هرکس با دین در افتد ور افتد!

 

فیروز نجومی :

سخنی آشنا بگوش، اگرچه، نه دقیقا باین شکل. چرا که این نیم بیت شعر را در باره آل علی سروده اند که باید بجای دین بنشیند. به این ترتیب که “هرکه با آل علی در افتاد ور افتاد.” اما، کیست که ماهیت این عنوان را بمثابه حقیقتی تاریخی به چالش بکشد؟ چرا که، ملت ایران بیش از 46 سال است که بار این حقیقت تلخ را بدوش میکشند. با بحکومت رسیدن دین اسلام بواسطه آخوند و فقیه و طلبه برخاسته از حوزه های علمیه، جامعه بیدرنگ به یک پادگان عظیمی تبدیل شد. زنان بیش از مردان به محدویت و اسارت کشانده شدند، تنها بآن دلیل که از دل برکندن مردم از دین و در افتادن با متولیانش وحشت داشتند.

کشتار مخالفین، سر کوب و خاموشی سازی  از هر قشر و طبقه ای بچه دلیل اجرا میشد بجز ترس و حشت از بدور ریختن باورها و ارزشهای دینی، جنبشی که هماکنون به انقلاب زن زندگی آزادی تبدیل شده است. کشتار مخالفین بجرم فسادفی الارض از سرداران نظام شاهی بر فراز پشت بام نشیمنگاه رهبر انقلاب آخوند خمینی که بتازگی بامامت رسیده بود گرفته تا اعضای نو جوان احزاب و سازمانهای سیاسی و مذهبی و ملی و ولایتی، گرایشهای چپ و راست و میانه و کرد و لر و بلوچ و گیلکی. همه انسانهایی که اخوند جان را از انان گرفت بجرم در افتادن با دین.  جان هزاران هزار زندگان آینده ساز را ربودند بمنظور حفظ سلط تمام دین اسلام و متولیان ان بر جامعه. اما، نظام بزودی با شرایطی روی در روی قرار میگیرند که عنوان این مطلب را باید اینگونه خواند که هر که با دین درنیفتد ور افتد.

اما، شایسته یاد آوریست که پدیده ور افتادن هر که با دین در افتاد، روشی ست که از اغازین لحظات رسیدن محمد بحکومت و هجرت او بمدینه، بواقعیتی انکار ناپذیر تبدیل شد. هماکنون، میتوان بقای حکومت دین اسلام و سلطه آنرا به نیم بیت  هرکه با دین در افتاد ور افتاد نسبت داد. همین بس که بیاد آوریم که پیامبر محمد نزدیک به دهسال حکومت کرد، اما، 63 بار بجنگ رفت و با ابزار خشونت و کشتار و خونریزی، مردم سرزمینهای فتح شده را به تبعیت از اسلام درآورد و باور به شریعت اسلامی و اطاعت از احکام و قواعد و قوانین را حاکم بر جامعه نمود. البته که پس از مقاومت اولیه در برابر سرکوب و نابودسازی شیوه زندگی با گذشت زمان در سر زمینهای فتح شده تسلیم و اطاعت و تبعیت از مقررات شریعت  در گفتمان و شیوه زندگی، صرفنظر از مرزهای طبقاتی و یا محلی و فرهنگی نهادین گردید.

در چنین شرایطی کیست که بتواند با دین در افتد. آنچه، هزینه در افتادن با دین را چنین دشورا نموده است یکتا و یگانه شدن دین و قدرت است بگونه ای غیر قابل تشخیص از یکدیگر. تنها آخوند های کشور ما هسستند که هنگام خطبه خوانی، لوله تفنگ را در یکدست خود نگاه میدارند. در چنین حالتی، آخوند را باید جلوه دین دید و یا قدرت؟ آیا سندی بهتر از این میتوان یافت که این پیام را مخابره کند که مباد هرگز فکر در افتادن با دین از مغزت خطور کند.

 در دورانی که محمد به پیامبری برگزیده شد، دوران بت پرستی بپایان رسیده بود، خدائی ظهور یافت بنام الله که خود را با برگزیدن واسطه ای بنام محمد بعنوان پیامبر، شناسائی نمود. البته، که تحولی بود تکان دهنده، و آکنون باید خدائی را پرستید که نه دیده شود  و نه لمس شدنی ست. خدائی حاکم بر دو جهان، جهان هستی و جهانی که به زیبائیش باید امیدوار بود که خوشبختی در این جهان و رستگاری در آن جهان دیگر. با ظهور پیامبر اسلام، تاریخ نگاران بر آنند که چیزی بطول نیانجامید که حکومت اسلامی، بویژه پس از مرگ پیامبر و خلافت خلقای راشدین با چالش های بسیار و سوالهائی متعددی روبرو گشتند در ایمان آوردن بخدائی، تنها خالق دو جهان (رب العالمین)، شک و شبه مطرح گردید، اندیشمندان و بی باورانی، ظاهر شدند و توجه بسیاری را بسوی خود جلب کردند. اما، همه آنان یکی پس از دیگری نابود شدند یا اگر کشته نشدند به فقر و تنگدستی کشانده شدند. آنهم بشیوه ای اسرار آمیز. بنفل بمضون، که هرکس سوئ قصد جان علی را کرد بطور راز انگیزی به دررک پیوست. اما، بدرستی روشن نیست که آن نیروهای مرموز نتوانستند علی را در برابر فرود آمدن شمشیر ابن ملج بر سر امام حفظ نماید.

