزد ایلامی ها، از دوعید که سرآغاز فصل شش ماهه ایلامی است به قرارزیرنام می برد:
ـ عید جو: مصادف با فصلِ بهار و آغاز نوروز بوده است.
ـ عید شراب ( خرما یا انگور ) در اول مهر( پائیز ) بوده است.
نگاه کنید به: ایران: تاریخ و انقلاب- چاپ مشترک: سی کُمر- زمان.صفحه 55- 63.(به زبان فرانسه)
Revolution, 1980 IRAN : Histoire et
Le Sycomere – Zaman, Paris Page : 55-63.
نیزنگاه کنید: دکتریوسف مجید زاده، تاریخ وتمدن ایلام، فصل سوم، مرکزنشردانشگاهی، 1370
می دانیم که هخامنشیان، درواقع وارثانِ تمدن ایلامی، درشهراَنشان یا اَنزان ( پایتخت دوم ایلامی ها: کوروش کبیر) وسپس درشهرشوش ( پایتخت اول ایلامی ها: داریوش اول ببعد) بودند و تخت جمشید بعدی وناتمام هخامنشیان نیز، درپنجاه کیلومتری همان شهر(اَنزان) ایلامی قراردارد. هخامنشیان که مرکب ازشش ایل ده نشین، وچهارایل کوچ- رو بودند: (کلمان هوار، ایران باستان- بفرانسه، صفحۀ 231: بنقل ازهِرُدوت- کتاب اول- بخش اول صفحۀ 204 ، گزنفون تعدادِ قبایلِ پارس را 12 عدد می نویسد: فصل III ، شماره های:5,2,1 ) پارسها، برخلافِ مادها، وهمانندِ مغولها، هنوزبه مرحله شهرنشینی نرسیده، به تأسیسِ امپراتوری نائل آمدند، وبنا به خصلت ایلی شان، بین چهارپایتختِ کشورهایِ مفتوحه، ییلاق و قشلاق می کردند: 1- شوش ( ایلامی ها ) پایتخت زمستانی واصلی، 2- اَنشان یا اَنزان ( ایلامی ها ) پایتخت بهاری که بعدها ( تخت جمشید ) جای آنرا گرفت، 3- همدان ( مادها ) پایتخت تابستانی، 4- بابل ( بابلی ها ) پایتخت پائیزی.
به نظراستاد علی مظاهری (چغازنبیل) که بزرگترین زیگورات تاریخ است، رصد خانه هم بوده است.
مقایسه نام ماه های دوازدگانه ایلامی، با نام ماه های هخامنشی، تردیدی دراصل ایلامی و ترجمه با تلفظ هخامنشی ( پارسی باستان ) آنها درکل باقی نمی گذارد. نام سه ماه را هم، بسبب آنکه جنگی اتفاق نیفتاده، نام پارسی باستان آنها را نمی شناسیم : (ماههای پنجم، ششم ویازدهم )، جالب اینکه والترهینس پروفسور ( درگذشتۀ ) ایرانشناسی دانشگاه گوتینگن آلمان، ازروی واژه های ایلامی، برای ماهِ پنجم و ششم، معادل پارسی باستان جعل کرده ( که تا اینجا بی اشکال است: یک تَفنُنِ زبانشناسیِ وغیرجدی است!) ولی پس ازآن، بدنبال معنای این ترجمه یا جعلِ خود- ساخته اش ( ازایلامی به پارسی باستان )، نه درزبانِ ایلامی، که درزباهای وهند واوروپائی وازجمله فارسی دری کنونی میگردد! اینهمه بیانگرآنست که استاد والتر هینس دراین نوع ازکارهای خود، یاعنایتی به علم معرفتشناسی (épistémologie) وروش شناسی و منطق ندارد، ویا فهم وشعورِخوانندگانِ ایرانیِ خود را به هیچ گرفته است! آخرچگونه ممکن است کسی لغتِ ناموجودی را ازرویِ زبانِ پیوندیِ ایلامی، که هیچ رابطۀ فامیلی، بازبان موردِ نظرِتحلیلی: ( پارسی باستان ) ندارد، برای زبان دوم جعل کند، وسپس بجایِ جُستنِ معنایِ واژه درزبان اصلی: ( ایلامی )، بدنبال معنی آن درزبانهایِ هم فامیل با زبانِ موردِ نظر، ودرعین حال (نظرکرده)ی خود، یعنی پارسی باستان بگردد! براستی عِرض خود می برند وزحمتِ همه گان میدارند! زبان ایلامی چون التصاقی یا پیوندی است همگروه با زبان های کره ای، ترکی وفنلاندی است، وزبان پارسی باستان چون زبانی تحلیلی است، هم همگروه با اسلاوی(روسی) و فارسی وآلمانی قدیم ولاتین و… می باشد.
W.HINZ:GÖTTINGEN,”ORIENTFORSCHUNG III REIHE”,: IRANICA. WIESBADEN 1973, S:66-67.
درکتیبۀ بیستون به هرسه زبان ایلامی ( پیوندی )، بابلی ( قالبی یا سامی ) وپارس باستان ( تحلیلی ) که خودِ داریوش درانتساب به قوم اسطوره ای یعنی ( بی زمان ومکان ) آری، آن زبان را آرین می نامد نام ماهها موجودند، وسه ماه ناموجود درکتیبه نیزازاسناد ایلامی و بابلی قابل تکمیل بقرارزیرمی باشد.
باید توجه داشت که متنِ ایلامی درهشت ستون و پانصدو نود وسه سطراست و متنِ پارسی باستان درپنج ستون وچهارصدوچهارده سطرمی باشد وخلاصۀ بابلی آنها صد وسیزده سطررا شامل است، لذا متن ایلامی کتیبۀ بیستون، مشروح تر، وبعنوان متن اساسی آن کتیبه نوشته شده و درنظربوده است. در نوشتۀ دکترعلی مظاهری- منبع پیشین صفحۀ : (59- 60) قرائت نامهای ایلامی متفاوت است.
ایلامی پارسی باستان بابلی
————————————————————————————
1ـ هادوکن نا س اَ دوکَ نَ ئیش-هَیَ نیسانو (نیسان)
2ـ تورمور (اورمور) ثورَ– واها را- هَیَ ایارو
3ـ ساکورری سیس ثائی گ َرَ چَ ئیشَ- هَیَ سیمانو
4ـ کرما باداس گارما پادا(گَ رَمَپَدَ) دئوزو
5ـ تورناباسیس ندارد آبو
6ـ قرباسیس(قارا باشی یا) ندارد اولولو(ایلول)
7ـ باگی یاتیس باگَ یادَ ئیشَ تشریتو
8ـ مارگاساناس وَرَکَ زَنَ – وارا کازانا- هَیَ آرهمسونو
9ـ هاس سی یاتیس اثرَای یا دئی یَ – هَیَ کسلیمو
10 ـ هاناماکاس آناماکا (اَنَ اَمَکَ)- هَیَ تبتو
11ـ سمی ماس (سامی یا ماش) ندارد سباتو (شباط)
12ـ می آ کان ناس وئئی خَنَ – هَیَ ادارو
هَیَ: ضمیرموصولی درحالت فاعلیِ- مفردِ- مُذکر(هَ- یا:مؤنث) آن، پسوندی استکه دراغلب ماه هایِ پارسی باستان آنرا می یابیم. درترجمه شارپ، بی دلیل، با سکون ( ه ) خوانده اند! که کاملاً غیرعادی است ودرآن صورت بایستی (هی یه = هی یَ) خواند. اساساً صورتِ پیشنهادیِ نورمن شارپ و شاپور شهبازی، نمی تواند تلفظ شود، درپارسی باستان، واژه ها معمولاً با حروف صدا دارآغازو پایان می یابند، هیچ واژه ای باسکون، شروع نمی شود. واژۀ (هَیَ ) امروزدرزبان روستائیانِ ترکِ آذربایجانی، همچون تکیه کلامی بمعنی( بَلی = آری) بکارمی رود. رابطۀ آن دو، برای من، مشخص نیست. نمی توان مصادره به مطلوب کرد.
