هشتم مارس، اولین قیام زنان ایران، در مقابل حکومت اسلامی اشغالگران زن ستیز

 

موسی حاتمیان :

در آستانه هشتم مارس امسال، ضمن گرامیداشت و تبریک فراوان به گردآفریدان ایران و زنان جهان، لازم است که از منظر هویت ایرانی نگاهی به این مناسبت جهانی بیندازیم.
اولین رویداد دهشتناک بر علیه زنان میهنمان در آن ایام پر التهاب بهمن سیاه، به تاریخ دوشنبه ۹ بهمن ۵۷ و در حمله های وحشیانه به قلعه قجر یا شهرنوی تهران بوقوع پیوست، آنهم توسط مریدان خمینی جلادی که در مخالفت با حق رأی زنان، آزادی حجاب و پوشش اختیاری و… به رهبر انقلابی تمام نیروهای مذهبی و چپ و راست دهه های پیش از پنجاه تبدیل گشته بود، و فتوا های ضد بشری او حتی در لذت بردن جنسی از نوزادان دختر در همان زمان نیز موجود بود… تهاجمی وحشیانه که با آتش زدن قلعه و کشتار زنان مظلومی که در آنجا به کارگری جنسی مشغول بودند، بدون هیچ واکنش جدی از طرف قشر روشنفکر و مطرح آنروز پایان یافت، اما حمله کنندگان و مردم آنروز نمی دانستند، که در سالیان بعد، همین قلعه ها بعنوان شهرنوهای اسلامی برای استثمار بسیار وحشیانه تر از آن زمان، در جوار حرم امام رضایشان و خواهرش معصومه در مشهد و قم و تمام شهرها به یکی از اصلی‌ترین منابع درآمد قوادهای رسمی حکومت اسلامی در خواهد آمد، و کسی از خود نمی پرسد، مگر در طول زمان دایر بودن شهر نو از ۱۳۵۷-۱۳۳۰ در تهران و شهرستان های حکومت سلطنتی، مجموعا چند زن به این کار مشغول بودند؟، و امروز چه آمار سرسام آور وحشتناکی در سایه اندیشه و حکومت اسلامی وجود دارد…؟.
 
اکنون چهار دهه پس از آن بهمن سیاهی که بیش و پیش از دیگران، بر زنان ایران آوار شده است، تمامی کسانی که در آن زمان حضور داشته یا دهه شصتی ها نامیده می شوند، با هر دیدگاه و گرایشی از آن زمان تاکنون، منطقا نبایستی هیچ تردیدی داشته باشند، که هشتم مارس آن سال در هفدهم اسفند پنجاه و هفت، اولین قیام دختران و زنان شجاع ایران در مقابل حکومت اسلامی زن ستیز خمینی جلاد، و با دید اکنون، مهم‌ترین رویداد جنبش زنان و تمام مردم در ایران و حوادث سرنوشت‌ساز پس از آن بوده است!.
زیرا در هنگامه ای که خمینی ای امام، تازه از ماه و هواپیمای ایرفرانس به زمین آمده، و بر فرش قرمز قلب میلیونها پیرو مقلد، از فرودگاه تا بهشت زهرا و مدرسه فیضیه و مدرسه رفاه رفته بود، و تمام نیروهای سوسیالیست و ضد امپریالیست در خاورمیانه و جهان نیز به این امام رهبر مستضعفان چشم دوخته بودند… پير مرد تشنه بخونی که گفت هیچ احساسی ندارد، وقتی که اولین پرده های شیادی را کنار زد، و چون گرگي صدای زن ستیزانه در داد، و روز ١٥ اسفند ١٣٥٧ در سخنرانى‌اى در مدرسه‌ى فيضيه‌ى قم گفت: «در وزارت‌خانه‌ى اسلامى نبايد معصيت شود، در وزارت‌خانه‌ى اسلامى نبايد زن‌ها لخت بيايند…»، زنان ایران بسیار پیش‌تر از آنکه مردان روشنفکر صدای پای دیکتاتوری را بشنوند، بنا به طینت حساس زنانه، صدای این هیولای دیکتاتوری اسلامی را شنیدند، و چون گردآفریدان شاهنامه، برای مقابله با دشمنان ایران، شجاعانه با شعار های ما انقلاب نکردیم، تا به عقب برگردیم و…«بپیچیـد و برداشت خُود از سرش» و با موهای افشان به خیابان‌ها ریختند، 
 زیرا که چاره ی آن روز زور و پهلواني ناداشته ی فدایی, مجاهد، توده ای، ملی مذهبی و…نبود،
 رهايي با تن پولاد و نيروي چریکی هم نبود،
 بلکه در آن ميدان
بر آن پيكان هستي سوز سامان ساز
تنها پري از جان سیمرغ زنان ببايد، تا فرو ننشيند از پرواز…
اما متأسفانه جریان روشنفکری و به اصطلاح انقلابی آن روز که از بحران هویت ملی رنج می بردند،  همانطور که در مقاله ای پیشین به این موضوع پرداخته ام:
 