 به تاریخ دین اسلام، بنگرید که چگونه ساختار قدرت در دفاع از هژمونی دین، هر رفتار و گفتمان چالش برانگیزی را سرکوب کرده و دست بچه خشونتها، بر علیه دگر اندیشان و هر انکه  ماهیت اسلام و نبوت پیامبر را مورد تردید قرارد میداند، محکوم به مرگ میکردند. آیا کسی فهمید روزیه دادویه، معروف به ابن المقفع را چرا کشتند و یا چه بر سر زکریای راز آوردند؟ آنها از زندیفان بودند که پیوسته مورد خشم و خشونت ساختار قدرت قرار گرفته اند.اما، چرا راه دور برویم، در شرایط حاکم بر جامعه ما، اگر هرگز فکر در افتادن با دین از مغزت خطور کند دیر یا زود باید آماده شوی که فاتحه خود را هم بخوانی.

شاید، اگر دین و قدرت دارای دو ساختار دوگانه، جدا از یک دیگر، با وظایف و مسئولیتهای جداگانه بودند، در افتادن با قدرت، ممکن بود درافتادن با دین هم بشمارنمی رفت با چنین عواقب وخیمی چون، زندان و شکنجه و احتمالا آویخته شدن به دار مجازات دین بعنوان منافق و مشرک و کافر و ملحد و مرتد. درچنین شرایطی تخیلی ممکن بود بتوان نقد سیاست را از نقد دین جدا نمود.

بمنظور شفافسازی موضوع، رخصت که برای لحظه ای به ظاهر آیت الله، آخوند خامنه ای بنگریم، هیچ نشانی یا سمبلی بیانگر قدرت، مثل قوپه و ستاره و شاخه و گل طلائی بر شانه ها، یا سینه مزین شده با مدالهای رنگ وارنگ مشاهده نمیشود. حال آنکه،

تمامی قدرت را در دست خود متمرکز نموده و همه تصمیمها و سیاستها را خود را بنام الله اتخاذ میکند. این بدان معناست که وقتی دین جایگاه خود را بعنوان پناهاگاه بیگناهان و ملجا بینوایان و امید برستگاری، با جایگاه جلاد خون آشام شمشیر بدستی، تعویض میکند، انتظاری جز افزایش نفرت و بیزاری عمومی از دین اسلام امامتی نباید داشت. هنوز هم وای به آن روزی که با دین در افتی. کیست که نداند احمد کسروی، تاریخ نگار و یکی از منتقدین کیش شیعه بدست طلبه های جنایکاری بقتل رسید که در حوزه های علمیه در مکتب علمای اعظم اصول باور به دین اسلام را آموخته بود. که خود میتواند به ادعای در افتادن با دین برابر است با ور افتادن را واقعیت بیشتری بخشید.

اما، پایان حکومت آخوندی فرا رسیده است. چرا که نه تنها انقلاب زن زندگی آزادی، همچنان در حال رشد و گسترش است، بلکه پرچم ان بدست رهبری ست، بنام رضا شاه دوم، شاهزاده ای که پدرش بجای آنکه بخاطر در افتادن با دین ور افتد، بعکس بخاطر امتناع از درگیری با دین و یرانسازی نهادهای دینی پس از اعتشاشات دینی در 1342، ور افتاد و باید با تاج و تخت پادشاهی وداع میکرد. کنشی که شاید بتوان به علاقه و باوری که شاه شخصا نسبت بافسانه ها و اسطوره های دینی احساس میکرد، دست بسرکوب و نابودی امامپرستان حوزه ای نزد. اما، اکنون، نیز زمان آن فرا رسیده که بساط دین را از درون جامعه برچینم و رهسپار خلوت خانه کنیم. حوزه های علمیه را به دانشگاه ها و مدارس را به نهادهایی رها از دین و مقررات دینی تبدیل نمائیم.

firoz nodjomi

https://firoznodjomi.blogspot.com/

fmonjme@gmail.com