تعجب استکه درترجمه ی کتابِ رَلف نارمن شارپ ( Ralph Norman Sharp) به زبانهای فارسی و فرانسه(فرمانهای شاهنشاهان هخامنشی- نشرجشن های شاهنشاهی- 1346) نظیربسیاری ازمستشرق ها: ( ف. یوستی، اُرانسکی، ر. اِمّریک، و. اِی لِرس، م. مایرهوفِر، والترهینس، و حتی فرزانه ای چون و.ب. هِننینگ) درمورد نام ماهای سال درپارسی باستان، بجای رجوع به متن ایلامی کتیبه، وجُستن معنا ازآن، اغلب حتی با تحریف قرائت، دنبال تعبیرهای عجیب وغریب برای معانی نامهای ماه ها ی پارسی باستان از زبانهای سانسکریت یا پهلوانی ( پهلوی ) وحتی فارسیِ دریِ کنونی میگردند! مثلاً برای ماه دهم، ( آناماکا ) را ( اَ- نام – ک ) خوانده: ( قرائت یوستی ) و آنرا همچون اشاره به خدای بی نام یعنی فوق جمیع نامها (؟!) تعبیرکرده اند
F.Justi:Zeitschrift der Deutschen Morgenlandischen Gesellschaft Marburg 1897,S.245 /
و نیزدرصفحۀ(42 و 148) فرمانهای شاهنشاهان هخامنشی. به راستی این تعبیرات رسوا، مصداق چشم باز و گوش باز واین عما ی مولوی می باشد. این مستشرقین ومقلدان و پیروان ایرانی شان، بجای رجوع و مقایسۀ متنِ ایلامی با پارسی باستان ویافتن معانی لغات آن ازاصل ایلامی، برای بازارگرمی، گاه جنگِ زرگری باهم راه انداخته اند که بی شباهت به بحث هایِ اسکولاستیکِ کلیسائیِ،در قرونِ وسطا نیست. با وجودِ اختلاف درطرزخواندنِ متون، گاه به عمد، طرزقرائت را آنچنان تغییرداده اند که با منظورسیاسی شان ویا برای سرکیسه کردن مشتریان ایرانی شان سازگارشود!
خطا های معرفتشناسی ( épistémologie ) وروش شناسی ومنطقی ( اگر نگوئیم عمدی ) نیزدرنظریّات آنها کم نیست. (زیر نویس سوم).
درضمن، تقویم داریوش بیانگرآن است که هخامنشیان زرتشتی نبوده اند ( دراین کتیبه و تقویم آن، هیچ اشاره ای به امشاسپندان وسایرمظاهر دین زرتشتی نشده است ) می دانیم که تقویم های سنتی علاوه برمسئله دولت ومالیات، مسئله مذهب و روزهای مذهبی معین را نیز با خود همراه داشتند، مثل یلدا و… گاهی نیزتعبیرات مذهبی را بریک واقعیت نجومی موجود سوار کرده اند:
بنا به تقویم سُنتیِ دینِ زرتشتی، که بنابرآن امسال 1388 یزگردی زرتشتی، برابربا: 2019 میلادی و 1398 هجری جلالی ( هجری شمسی ) است. مبدأ تقویم زرتشتی:
اول- ازمرگ یزدگردسوم آخرین پادشاه ساسانی درزمان خلیفۀ سوم عثمان (651 م) شروع میشد که امروزه متروک شده است و
دوم – ازتاجگزاری یزدگرد درسال ده هجری آغازمی شود که همان تقویم معمول کنونی است.
بنا براعتقاد زردشتیان، خورشیدِ ساکن، درهُرمُزد روز ( نوروز) آغازبه حرکت کرد! آنها مثل سایرِادیانِ بزرگِ عهدِ سُنت(پیش ازعهدِ صنعت)، با دیدِ زمین- مرکز، درتقویم شان، اول بهاریعنی عید نوروز را بخاطرِبه حرکت انداختن خورشید ساکن بوسیله هُرمُزد، بنامِ هُرمُزد روزگرامی میدارند، هُرمُزد: (مترادف تلفظ گاتهائی،امروزاهورا مزدا تلقی می شود). سال زردشتی مثل سالِ اولیۀ سومر باستان، سیصد وشصت روزه است ( دوازده ماه سی روزه ) که پنج روز را برآن می افزایند. روزها ی مقدس دراین تقویم مثل تقویم قمری ثابت نیست، ومؤبدان علت آنرا خواستِ گردش ایّام مقدس از جمله نوروز، درتمام روزهای سال، جهت مقدس کردن آنها ذکر کرده اند! تقویم زردشتی، دوازده ماه سی روزه، طبعاً هفته ندارد تا چهارشنبه سوری داشته باشد!
در ایران بعداز صفویه وبه زورشمشیر شیعه شده، آغازخلافتِ آخرین خلیفه ازخلفای راشدین یعنی علی بن ابی طالب( امام اول شیعیان ) را درنوروزبه روایت امام ششم شیعیان گفته اند: این جَعلِ آشکارنیز درواقع،همانند زردشتیان، جنبۀ دینی دادن به نوروزاست. جعلی است که دراساس هیچ ارتباط تاریخی و منطقی با موضوع ادعا ندارد. آغازخلافت خلیفۀ چهارم مسلمین درمسجدِ پیغمبردرشهرمدینه، در روز چهارشنبه بتاریخ (16 ذیحجۀ 35 ه.ق،برابر 28 خرداد سال 35 ه.ش ومنطبق با 18 ژوئن سال 656 میلادی ) بوده و نه دراول فروردین( 21 مارس آن سال)، بعلاوه نه درزمانِ خلافِت علی بن ابی طالب و نه در زمان امام جعفرصادق:امام ششم شیعیان ( عصرمنصورخلیفۀ عباسی 158 هجری ) چنین تقویم خورشیدی دراین منطقه، وجود نداشت.
مبدأ (سالِ صفرِ) تقویم ایلامی، مثلِ هخامنشی واشکانی برمن هنوزمعلوم نیست، مبدأ تقویم عصرسلوکی ازسیصد و دوازده پیش ازمیلاد آغازمیشد. تقویم درزمان ساسانیان، مبدأ نداشت وازسلطنت هرشاه، ازنو آغازمیشدوگاه نوروزرابه شاهی منسوب میکردند: نوروزِپیروز!:(منسوب به پیروز، پادشاه ساسانی).
چون ایلامی ها نیزهمچون هخامنشی ها، ایرانی بودند: ایرانی به معنی متعلق به سرزمینی که گفته میشود از زمان سلاطین مغول( ایلخانیان ) و بنا به اسناد اززمانِ سلطان یعقوب آق قوینلو:( قهرمان سلاطین الایرانیه وقآ آن الخواقین التورانیه: جواب سلطان بایزید دوم عثمانی به نامۀ سلطان یعقوب آق قوینلو: منشآت فریدون بیگ ) و نیزنامۀ سلطان بایزید دوم عثمانی درخطاب به الوند بیگِ آق قوینلو:
شهنشاه ایران خدیو عجم / خداوندِ مِلک وسپاه و عَلَم
تا به امروزدرمعنای سیاسی، ایران نامیده می شود.
لذا اساس ایلامی داشتن، ماه شماری تقویم هخامنشی، منطقاً نباید حساسیت برانگیزد! اما چون سیاست دولتی (از1304 ه.ش. و 1925 م.) تاکنون، برمحورِنژادِموهوم آریائی داشتن ساکنان این کشورمیچرخد، درحالیکه تاریخ اساساً چنین قومی را نمیشناسد، چه رسد به شناسائی (کروموزومهای) نژادش! وزبان ایلامی ها مثل ترکی جزو زبانهای پیوندی یا التصاقی (Agglutinante ( Une Langue است، نگاه کنید به:
Françoise GRILLOT SUSINI E’LE’MENTS DE GRAMMAIRE E’LAMITE
E’ditions Recherche sur les Civilisqtions 1987 page: 9,12,
لذا چنین تمدنی باعمرطولانی سه هزارساله، بایستی بعنوانِ عنصرمزاحم برای ایدئولوژی وسیاست آریائی پرستی این کشورحذف وقیچی می شد، چنانکه شده است. عمرِسلطنتِ ایلام: دوهزارو دویست و ده سال (2210 = (640 – 2850 ) بود، وهزاروچهارصدوشصت سال سیستم فدرال سنتی (شاهنشاهی) آن طول کشیده است، ( 1460= 640 – 2100 ) ولی هیچ تحصیل کردۀ غیرمتخصصی، نام حتی یکی ازشاهنشاهان وملکه های ایلامی را نمی شناسد چه رسد به: تاریخ ایلام و سیستم مادرتباری ودرنتیجه سیستم انتخابی بودنِ سلطنت وآزادی وبرابریِ زن با مرد، وسال خورشیدی درایلام وسیستم جالب شاهنشاهی یعنی سلطنتِ فدرالِ سنتی، ودرعین حال انتخابی بودنِ شاهنشاه با تأئیدِ مجلسِ شوش و بخصوص مجلسِ سراسری ایلام و …
دردوره های اقتدارهرسلسله، که حکومتها توان کافی برای کارهای علمی ونجومی داشتند، نوروزبه دقت تعیین می شد و باصطلاح، تقویم را اصلاح یا تصحیح می کردند ودردوره های آشفتگی، باز، نوروز جابجا میشد چنان که درتاج گزاری آخرین پادشاه ساسانی ( یزدگرد سوم:تاجگزاری 632 -651 ) درسال ده هجری، با بیست شش خرداد ( شانزده ماه ژوئن ) مصادف بوده ودرتاجگزاری ملکشاه سلجوقی ( 1072 میلادی = 451 هـ. ش ) به 18 فروردین افتاده بود.