در همان قیام نخستین نیز جریان فدایی و مجاهد تنها به صدور اعلامیه ای مبنی بر محکوم کردن حمله به تظاهرات زنان اکتفا کردند، و توده و ملی مذهبی و …مطلقا سکوت کردند، و شخصیت های موسوم به روشنفکر اسلامی نظیر طالقانی نیز همچنانکه همه بیاد دارند در عصر همان روز برای جوشکاری و آشتی به صحنه آمد، و سخنانی مبنی بر دلسوزی پدرانه امام خمینی برای دختران و زنان در مصاحبه تلویزیونی بیان کرد، و در واقع نیروهای مطرح در جنگل مولای آنروز، مانند غورباغه های هیپنوتیزم شده ی مار خمینی، چشمانشان دودو می زد، و بی هیچ حرکتی نظاره گر بودند، و حتی این تظاهرات زنان شجاع را در میز سلطنت طلبان و یک حرکت بورژوایی و… ارزیابی کردند، و تنها در ادامه آن قیام چند روزه، بیانیه‌ای در روز ۱۹ اسفند در کاخ دادگستری از سوی يك زن حقوقدان خوانده شد، که بند اول اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر، سر آغاز آن بیانیه بود: “نظر به اين كه انسان آزاد آفريده شده و موهبت آزادى صرف نظر از جنس، رنگ، نژاد و زبان و هر نوع عقيده به همه‌ى آدميان يكسان ارزانى شده است…”
 
علت اینکه در آغاز مقاله با یادآوری هویت ملی شروع کردم، به دلایل یادآوری شده بالاست، که هر مناسبتی را بایستی از این منظر و بحران هویت ملی واکاوی کنیم، تا بتوانیم از هر رویداد و گرامیداشتی، برای گذار از فاشیسم مذهبی زن ستیز حاکم بهره ببریم، زیرا اگر پس از این همه سال، به فیسبوک و تلگرام و… هواداران جنبش کارگری و چپ و… نگاهی بیندازید، اکنون نیز می بینید که مثلاً برای گرامیداشت هشتم مارس امسال نوشته اند، گرامی باد هشتم مارس روز جهانی مبارزه با تبعیض و…نظام سرمایه داری جهانی!، که نشان‌دهنده دست و پا زدن در همان کودکی چهل ساله پیشین است،
در حالیکه بجز افراد و تشکل های داخل کشور، مابقی نویسندگان این ترم کپک زده، ساکن اسکاندیناوی و اروپایی هستند، که اگر تبعیضی هم هست، تبعیض مثبت به نفع زنان است… و این در حالیست که حکومت اسلامی زن ستیز حاکم، دمار از روزگار دختران و زنان ایرانی درآورده است، و در هفته های اخیر رییسی جنایتکار و دیگر جانیان، در ضد بشری ترین اقدامات، از دار زدن جسد زهرا اسماعیلی و از هیچ تعرضی به صبا کردافشاری و مادرش راحله احمدی و گلرخ ایرانی، آتنا دایمی و دیگر دختران و زنان زندانی سیاسی، تا هدف قرار دادن زنان بلوچ در خیزش اخیر سراوان با گلوله های ساچمه‌ای و زنان کولبر و… دریغ نکرده اند…اما باز هم چون بورژوایی نامیدن خیزش دختران خیابان انقلاب در هدف قرار دادن حجاب اسلامی بعنوان پرچم اسلام سیاسی، اکنون نیز گرای اشتباهی برای نشان دادن دشمن اصلی زنان و تمام مردم ایران نشان می دهند!.
 