سلطان حسن ملکشاه(جلالالدوله) برای جمع آوری مالیات درامپراتوریِ عظیم سلجوقی که ازکاشغرچین تا مرزهای مصرودریایِ( اِژه) و(کیچیک چکمه- جه) درپنجاه کیلومتری قسطنطنیه (استانبول کنونی) گسترده بود، به تقویم دقیقی نیازداشت تا جمع آوری مالیات را کنترل کند: (محمودِکاشغری درلغات الترک که در 1072م : 451 ه.ش، درسال تاجگزاری حسن ملکشاه تمام کرده، درمادۀ سلجوق مینویسد: زمانه میزین خانلاری دیلار: پادشاهان زمان ما هستند). درسالِ اولِ سلطنتِ خود(1072م : 451 ه.ش)، هیئتی هشت نفره از منجمان، برای تنظیم زیج جلالی(ملکشاهی) ازکل امپراتوری جمع آوری کرد، که حکیم عمرخیام (1131ـ 1048 میلادی / 426 تا 510 هجری شمسی) جوان ترین عضوِآن هیئت و( بیست و چهارساله بود)، وطبعاً رئیس آن هیئت نبوده است. به احتمال قوی، هیئت، تحتِ ریاست حکیم ابومظفرِاسفرازی که اوهم ایرانی است! ودرسال( 1078 میلادی = 457 هـ. ش.) پس ازشش سال تلاشِ پُرثمر، تقویم جلالی(درانتساب به جلالالدوله ملکشاه) به همت آن هیئت، و پول بیدریغ وعنایت دائمی ملکشاه سلجوقی، تنظیم شد. به روایت دیگر، اِتمام تقویم یا زیج جلالی یکسال بعد ودر(15 مارس سال 1079 میلادی) برابر (پنجم اسفند 458 هـ. ش.) بوده است. ازآن هیئت علمی نامهای زیردرتاریخ باقی مانده است که براساس رصد ها ومحاسبات، زیج و تقویم جلالی را تدوین وتنظیم کردند:
حکیم ابومظفراسفرازی، حکیم ابوالعباس لوکری، حکیم عبدالرحمن خازنی، حکیم ابونجیب واسطی، معموری بیهقی و حکیم عمرخیام نیشابوری و… سید حسن تقی زاده درمورد زیج جلالی ( جلال الدوله ملکشاه ) تحقیقات قابل نقد و ارزنده ای دارد ( که بخش مهمی از آن ها به همت ایرج افشاربه چاپ رسیده است: مقالات تقی زاده – جلد اول، صفحه 185- 215 / جلد یازدهم، صفحه 3 – 41 ). ذبیح بهروزدرکتاب پُرازنقل قول هایِ عجیب و ادعا های غریبِ : تقویم و تاریخ درایران ( ایران کوده، شمارۀ 15، 1331 تهران ) در(صفحات 53 و 62 ) می نویسد: اسم حقیقی این تاریخ چنان که دربرخی نسخه های خطی دیده می شود- ملکان شاهی– است.
بعد می افزاید: ترکیب نامی مثل ملکشاه از دو کلمۀ مَلک و شاه، که هر دو به یک معنی است مطابق سلیقۀ زبان فارسی نیست وسابقه ای برای این نام تاکنون به نظرما نرسیده است.
دراین مورد حق با اواست: ملک شاه یا ملکان شاه بیان ترکیِ شاهِ ملک یا شاهِ ملک ها است، درست به معنی شاهنشاه. درسیستم فدرال عهد سلجوقی، پادشاهانِ کوچک محلی را مَلِک می نامیدند و سلطان حسن جلال الدوله، تنها شاهِ کشورو شاهِ آن ملک ها ( ملکان ) بود. بخاطرِلقبِ جلال الدوله ( که گاه جلال الدین هم ذکرشده)، زیج وتقویم حاصل ازآن بنام تقویم جلالی نامیده شد(سعدی: اول اردیبهشت- ماهِ جلالی). اززمان ملکشاه سلجوقی تا به امروز، دیگرنوروزازمحل حقیقی خود تغییری نیافت. مبدأ تقویم خورشیدیِ ملکشاهی یاجلالی هم، همان هجرت پیامراسلام گرفته شد. براساسِ زیجِ (جدولِ محاسبات سیارات) جلالی(ملکشاهی)، بعدها، علاوه برزیجی که عبدالرحمان خازنی به (پسرسلطان حسن ملکشاه) سلطان سنجرسلجوقی ساخت، زیج خانی بنام هلاکوخان ( برهبری خواجه نصیرطوسی درمراغه ) و سپس زیج غازان خان، درتبریزتنظیم گردید. آخرین زیج عَهدِ سُنت ( پیش ازنیوتن وعصر صنعت ) زیج و تقویم اولوغ بیگ/ اُلغ بیگ – بمعنیِ بیگ والا، پسرشاهرخ و نوۀ امیرتیموری کورکانی است. چون در سمرقند( پایتخت خانوادۀ علم وهنرپَرورِتیموری) با رهبری وهمراهیِ جمشیدغیاث الدین کاشانی توانستند عدد پی (π) را تا شانزده رقم درست محاسبه کنند، این تقویم اندکی کمتر ازده برابردقیق تراز تقویم جلالی است. گفته میشود( درماهنامۀ یکان: ریاضات) که تقویم جلالی(ملکشاهی) درهرسیصدوپنجاه سال وتقویم اُلغ بیگ ( اولوغ بیگ ) هرسه هزاروسه سال ازحرکت حقیقی(زمین به دور خورشید) یک روزعقب می ماند(هرچند به تصورقدَما حرکتِ خورشید دربرج هایِ دوازده گانه به دورزمین درست بود اما بسبب نسبی بودن حرکت، رقم بدست آمده ازمشاهدات نجومی، یکی است). حال آنکه تقویم مسیحی پاپ گریگوری که درسالِ هزارو پانصد و هشتاد ودو(1582) تنظیم شده (یعنی تقریبا پانصدسال بعد ازتقویم جلالی ملکشاهی) ، هردویست وبیست وپنج ( 225 ) سال، یک روزازحرکت حقیقی زمین به دورِخورشید ( و ازنظرآنها خورشید به دورزمین ) و فرا رسیدن نوروز( و یا ختنه سوران عیسی مسیح دراول ژانویه: انجیل لوقا، باب دوم شمارۀ 21 )عقب می ماند، یعنی دقت کمتری دارد چون وبیشتروزود ترعقب میماند، که علت آن بنظرمن، نه دردقت بیشتردرسنجش زمان- مانند تقویم اولوغ بیگ- بلکه درمسألۀ طرزمحاسبۀ سال کبیسۀ حقیقی، درتقویم ملکشاهی، وکبیسۀ عددی، درتقویم گریگوری است، که درمبحثِ مبدأ روزها به آن اشاره خواهد شد. حرکت حقیقی زمین بدورخورشید بعد ازکشفِ آنالیزریاضی وکلکول توسط نیوتن و لایبنیتس، به دقت معلوم شد که( 365 ) سی صدو شصت پنج روزو پنج ساعت وچهل وهشت دقیقه وچهل و شش ثانیه است گاه نیم ثانیه ای را هم بر آن می افزایند. امسال: سیصد وشصت و پنج روزوپنج ساعت وچهل وهشت ( ۴۸ ) دقیقه وچهل و پنج و خرده ای ( ۴۵٬۹۷۵۴۵۶ ) ثانیه، است.
نام بُرج هایِ دوازده گانه، بعقیدۀ قدما (که به زمین مرکزی اعتقاد داشتند)، خورشید درطی یکسال ازماه حمل ( فروردین ماه ) تا آخرحوت ( اسفند ماه ) هرماه، دریکی از بُرج ها به سِیرِسالانۀ خود، بدورِزمین ادامه میداد، بقرارزیراست:
بُرج ها دیدم که ازمَشرِق برآوردند سر / جمله: درتسبیح و، درتهلیلِ حیِ لایموت
چون حَمَل، چون ثور، چون جوزا، سرطان واَسد / سُنبله، میزان وعقرب، قوس وجَدی ودَلو و، حوت
درایران با آمدن بلژیکی ها ازسال 1318ه.ق = 1900م، ( مظفرالدین شاه ) این نامها در گمرک و سپس دروزارت مالیه ( دارائی ) رواج یافت وبعد ازمشروطه (14 مرداد 1285 : 6 اگوست 1906: 15 جمادی الثلنی 1324 ه.ق) درمجلس شورای ملی هم رواج یافت، و بنظرمیرسد بعد از ترجمۀ کتاب بطلمیوس در عالم اسلام ازقرن سوم هجری رواج داشته است، که هنوزهم درافغانستان برقراراست.
پس ازانقراض قاجاریه درروزسه شنبه دوازدهم ماه حمل ( فروردین ) سال 1304 = اول آوریل 1925 ( هفتم رمضان 1343 ه.ق ) مجلس شورای ملی چهارم، ماه شماریِ فوق رامنسوخ، وماه شماریِ با اسم های زردشتی کنونی را رسمیت بخشید. که ازفروردین آغاز، وبه اسفند ماه، پایان می یابد.
بنوشتۀ ابوریحان بیرونی درکتابِ مشهورالتفهیم نام ماه های سی روزه و( بدون هفتۀ ) زردشتی که درآن شش ماه به ترتیب از ماه دوم تا هفتم بنام امشاسپندان (همیشه- اسپندها: مقدسانِ جاوید ) یا مردوزن خدایان همیشه جاوید، ومخلوق اورمزد (اهورا مزدا) نام گذاری شده را آورده است:1- اورمزد ماه ، 2- بهمن ماه ، 3- اردیبهشت ماه ، 4- شهریورماه ، 5- اسفندارمَذ ماه ، 6- خرداد ماه ، 7- مرداد ماه : ( اَمرداد = بی مرگی ) ، 8- آذر ماه ، 9- آبان ماه (آپان/ اپم)، 10- خور(شید) ماه ، 11- قمر(ماه) ماه ، 12- تیشترماه (تیرماه). روزهای سی روزۀ زردشتی ازهرمزد روز آغازو به انیران روز پایان مییابد ( تاریخ یعقوبی ،جلد اول صفحه 175-174 / فریدون جنیدی: زروان ، سنجش زمان در ایران باستان 1358 – بنیاد نیشابور- صفحۀ 66 – 67 )، که به تازگی (اَن-یران) روز را به (اَن آرام) روز تغییرداده اند با وجود آنکه تاریخ تمدن (شهرنشینی) درسومرازشش هزار سال نمی گذرد(چهارهزارِقبل ازمیلاد ) ، اما آقای دکترفریدون جنیدی که استاد دانشگاه هم هستند، دربارۀ سال درصفحۀ 22 آن اثر، و درارجاع به کتاب دیگرشان بنام مهاجرت نژاد آریا درمورد قدمتِ ایران ویچ بقول ایشان ( هستۀ مرکزی آریا ها ) مینویسند: اینجا ( ایرانویچ ) مرکز تجمع آریا است و اگرمربوط به دویست هزارسال قبل نباشد، لا اقل موکول به صدهزارسال پیش، یا رقمی درهمین حدود می شود.!
درمیان تقویم های کاملاًمذهبی رایج می توان بعنوان نمونه ازتقویم: یهودی، بودائی، مسیحی ( ارمنی، ارتدکسی وگریگوری و..)، هجری اسلامی …، زردشتی، و بابی- بهائی و… را نام برد.
بدستورسیدعلی محمد باب، بقول خودشان(جنابِ نبیلِ زَرَندی)، براساس تقویم جلالی، تقویم دینی دیگری ساخت که درآن – بنا به تقدس عدد نوزده دردینِ- جفری ونزدیک به مشرب حروفیه ونقطویۀ- سیدعلی محمد باب، هرسال دارای نوزده ماه وهرماه نوزده روزه بود، که ازسالِ حقیقی چهارروزکسری دارد، ولی آنرا بنام روزِ(هاء) که بحساب جَمَل (اَبجَد، هَوز)، عدد پنج میشود، وبر 361 =( x19 19) روزمی افزایند. اما جزدرسال های کبیسه ظاهراً باید عدد چهار را که حرفِ (دال) است و نه (هاء) (هاء)، به آن افزود. بهائی ها، همآن تقویم بابی را با مبدأ رسالت میرزا حسینعلی نوری ( بهاء الله) از(بیست ویکم مارس 1844میلادی برابراول فروردین 1223 هجری شمسی) می گیرند.
هرتقویمی که کاربرد دولتی نداشته باشد، درحدود تفنن مذهبی باقی میماند، مانند تقویم یهودیان قبل از تشکیل دولت اسرائیل. تقویم ماسونیک ازچهارهزارق. م. شروع میشود ومبدء قراردادی آن، اسطوره ای است زیرا درآن تاریخ(شش هزارسال پیش)، هنوزدرسومر، خط وریاضیات وسال شمسی کشف نشده بود. ملل متمدن دنیا دارای تقویم های مختلف هستند: تقویم چینی با مبدأ ( 2637 ق.م )، وتقویم هندی ها ( 3102 ق.م )، تقویم بنگالی با شش فصل دوماهه، تقویم مصری قدیم که بسبب پیشبینی طغیان رود نیل، ومسئلۀ آبیاری وکشاورزی، پیشرفت قابل توجهی کرده بود، روزاول سالش از( 18 یا 19 ماه ژوئیه ) = ( 27 یا 28 تیرماه ) آغازمی شد، دارای سه فصل بود که هریک چهارماه داشت.
تقویم بطلمیوسی مصربا تقویم قدیمی متفاوت بود، وتقویم یونانی (با مبدأ 776 ق.م )، رومی (با مبدأ 753 ق.م و تقویم ژولیان با مبدأ 46 ق.م.) وتقویم سوئدی و… شروع میشد.
درمناطق مختلف ایران وهمسایگان دور( اویغورها ) ونزدیکِ ( سُغدی ها وخوارزمی ها ) ایران، تقویم های شمسی وقمری زیادی موجود بوده وهست، که تحقیق دربارۀ آنها موضوع رساله های مختلفی می تواند باشد: ازجملۀ تقویم هائیکه درداخل ایران سیاسی کنونی وجود داشته ودارد، میتوان بموارد زیر اشاره کرد:
الف – رواج دقیقترین تقویم خورشیدی دوازده ماهۀ عصرسنت یعنی تقویم اُلغ بیگ( اولوغ بیگ ) تیموری، درکنارنام ماه های دوازده – گانه درعصرقاجار، بعنوان تقویم رسمی کشورایران، که هرسال را به یکی ازبرجهای دوازده گانه این تقویم نسبت می دادند. دوازده برج :
1- سیچقان، 2- اود، 3- بارس، 4- توشقان، 5- لوی، 6- ایلان، 7- یونت، 8- قوی، 9- پیجی، 10- تخاقوی، 11- ایت، 12- تنگوز/ ایلی ، نامیده می شد
مثلا: بارس ایلی (سال بارس): بارس، با سکونِ( را )، نوعی پلنگ است. نام آخرین سردارجنگهای صلیبی، وشکست دهندۀ هلاکو خان، سلطان بی- برَس یا بِبرَس بود، ازترکان کریمه، که دراصل نامش: سلطان بای (بیگ) بارس است که درعربی بصورت محذوف بیبرس گفته می شود. درکتاب نصاب الصبیان آنها را بهمان ترتیب بفارسی چنین ترجمه کرده است:
سیچقان واود وبارس وپس توشقان، لِوی ئیل *** بعدِ ئیلان، یونت باشد، بعدِآنها قوی ئیل
پیجی ئیل ازسالها، نهم بود درنزد ترک *** پس تُخاقوی است و زان پس ایت و پس تنگوز ئیل
موش وبَقر:(گاو) وپلنگ وخرگوش شمار*** زین چارچو بگذری نهنگ آید و مار
وآنگاه به اسب و گوسفند است حساب *** حمدونه و مرغ وسگ و خوک آخر کار
برای اهل نظر، ذکر نام ایت (سگ) و پس تنگوز(خوک) درنام ماه ها، نشانۀ وجود این نامها، پیش از اسلام آوردنِ ترکان است!
ب – تقویم گیلک ودیلم: آغازسال و نوروز آن از 15 مرداد ماه است، نام دوازده ماه های سی روزۀ آن به قرارزیر است:
1- نوروز ما (15 مرداد- 14 شهریور)، 2- کورچ ما، 3- اریه ما، 4- تیر ما، 5- مردال ما، 6 – شریرما، 7- امیر ما، 8 – اوُل ما ( از 15 اسفند – 14 فروردین )، 9 – سیا ما، 10- دیا ما، 11- ورفه نه ما، 12- اسفندارما( 15 تیر – 14 مرداد ). آنها پنج روزکسری را بنام ” پنجک ” برآخرین ماه سال خود می افزودند. علاوه برنام ماهای خاص استان مازندران، بنوشتۀ سید حسن تقی زاده دربیست مقاله، منطقۀ ( نور) در آن استان نیزنام های خاصی برای ماهای سال داشته است.