البته این گرای اشتباهی و مخدوش کردن واقعیت های صحنه، منحصر به جریان موسوم به چپ کودکانه نبوده و نیست، که از همان سرفصل پنجاه و هفت، اصلی ترین جریانات آنها، حتی در فداییان نیز زنان نقشی جدی نداشتند، و در پوسترهای تبلیغاتی هشتم مارس آنها نیز هیچ رنگ و بوی ایرانی دیده نمی شد…زیرا همانطور که در مقالات قبلی اشاره کرده ام، تمامی این واکنش های ناشی از بحران هویت ملی، در اکثر جریانات سیاسی و اجتماعی ما وجود داشته و دارد!، همچنانکه خانم حقوقدانی که بخاطر وضعیت و مبارزات زنان ایران به دریافت جایزه نوبل مفتخر شده است، در کانال تلگرامی خودش برای سالروز های تولد و مرگ فاطمه دختر محمد پیام تبریک و تسلیت می نویسد!، و یا اتاق فکر های تاریک حکومت اسلامی در آستانه هشتم مارس، ویدیوی خانم آلکسیس تگزاس و ساسی مانکن با میلیونها بیننده را به اصلی ترین دغدغه ی سلبریتی های میهنمان در حمله به این بازیگر پورن تبدیل می کنند، و یا متأسفانه حتی زندانی خوشنام سیاسی، که ظاهراً با نسرین ستوده مرزبندی‌های خودش را دارد، اما اکنون به محض آزاد شدن در کنار فائزه هاشمی عکس می گیرند، و با کسی که تاکنون حاضر نشده حتی یک جمله در محکومیت جنایات بیشمار هاشمی رفسنجانی سخنی بگوید، ظاهراً هیچ مرزبندی ندارد، و اتاق فکر های مهندسی انتخابات آتی رژیم جانیان نیز فعلاً چنین فرصتی به زنان می دهند و…
بله این بحران هویت ملی در تمامی عرصه‌های مختلف قابل مشاهده و بررسی است، مثلاً اگر از نسل آن ایام پیش و پس از پنجاه و هفت باشید، بیاد دارید که اندیشه شریعتی بعنوان یک شخصیت و اندیشه تأثیرگذار در بین جوانان آن ایام، با سلسله گفتارهای دانشگاه مشهد و حسینیه ارشاد، دیدگاه به اصطلاح فرانسه دیده خودش نسبت به جایگاه زنان را در دو کتاب «زن در چشم و دل محمد» و «فاطمه فاطمه است» را بعنوان الگوی زن ایرانی به ذهن نسل جوان و دانشگاهی آنروز پمپاژ و در واقع رید!، زیرا این دو توصیف، مبتذل ترین نگاه ممکن به شخصیت زن بعنوان کالایی چون عطر در دل و دیده و بستر حرمسرای محمد، و همچنین دختر آن حضرت است، که همسرش علی ابن ابی طالب، در ظن یا واقع اینکه او مورد تعرض جنسی عمر قرار گرفته است…!، او را شبانه بخاک سپرد تا حتی مزارش نیز ناپیدا باشد، و بر خلاف روضه خوانی شیادانه ی شریعتی، در بازخوانی حماسی این واقعه لو رفته و ثبت شده تاریخ اسلام، علم الهدی در حکومت اسلامی کنونی حاکم بر ایران، دقیقاً در پیروی و امتداد مولایشان علی، از نوشتن نام همسر فوت کرده بر مزارش خودداری کرده است!
 