پ- درلرستان نیزتقویم خاص تولیدی که با کشاورزی ( گندم کار، سر خرمن، انارچین و..) و بخصوص دامداری تطبیق میکرد، برای زمان سنجی و نامیدن ومشخص کردن روزها بکارمیرفت. اول سال لرها، ازنوروزشروع می شود، اما ماه ها سی روزه اند وشمارش ونامگذاری روزها، ازاول بهمن آغازمی گردد: زه کش (اول بهمن)، کُرم بند وگُلوُه بند ( دهم بهمن )، لنگه سیزده ( ظهرسیزده بدر)، بره پی ( دهم اردیبهشت )، روزچهلم آش شیرپخته و احسان می دهند، میان روغنی( ازچهلم تا صدوبیستم: از دهم اردیبهشت تا آخرتیر)، پشم چینی ازروز پنجاهم ( بیستم اردیبهشت) آغازمیشود، نصفه میان ( روز هشتادم ): جداکردن خلمه ها ازمادران، چوپان بندی( روزنودم از نوروز: آخرخرداد ): ده یک گوسفندان رابه چوپان می دهند، شیرپنیری ( ازصدوبیستم تاصد وهشتادم: آخرتیرتا اتمام شهریورماه ): ازشیر، پنیرمی سازند، نان شیر یا کماج چوپان ( از بیستم شهریورتا اوایل مهر )، قوچ انداز از اواخر شهریور قوچ اندازی آغازمی شود وبیست روز پس ازآن ( بیستم مهر ) نری اندازی جفتگیری بُز نَر ( به ترکی: تکه ) است، این فصل مهرجان است که میش ها گُشن یا جفت پذیرمی شوند، مدت پنج ماه دورۀ بارداری دامها، و استراحت زمستانی است.
ت – تقویم خورشیدی کردها مختلف است: کردهای مُکری سالشان ازاول پائیزآغازمی شود. کردهای کلهُرمبدأ شمارش سالشان، پانزدهم بهمن ماه است و به آنروز وهاری کوردی( بهار کردی ) گویند که درمیان مَنگورها و سه کرها، وهاری سه کران گویند. کردان یزیدی: جیژنی سه رسال (جشن سرسال) شان دراولین چهارشنبه ماه اسکندری یا رومی آزار ( فروردین ) شروع می شود. نام دوازده ماه کردی موجود در تقویم کردی که خاص خود است، وارتباطی با نام ماهای فارسی ندارد چنین است ( البته در مناطق مختلف اسمهای دیگری هم برای ماه ها وجود دارد ). درایران به تبع تقویم جلالی، تقویم خورشیدی کردها ازاول بهارآغازمی شود:1- جیژنان، 2- گولان، 3- زردان، 4- پرپر،5- گه لاویژ،6- نوخشان،7-بران، 8- خه زران،9- ساران،10- بفران،11 بندان-، 12 –خوهل کیرن نام ماه های سال است.
ث- ماه های سالشماری قمری عربها، علاوه برنامهائی که امروزه بنام سالشماری اسلامی معروف است، و بگفتۀ مورخین یادگارعصری است که اسلام آن را جاهلیت نام گذاری نموده است، عصری که سیصد سال پیش ازظهورپیغمبراسلام شعرعروضی را ابداع کرده بود!
در تقویم فمری عربها درپیش از اسلام نامهای دیگری بدین قراروجود داشته است:
- مؤتمر(محرم) 2- ناجر(صفر) 3- خوّان(ربیع الاول) 4- بسان (ربیع الاخر) 5- حنین(جمادی الاول) 6- رّبی(جمادی الاخر) 7-اصّم (رجب) 8- عادل (شعبان)9- ناتق (رمضان) 10- وعل (شوال)11- رنه (ذیقعده)12- برک (ذیحجه).
درضمن درعربستان پیش ازاسلام همانند بابل، تقویم شمسی- قمری هم در کنار تقویم قمری رایج بود. در آن ماه سیزدهمی هم وجود داشت و ربیع الاول وربیع الثانی، تقریباً منطبق با بهارعربستان بوده است( ربیع بمعنی بهار است ) ومتأسفانه بسبب( آیۀ 36 -37 سورۀ توبه: نُهُم) که درآن گفته می شود:
همانا تعداد ماه ها نزد خدا دوازده ماه است و…(36)/ (ض.ص:رعایتِ ماهِ) نسی ء، گناهی است علاوه بر کفر، وکسانی که کافر شدند بوسیله آن(ماه نسی ء) گمراه می شوند، یکسال آن ماه ها را حرام می کنند ویکسال را حلال، تا با عده ماه هائی که خدا حرام کرده مطابق شود، پس (ض.ص: این عمل باعث می شود که) حلال کنند، چیزی را که خدا حرام کرده، (آری) اعمال بدشان در نظرشان جلوه کرده وخداوند مردمان کافر را هدایت نمی کند(37).
درمورد ماه (نسیء) درقران تصور شده استکه، نام ماه های قراردادی دوازده گانۀ قمری، با چهارماه حرام، از آغازِ خلقت وجود داشته است و واردِ کردنِ ماهِ( نسیء)، درهر سه سال توسط قریش، گناهی علاوه بر کفرآنها است، ونظم خدائی، در ترتیب ماه ها با چهارماه حرام را بهم می زند، اینکه ماه های قمری درطول سال و در فصل های مختلف جابجا می شوند مهم بنظرقران نمی رسد که درآنصورت بسبب ماه نسیء ، ماهای قمری با نامهای کشاورزی ثابت میماند: ربیع الأول: ماه اول بهار، رمضان(ماه گرمای شدید) وجمادی الأول وثانی هم ناظربرخشک شدن زمین است، که باحذف ماه نسیء بسبب گردش درطول سال معنای لفوی خودرا هم ازدست داده اند!
ماه سیزدهم و بطورکلی تقویم خورشیدی درمیان مسلمین، بسبب همین دوآیه، تا ملکشاه سلجوقی (456 ه.ش) : (1078م) وتنظیم زیج جلالی متروک شد.ازسالشماری ونام ماه های خاص بلوچها وترکمنها وسایرملیتها واقوام درایران اطلاعی ندارم.
درذکرنامهای ماه های ملیتهای مختلف، اشتباه مرجوع بوده و امید اصلاح و تکمیل آنها را ازصاحبنظران دارم، که برایم ایمیل نمایند.
تقویمی که بنام تقویم شاهنشاهی، بدستورمحمدرضا شاه ( درسال 1355 ه.ش. برابر 2535 شاهنشاهی ) قلمداد شد، وخود شاه آنرا درکتابِ جواب به تاریخ یکی از اشتباهات سیاسی خویش ذکرنمود، یک تقویم من درآوردی بود، مثل رقم ادعائی ذبیح بهروز برای تولد اشوزردشت در( 1768 ق.م )، ویا رصد زردشت در( 1725 ق.م )؟! محمدرضا شاه نیزتصمیم گرفت که آغازسلطنت او، ازکورش دوم (کبیر) هخامنشی درست ( 2500 سال ) فاصله داشته باشد! تولد، تاجگزاری، فتوحات و کشته شدن کورش و… مهم نبود. زنده یاد آقای اسماعیل پوروالی درماهنامۀ روزگارنو( آذر1374 ) نوشت که این تاریخ مصادف با مرگ کوروش ( بدست : تُ- می ریس Tomyris ) ( زیرنویس چهار) بوده است.
مبدأ تقویم ها اغلب بحوادث واقعی چون : تأسیس سلطنت، تاجگزاری، پیروزی نظامی، هجرت، تولد، مرگ، بعثت وحتی ختنه سوران یک شخصیت(مسیح) و.. ..برمی گردد وگاهی بوقایع تصوری وغیرقابل رجوعی ، چون خلقتِ عالم و یا آفرینشِ آدم ازخاک راجع است!:
محاسبۀ عمرعالم بوسیلۀ عالیجناب ( او شِر: Usher ) که جناب شان آرشوک هم بودند بسیارجالب است. بنظرمن آن عالیجناب، عُمرِپیامبرانِ اغلب اسطوره ای را نخست با رجوع به انجیل متی(آیات 2 تا 17) ازعیسی مسیح تا ابراهیم حساب کرده، وسپس ازفقرات مختلف تورات (سفرپیدایش ازباب چهارم تا باب یازدهم ) هم، عمرباقی ماندۀ انبیاء بنی اسرائیل را ازآدم تا ابراهیم برآورد کرده است، نتیجه این کشف بزرگ وگِره گشا، این بود که فاصلۀ آفرینش عالم وآدم بااختلاف مراحل خلقت حداکثرپنج روزاست (هر چند که بنا به (سفر پیدایش- باب اول- شمارۀ 14 – 19) خورشید- وماه و ستارگان- درروزچهارم آفریده شدند، ولی بدون خورشیدهم، باعنایت الهی آن سه روز، بازهم روز و روشن بوده است: چراکه درآن سه روزهم بنابه سفرپیدایش: روز بود و شب بود وخدا دید که نیکو است ( دیدن بدون انعکاس نوربراشیاء ممکن نیست). درضمن آن خداوند خدا، روشنائی را بدون خورشید، و ماه وستارگان، درروز اول آفریده و (روز) ش نامید وازتاریکی که (شب)اش نام داده، روزراجدا ساخت( سفرِپیدایش- باب اول- شمارۀ 3 تا 5) . درتاریکی مطلق که دیدن ممکن نیست، بانورمنعکس شده، اشیاء رامی توان دید!
بنا به برآوردعالیجناب(اوشِر)، دقیقاً خلقت درشش هزاروچهارسال پیش ازمیلاد مسیح، با اراده وهدایت خداوند خدا، خلقت رخ داده است، و روزهفتم خداوند خدا، استراحت کرده است. البته روزوساعتِ خلقت را نیز بعدها با همین روش علوم معنوی، برای مشتاقان بقول مولوی: علم راه حق و علم منزلش ! معلوم کرده اند که درست در: سی ویکم اکتبر، ساعت نُه صبح همان سال شش هزاروچهارسال پیش ازمیلاد اتفاق افتاده است! عالیجناب (اوشِر) فراموش کرد بگوید، ساعتِ نُه صبحِ کدام شهردرآغازخلقت که هنوز وجود نداشت!
با این حال، یهودیان که اهل حساب و کتابند، معلوم نیست چرا ازاین کشف بزرگ استقبال ننموده وآن را قبول نمی کنند، وبی دلیل اصراردارند که ازآفرینش عالم وبخصوص خلقت آدم امروزه فقط 5780 ( = 3761+ 2019 ) سال می گذرد و نه 8023 ( = 6004 + 2019) سالِ پیشنهادی عالیجناب پدر(اوشِر). مطمئناً بزودی حقیقت برای مؤمنان هردو دین آشکارخواهد شد!
مبدأ روزها را نیزبه اختلافِ:
1- گاه صبح ( طلوع آفتاب ) است: مصری ها واعراب ( مسلمان )، و
2- گاه ظهراست: درتقویم جلالی ما، معیارسنجش کبیسه ظهر است: اگردرسال کبیسه ( با اسفند ماه 30 روزه ) موقع تحویل سال، قبل ازظهرباشد، سال بعدهم کبیسه خواهد بود، و اگرموقع تحویل بعد ازظهر باشد، دیگرتا سه سال اسفند ماه 29 روزه خواهد بود، درحالیکه سال کبیسۀ تقویم میلادی به حرکت حقیقی زمین بدورخورشید توجهی ندارد، همچنانکه سالشان ( اول ژانویه ) یاد آورجشن ختنه سوران عیسی مسیح است، سال کبیسۀ مسیحیان سال: صفر، چهار، هشت و..مضربهای صحیحی از چهاراست:
(..، 2000، 2004، 2008، 2012، 2016، 2020 و…) که ماه فبریه درسال کنبیسه (بجای 28 روز 29 روز) می شود.
3- گاه مبدأ روزعصر(غروب خورشید) بود: یونان.
4- و گاهی هم نصف شب ( ساعت 24 ) بوده است: رومی ها و دنیای معاصر. سنجش ساعت نیز با ساعت: آبی، شنی، آفتابی، مکانیکی، الکتریکی والکترونیکی و … صورت گرفته و می گیرد.
درنیمکرۀ شمالی ازچین وهند گرفته تا اویغور، اوزبکستان وایران( ایلام ) وعراق (سومر، بابل وآشور) ومصرویونان وحتی( استون هنج ) انگلستان وروم: تقویم (نوما) که درزمان ژول سزار(بسال 44 ق.م.) اصلاح شد، و امروز بنام تقویم ژولیانی معروف است تقویم های خورشیدی مختلفی کشف شده بودند، که برمبدأ ومبناهای گوناگون قرارداشتند. بدون تردید بهترین موقع آن، آغازفصل بهاریعنی نوروزاست.
بعد ازانقلاب کبیرفرانسه نیزتقویم ( انقلاب یا جمهوری ) به وجود آوردند که ازاولِ پائیزآغازمی شد ونه ختنه سوران عیسی مسیح، ( میلاد مسیح بنا به مشهوردر( 25 دسامبر) است وچون بنابه تورات هرفرزند یهودی باید روزهشتم ختنه شود لذا اولِ ژانویه درواقع، روزِجشنِ ختنه سورانِ عیسی ( ومسیح بعدی ) دریک خانوادۀ یهودی است ( سفر پیدایش ـ باب هفدهم شماره های 14 ـ 11ـ و 27 ـ23 )( انجیل لوفا، باب اول،شمارۀ 59 و باب دوم شمارۀ 21 ).
تقویم انقلاب روسیه نیز به دلایل سیاسی و خواست شخص استالین ، درسال (1929) ظهورو سپس بسال (1040) افول کرد، که درآن (هفته) را به ( پنجه) مبدل کرده و پنج روزه بود، با آغازجنگ دوم و برای نزدیکی به غرب، خود استالین آنرا ازبین برد و به تقویم سنتی روسها یعنی تقویم ژولیان، ورعایت سنت ارتدکسی، هم برنگشتند، یعنی تقویم گریگویِ رایج دراروپای غربی وامریکا را جانشین تقویم انقلابی فرمایشی خود کرد.
درنیمکرۀ شمالی (مایاها) ی ساکن مکزیک کنونی نیز( که مثل هندی ها) صفررا، منتها در(36 ق. م) کشف کرده بودند، دو نوع تقویم داشتند. تقویم عمومی که ( 365 روزه) بوده و تقویم خاص شاهان که (260 روزه ) داشت. ماه آنها به تعداد انگشتان دست و پا یعنی ( 20 روز) داشت وسال خاص آنها از (13 ماه 20 روزه ) تشکیل میشد و سال عادیشان از( 18 ماه 20 روزه ) به اضافه یک ماه پنج روزه بود. این دو تقویم ودرهر(52 سال ) که با تعداد هفته های یکسال خورشیدی ما برابراست به هم تلاقی می کردند.
درتحقیقات رویِ( استون هنج ) که در ایالت سالزبوری انگلستان قراردارد و حدود( 1600 ق. م ) ایجاد شده، ومعلوم شده، که ترکیبی ازتقویم قمری وشمسی است(همانند تقویم اعراب سیزده ماهۀ اعراب پیش ازاسلام) و اول سال را درمنطقه ابری انگلستان دراول تابستان تعیین می کردند ( ازروی تابش آفتاب )، اول بهار نیزاگرابری نباشد قابل تعیین است. چنین تقویم های خورشیدی برای تعیین اول بهاردرچغازنبیل ایلامی وتخت جمشید نیزوجود دارد. تعداد تقویم های قمری، شمسی وشمسی- قمری با مبدأهای مختلف دردنیا زیاد است. و گاه یک کشورچند وچندین تقویم یا سالشماری داشته است. مبدأ تقویم ها نیزمختلف است، بعضی مثل تقویم های دینی مبدء اسطوره ای ( خلقت عالم : تقویم هندو، و تقویم ماسونی، و خلقت آدم : تقویم عبری ) یا واقعی ( هجرت پیامراسلام ) .و… دارند.
اگرکشف نوروز به سومریان می رسد که ازجمله به ایلام درایران کنونی هم به ارث رسیده، افتخارتثبیت آن به ملکشاه سلجوقی وهیئت منجمین اکثراً ایرانی آن می رسد.
اما امروزهرملتی که آن را گرامی بدارد به آن ملت نیزمتعلق است. کنارنهادن انحصارطلبی و دوری جُستن ازادعا های بی پایه وتعصبات کور، درعصر اطلاعات، باعث قبول جهانی نوروزخواهد شد (مقاله در2008 نوشته شده است)، بقولِ وزیرِفرهنگِ سابقِ فرانسه جَک لانق: منطقی ترین عیدِ دنیا است (البته بفاصله شش ماه دردونیمکرۀ شمالی و جنوبی ). درعصرِسُنت (پیش ازعصرصنعت)، ایلامی ها وبه تبَع آنها هخامنشیان، دوجشنِ کشاورزیِ رویشِ (نوروز):(جشنِ جو) وبرداشتِ محصول ( اول مهر ):(جشنِ شرابّ انگور یا خرما) را به حق، برسایرجشن ها ترجیح می دادند.
درسال(2008) درجمهوری آذربایجان نیزنوروزمثل ایران رسمی اعلان وهشت روزتعطیل عمومی اعلان شد. درجمهوریهای ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان و قرقیزستان نیزمردم نوروز ( بایرام ) را گرامی می دارند ( نگاه کنید به کتاب پرحجم و ارزنده پروفسور بازَن: سیستم کرونولژی در دنیای ترکان قدیم ).
LOUI BAZIN: LES SYSTEMES CHRONOLOGIQUES DANS LE MOND TURC ANCIENچاپ مرکزتحقیقات علمی فرانسه 1991 CNRS
بهمت آقای دکتررضا مریدی نوروز، نخست درپارلمان اُنتاریوکانادا در 2008 رسمی شد ودرسال بعد 2009 درکل کانادا رسمیت یافت
درسوم سپتامبر2009 = هشتم مهرماه سال 1378، به درخواست سفیرجمهوری آذربایجان دریونسکو خانم اِل نورا حسینوا، سازمان ملل متحد، جشن نوروزرا بعنوان جشن سی صد ملیون انسان برسمیت شناخت و نوروزجهانی شد.