مرکزیت آنروز از زندان آزاد شده ی مجاهدین نیز که در بره کشان نذری رقیه و ام کلثوم و زینب عاشورا، در اقبال انبوه دختران و زنان جوان برآمده از فضای پنجاه و هفت، وامانده بودند، و در واقعیت بجز همان اطلاعیه سطحی رجوی در پروسه ضربه تقی شهرام، و کتاب امام حسین و چند جزوه سطحی دیگر، هیچ بررسی آکادمیک، یا تحلیل جامع تاریخی، سیاسی، اجتماعی – فرهنگی و حتی مذهبی خودشان برای ارائه در دست نداشتند، برای عقب نماندن از اندیشه شریعتی مطرح در آن روزگار، شروع به نوشتن مقالات باز هم سطحی دیگری بنام «زن در مسیر رهایی» در نشریه مجاهد نمودند، که بدلیل مجروح بودن شدید از همان بحران هویت ملی، باز همچون شریعتی، الگوی فاطمه و زینب را در آن سری مقالات تبلیغ می کردند، و در چهار دهه گذشته نیز با دست و پا زدن در همان بحران نخستین، باز هم رییس جمهور مادام العمر خودشان را فاطمه سيدة نساء العالمين می خوانند!، و اکنون نیز در حالیکه سایت های رسمی آنها در انعکاس اخبار زنان، البته بدرستی! حقوق  صبا و سها و دیگر زنان زندانی سیاسی را برای تماس تلفنی، یا فرستادن آنها به امین آباد و ملاقات با خانواده، یا ممانعت از سفر فلان بازیکن و مربی زن به خارج کشور و …را از حکومت اسلامی زن ستیز حاکم مطالبه می کنند، اما همین جریان اندیشه اسلامی ولایت فقیه مغلوب موازی با ولایت فقیه غالب، هرگز به ساده ترین مطالبات و سوالات خانواده ها و ایرانیان داخل و خارج کشور پاسخگو نبوده و نیست!، که چرا دختران و زنان تشکیلات خودگردان مجاهدین از اشرف عراق تا اشرف آلبانی از همین حقوق ساده محرومند؟، چرا آنها مانند زنان زندانی سیاسی، نمی توانند با خانواده های خودشان در ایران و اروپا تماس تلفنی و ملاقات حضوری حتی مانند زنان زندانی سیاسی با حضور ماموران امنیتی تشکیلات شما داشته باشند؟، مگر شما در موارد نادری که مجبور به پذیرش ملاقات خانوادگی در تیرانا می شدید، حتی برای ارشدترین اعضای شورای رهبری خودتان نیز دورتادور هتل محل ملاقات را از مردان سیستم امنیتی خودتان نمی چیدید، که احیانا فرار نکنند؟
چرا شما که هم اکنون در سایتهای خودتان بدرستی از دار زدن جسد زهرا اسماعیلی ابراز انزجار می کنید، به مردم و حتی همان اعضای تشکیلات خودتان جریان کشته شدن نسرین احمدی و…را در نشست های رهبری و جانشین رهبری، با هر تفسیر نفوذی و … توضیح نمی دهید؟.
 