جمهوری اسلامی ایران، طبق معمول، این فراموشکاری خود را با سروصدای بعدی، خواست پنهان کند، وتلاشهائی انجام داد که(به حنای بعداز عروسی) شبیه بود: نگاه کنید به:
ثبت نوروز در تقویم رسمی سازمان ملل متحد:
http://parstoday.com/fa/iran-i107455
برگزاری جشن جهانی نوروز در مقر یونسکو:
http://parstoday.com/fa/iran-i64488
در مورد تثبیت نوروز به همت ملکشاه سلجوقی، ما زحمت بیشتری کشیده ایم وحق داریم به آن افتخار کنیم. بعلاوه تنها ملتی هستیم که بنا به (زیج جلالی یا ملکشاهی)، تقویم ما ازروزاول بهار(نوروز) با مبدء سالِ هجرت پیامبراسلام ( ونه : ماه وروز آن) شروع میشود.
————————————–
زیر نویس اول: قابل توجه است که طولانی ترین روزیعنی اول تیر(تابستان)، وطولانی ترین شب: یلدا یا اول دیماه ( زمستان ) روزثابتی درنیمکرۀ شمالی ونیزدرنیمکرۀ جنوبی نیست. درنیمکرۀ شمالی با تقویم گریگوری ودقت بعد ازنیوتن، طولانی ترین روزبین (21 و 22) ژوئن:( اول ودوم خرداد ) در نوسان است، درسال 2008 مثل سال 1896 به 20 ژوئن ( 31 اردیبهشت ) مصادف بود و برای اولین بار ازسالِ تنظیم تقویم گریگوری: (1582) درسال 2488 طولانی ترین روزبه 19 ژوئن (30 اردیبهشت) مصادف خواهد شد. همین نوسان برای طولانی ترین شب نیزمطرح است که بین( 21 یا 22 ) دسامبر(اول ودوم دی ماه) می افتد اما (بین 20 تا 23 ) دسامبر(30 آذر وسوم دیماه ) درنوسان است، درسالِ( 1903 به 23 ) دسامبر( سوم دیماه ) برخورده بود.
درمورد نیمکرۀ جنوبی، نوسانات بهمین قرارنامنظم است، و بایستی موارد خاص آنرا نیزتحقیق کرد. نجوم علم تجربی و استقرائی است، و نباید آنرا با روش دوعلم تجریدی:( ریاضیات و منطق ) که معمولا روش قیاسی دارند بررسی یا تحلیل کرد. ضمن آنکه درنجوم، همچون شاخه ای ازعلم فیزیک، از ریاضیات و منطق هم کمال استفاده را می کنند.
زیر نویس دوم: آشکاراستکه درخودِ تمدنِ سومر وتمدنهای بعدی اندازه گیری زمان: چه شبانه روزوچه سال شمسی، دارای تحولات و فرازو نشیب های گوناگونی بوده است. مثلاً درابتدا درسومرهرشب وهرروز را به سه پاس قسمت کردند بعدها دریافتند که نامساوی بودنِ تقسیماتِ روزوشب، با کارهایِ نجومی سازگاری ندارد، و بهمین جهت شبانه روزرا به 12 ساعت وهرساعت را به سی(30) ( گِش) تقسیم می کردند ( هرساعت سومری برابردوساعت عادی ما ، و هر( گِش) مساوی دودقیقه بو ) محیط دایره ( مکان )، همانند زمان به دوازده سی درجه تقسیم پذیراست ( 12 = 30 / 360 ). به این ترتیب شبانه روز نجومی نخستین بارتوسط سومریان به 360 جزء مساوی منقسم گردید که درتحول بعدی شبانه روز( به 24 ساعت، وهرساعت به 60 دقیقه وهردقیقه به 60 ثانیه) تقسیم شد. درآن زمان، سالِ سومری ها( 360 روزه) بود وسپس دایرة البُرج نیز( به 360 قسمت)، تقسیم شد. اگرامروزدرتقسیم دایره( به 360 درجه)، اجزا درجه را ازتقسیمات شصتی بدست می آوریم. نتیجه آنست که ریاضی دانانِ پیشرفتۀ سومری دوهزارسال پیش ازمیلاد، به چنین کاری دست زده واین طرزتقسیم رابرای ما بیادگارگذاشتند.
درمصر باستان و یونان روز و نیزشب را( به 12 ساعت) و جمعاً یک شبانه روزرا به 24 ساعت تقسیم می کردند. شب را رومیان به چهارپاس تقسیم می کردند ( انجیل متی، باب 14شمارۀ 25 )، ولی یهودیان به پیروی ازسنت سومرباستان و بابلِ جدید، شب را به سه پاس قسمت می نمودند : نگاه کنید به ( تورات سفرِ داوران، باب هفت، آیۀ 19).
زیرنویس سوم: نظیرخطائی که ازپروفسوروالترهینس مرتکب شده است (که آشنائی شخصی، در ایرانشناسی:ایران- ستیک،شهرِگوتینگن، با ایشان داشتیم): معادلِ ناموجودِ ماهِ (تورناباسیس) ایلامی را ، والترهینس درزبانِ پارسی باستان بصورتِ:(درنَ + بازیش) قلمداد می کند، با سکونُ( راء) !؟(درنَ) را به معنی شکافتن ( که درفارسی امروز: درویدن؟ و دروکردن!) است تعبیرمی کند و (بازیش) را (بازی) قرائت میفرماید! و آنرا نیزمعادلِ(باژ = باج) فارسی می گیرد ومترادفِ (مالیات) قرارش می دهد، و از( درنَ+ بازیش) بدلخواه خود (ماهِ مالیاتِ غله) استخراج می کند.
ازخواندن این قبیل مطالب بی معنی، ومبتنی برخطاهای آشکاروفاحشِ معرفتشناسی(اپیستمولژی)، سخن هموطن فزیکدان استاد والترهینس، بنام اتو- هان، در مورد (ماوراء الطبیعه) تداعی ام شد که گفته است: چنین کارهائی همانند: ماوراءالطبیعه، چون جستجوی گربۀ سیاهی است دراطاقی تاریک که درآن اصلاً گربه ای وجود ندارد. منطقاً معنی لغتِ جعلی را باید درزبانِ اصلی ( ایلامی ) جُست، نه درفارسی دری کنونی، آنهم باترفندِ مصادره به مطلوب: شکافتن، را به معنی دروکردن، و باج ( باژ ) که مالیات اجباری وهرازگاه است را به خطا، معادل خراج (خراگ) گرفتن دانسته، که مالیات دائمی ازتولیداتِ زراعی بوده است. این دومالیات نیزازمالیات سرانه، که جزیه ( گزیت ) نامیده میشد جدا بوده است.والترهینس به تفاوت معانی لغات بی توجه است، وسندی هم بروجود واژۀ جعلی خود درعهد هخامنشی ارائه نمی کند!
بی تردید مریدان، به سه خطا دریک جملۀ استاد شان لابُد نمرۀ هفده میدهند! این مشت نمونه ای از خرواراست. درهیچ موردی، ودربارۀ سخن یا نوشتۀ هیچ کسی، اتکاء به عقل نقاد، وروشِ علمی را نباید ازدست داد، وهمواره بایستی بیادداشت که: دروغهای بزرگ درکتابها نوشته شده است!
زیر نویس چهارم: زنده یاد آقای اسماعیل پوروالی درماهنامۀ روزگارنو( آذر1374- هجری شمسی / صفحه 24- 25 )- پاریس، تحتِ عنوانِ: 23 نوامبر( 2 آذر)، مطلبی نوشت که خلاصۀ مربوط به موضوع آن چنین است: آقای شجاع الدین شفا درسال قبل (1373)، درنشریۀ ( ایرانشهر) خود برروی این نکته تکیه کرده که فکربکرِ این جشنها، ازاندیشۀ شخصِ ایشان سرچشمه گرفته است… ولی وقتی میدانم که آقای شفا این فکربکررا ازچه ماجرائی الهام گرفته است نمی توانم تویِ(دهن قلمم بزنم ) که خفقان بگیر! درواقع سی وهشت سال پیش( 1336 )، دریک عصربهاری…درخیابان شاه آباد به آقای شجاع الدین شفا…. برخوردم … ضمن حرفهائی که من برای اوداشتم یکی هم این بود که : چند روزقبل نمایندۀ غیر – رسمی اسرائیل درایران، به اتفاق مترجم خود امیدوار به دفترمن آمده بود ومی گفت که قراراست ما چهارسال دیگردر1961( 1340 ه.ش) مراسمی برای بزرگداشت کوروش کبیردراسرائیل برپا کنیم برای اینکه آن سال درست ( 2500 ) سال ازتصرفِ بابِل(ض.ص:در539 ق.م) ونجات قوم بنی اسرائیل بدست کوروش کبیرمی گذرد… ومن (پوروالی) ازآن روز که این خبررا شنیده ام، همه اش به فکراین بودم که چراخودِما، بنحوی درصددِ تجلیل ازکوروش این پادشاهی که بیش ازهمه بما تعلق دارد برنمی آئیم؟….
شفا آن روز خیلی خونسرد، این حرفها را ازمن شنید … ولی وقتی یکی دوسال بعد ازاین دیدار، زمزمۀ برپائی جشنهای( 2500) سالۀ شاهنشاهی بلند شد، برای من جای کوچکترین تردیدی نماند که این تحفه ایست که شجاع الدین شفا، دردامان شاهی که اطلاع زیادی ازتاریخ کشورخود نداشت، نهاده و(2500) سالگی تسخیربابل وآزادی یهودیان را بدست کوروش، بحساب عمرشاهنشاهی ایران گذاشته است! درحالیکه آغازفرمانروائی آریائی ها برایران زمین ازسال ( 701) قبل ازمیلاد مسیح، (ض.ص: امروز 705 و بیشتر 715 یا 713 – ق.م.- را آغاز پادشاهیِ: دی یوکسِ مادی میگیرند، که معاصربا سورگون دوم شاهنشاه آسوربود) باسلطنت قوم ماد که پایتختش شهراکباتان(ض.ص:همدان) بود ثبت و ضبط شده است و تاریخی که ما وفرزندانمان نیزدرمدارس با آن سروکارداشته ایم و داریم چیزی جزاین گواهی نمی دهد. بنا براین درآنزمان ازشاهنشاهی ایران، حدود یک قرن و نیم سپری شده بود و این قبای بعد ازعیدی بود که بدرد گل منارمیخورد… با اینحال اگرهم قراربود که فرض را براین مبنا بگذارند که سرآغازشاهنشاهی ایران( از550 سال قبل ازمیلادمسیح) است که کوروش علیه پدربزرگ خود(ض.ص:آژدهاک)، پادشاه ماد بود قیام کرد وسرزمینهای تحت سلطۀ ماد را هم برسرزمین های فارس ومتصرفات آن افزود، دراینصورت (2500) سال شاهنشاهی ایران باید درسالِ( 1329 هجری شمسی= 1950 میلادی) برپا می شد که سال ملی شدن صنعت نفت بود، ومتعاقب آن زمام اموربدست دکترمصدق افتاد. چنانکه مبنا را نیزتوَلد کوروش می گرفتیم، باز(2500) سالِ شاهنشاهیِ ایران مصادف با سلطنت رضا شاه می شد ( ض.ص: احمد شاه درست است: تولد کوروش را با اختلافِ قابلِ توجه بیست وچهارسال، از600 تا 576 قبل ازمیلاد نوشته اند. اگرسال 600 قبل ازمیلاد را سال تولد کوروش فرض کنیم، دراینصورت 2500 سال شاهنشاهی (البته آریائی؟) درسرزمین کنونی ایران به – 1900 میلادی- برابر- 1279هجری شمسی- یعنی با سلطنت مظفرالدین شاه برخورد می کند وچنانکه سال 576 قبل ازمیلاد را سال تولد کوروش بحساب آوریم، دراینصورت 2500 سال شاهنشاهی ایران به – 1924 میلادی- برابر- 1303 هجری شمسی یعنی با زمان احمد شاه قاجار مصادف می شود).
و آنچه حیرت انگیزمی نماید این است که این مراسم، سرانجام در دهۀ آخرمهرماه سال( 1350 هجری شمسی =1971 میلادی) برگزارشد، که درست مصادف با (2500) سالگی مرگ ( ض.ص: کُشتن ) کوروش درسال 529 قبل ازمیلاد مسیح ( ض.ص: بوسیلۀ ملکۀ ماساژتها بنام ” تُ- میریس” : کلمان هوار، ایران باستان- بفرانسه، صفحۀ 241 ) می باشد که هفت سال بعد، حسابی منجر به مرگ شاهنشاهی ایران شد.( پایان نقل قول آقای اسماعیل پوروالی).
ضمن گرامی داشتِ تحقیقِ دستِ اول یک دوست ازدست رفته، آوردن نکات تاریخی نوشتۀ او با تصحیح تسامح کوچک آن، می توان این نکتۀ تکمیلی را هم برآن نکاتِ مربوط به تقویم تاریخِ معاصرِایران افزود که: محمدرضا شاه بعنوان یک فردِ خرافی، جداً، باورداشت که تائید شدۀ خدا است و( مأموریتی ازطرف خدا برای وطنش) ایران دارد که نام کتاب اوست:(مأموریت برای وطنم!). لذا بنظرمن بی توجه به مراحل مهم زندگی کوروش، آن جشنها را طوری ترتیب دادند که آغازسلطنت محمد رضا شاه ( 1320 هجری شمسی =1941 میلادی )، مصادف با پایان( 2500 ) سال سلطنت درایران باشد. لذا بدستورشخص شاه، که به تازگی ملقب به آریا مهر( خورشید نژاد آریائی) هم شده بود، یک تقویم من درآوردی بنام تقویم شاهنشاهی هم جعل شد، وسالِ( 1350 هجری شمسی) را به ( 2530 شاهنشاهی ) تغییردادند که مطابق (1971 میلادی) بود. تنها کسی که ازدرون سیستم دچارعارضۀ آریا زدگی رژیم، درآن زمان برآن عملاً اعتراض کرد استاد ابراهیم پورداوود بود که ( درسال 1355 ه.ش. ) با تجدید چاپ کتابِ فرهنگ ایران باستان خود دردانشگاه تهران ( شمارۀ مسلسل: 1876 ) بجای آن تقویم هخامنشی( 2535 / با مبدأ قتل کوروش!)، تقویمی با مبدأ انقراض آشوردر( 612 ق.م)، ونه تأسیس ماد:( در 705 تا 715 ق.م) و یا استقلال واقعی آن در( 614 ق.م)، بنام تقویم شاهنشاهی مادی ( 2588 سالۀ آریائی) را پیشنهاد می کرد! بگذریم که قوم( ایر) یا (آریا) اسطوره ای بوده وتاریخ ازوجود آن قوم بیخبراست، چه رسد به نژاد موهوم منسوب به آن قوم خیالی، که ازتوّهماتِ نژادیِ نازیستی پیش ازکشفِ علم ژنتیک برخاسته است، آنچه باعث این سوء تعبیرشده است وجود گروه بزرگ زبانهای تحلیلی است، که مدعیان درعصرعلم ازروی جهالت یا تجاهل العارف، آن زبانهای را به یک قوم اسطوره ای ونژاد موهوم و ناموجودی بنام نژاد آریائی نِسبَت داده ومی دهند ). درگذشتگان عصرباستان وعصر سنت را در طرح اساطیر حرجی نیست!
دکترابراهیم پورداوود که بهمراه دکترلطفعلی صورتگرودیگران درمسابقۀ یک ملیون تومانیِ لقب یابی برای محمدرضاشاه شرکت داشت، بجای لقبِ آریامهر که گفته شد برساخته و( کشف ) دکتررضازاده شفق بود، استاد پورداوود پس ازخلوت ومکاشفه، لقبی آریائی ترکه ازنظرشجرة النسب، خیلی پیشین تر ازآنها بود، پیشنهاد کرد، که عبارت از:( پیته) بروزنِ( فیته) وبمعنی(پهلوان ودلیر) درزبان پهلوی بود، که کاملاً با جَنَمِ آن سلطان جمشید نشان هم تطابق داشت. ولی مانند واژۀ فارسی(بَغ بَغ) بجایِ لغت عربی اعلیحضرت، که موردپسندرضا شاه بسبب تشابه آن با صدای گوسفند واقع نشده بود، ( پیته) استادابراهیم پورداوود نیزشاید بسبب هم وزن بودن یا مشابهت با بعضی کلمات نامأنوس، موردپسندِ ذاتِ اقدس ملوکانۀ محمد رضاشاه قرارنگرفت، اما لقب پیشنهادی (حسین منوچهری): ارتشبد بهرام آریانای بعدی، یعنی خدایگان را شاه، بجای آنکه جانشین واژۀ بقول آریانا: تازیِ اعلیحضرت کند، مجانی برآن ضمیمه کرده والقاب خود را تکمیل نمود، تا ازفتحعلیشاه هم جلو زده باشد: اعلیحضرت، خدایگان، شاهنشاه، آریا مهر، بزرگ ارتشتاران، فرمانده.
سعی ناموفقی که دررسمیت جنبی دادن به تقویم نا کارآمدهجری قمری درکنارتقویم رسمی کشوریعنی تقویم جلالی هجری شمسی دربعد ازانقلاب بعمل آمد که بسبب ناکارآمدیِ آن، مسکوت ماند.
خلاصۀ این مقاله، نخستین باردرهفته نامۀ نوروزی شهروند- شمارۀ 1221 صفحۀ 20- درشهرتورنتوی کانادا بچاپ رسیده است
1388