مگر شما پس از فروغ جاویدان دختر معصوم همشهریم گل که در پانزده سالگی با فریب به همراه خواهرانش از مرز پاکستان قاچاق انسان کرده و همه را به اشرف منتقل کردید، پس از کشته شدن دو برادر و دو خواهرش، او را با همین اتهام سها مرتضایی و بعنوان دیوانه مورد آزار تشکیلاتی قرار ندادید و…؟،
 مگر شما فروزان را نیز با همین ترفند اطلاعات حکومت جنایتکاران، بعنوان اختلال روانی مورد شدیدترین آزارها قرار ندادید؟، و مگر فراتر از امین آباد، نهایتاً او را به دست پلیس عراقی دولت مالکی روانه هتل عرض الزهور نکردید، تا هر بلایی می خواهند سر این دختر جوان بیاورند؟ دختری که قبل از سن قانونی توسط شما برای حفظ مردان در تشکیلات پس از فروغ جاویدان به ازدواج حمید درآورده بودید…و تازه اینها با تمام خانواده برای شما جانفشانی کرده بودند… در امتداد این اندیشه اسلام انقلابی جنایتکارانه، حتی در لیبرتی، وقتی از ملاقات هفتگی یا ماهانه توسط زنان تشکیلات با فرزندانشان وحشت کردید که ممکن است منجر به جدا شدن آنها از سازمان بشود، مگر شما در منتهای رذالت در شکنجه روحی، همان مادران و فرزندان را وادار به نوشتن گزارش نکردید؟، مگر کاظم، جهانگیر، اسدالله، رسول و فرماندهان قرارگاه ها در نشست های غسل هفتگی رده مسولین بالا، هر هفته این گزارشات را بدستور شما برای ما نمی خواندند، که مثلاً م یا ا یا فلان مادر، خودش گفته و گزارش نوشته که فهمیدم فرزندم نسبت به من تمایل جنسی دارد، و برای همین درخواست ملاقات حضوری می کند…، و سپس با این تهمت های ننگینی که تنها می توانست در اذهان بغایت فاسد زوج رهبری و شاخص های دست پرورده ی آنها تولید شود، همان ملاقات های ماهانه مادران با فرزندان را نیز قطع کردید…ننگ بر رهبری مخفی و امام زمان فاسد شما باد که بدستورش هیچ مرزی در رذالت نسبت به زنان باقی نگذاشته اید، همچنانکه اینک نیز تعدادی از همان زنان را در اشرف یا اروپا، با همان شیوه های کثیف وادار به گزارش نویسی بعنوان مقاله برای حمله به زنان جدا شده و منتقدانی نظیر عاطفه اقبال کرده اید.
چرا شما که بدرستی از نقش جنایتکاران حاکم در استثمار زنان و وادار کردن آنها به کارگری جنسی مقاله می نویسید، برای مردم توضیح نمی دهید که وقتی پس از به گل نشستن کشتی رویاهای رجوی در کسب قدرت از طریق جنگ ایران و عراق، و عملیات فروغ جاویدان، زنان و دختران بسیاری صادقانه به شما اعلام کردند، که می خواهند برای ادامه زندگی خود از سازمان جدا بشوند، چه بلاهایی بر سر آنها آوردید؟، مگر شما م. دختر ی که رجوی عکس مادر قهرمان بدار آویخته اش را در مصاحبه های فرانسه نشان می داد تا اعتبار کسب کند، در سال ۱۳۶۸ به محض فهمیدن درخواست ساده و طبیعی او برای ادامه تحصیل و زندگی، مگر ابتدا به او مارک دزدی پول های فروشگاه اشرف را نزدید، و سپس این دختر جوان هیجده، نوزده ساله را تنها به اردوگاه پر گرگ رمادی نفرستادید، و مگر خودتان نیز بی‌شرمانه اخبار سوءاستفاده و بهره کشی جنسی جمعی از او توسط اکیپ های حفاظت مخابرات عراقی از وی را برای ترساندن دیگر دختران و زنان تشکیلات به اشرف منتقل نمی کردید…؟
مگر رجوی امام زمانی که زنان را با انقلاب ایدئولوژیک ارتقاء داد، وقتی در نشست رده مسولین تشکیلاتی پس از تنگه و توحید، توسط زهرا.ا مورد سوال قرار گرفت، که «چرا ما نمی توانیم با برادران دست بدهیم؟ در حالیکه ما در تهران با مردان آشنا و دوست دست می دادیم، و هیچکدام نیز احساس جنسی از دست دادن نداشتیم»، رجوی برآشفته و با غضب پاسخ نداد که بله خوب شد پرسیدی، امروز دست دادن را درخواست می کنید و فردا حمام مشترک…!، پس چرا نوار این نشست‌ها را در معرض افکار عمومی قرار نمی دهید، تا مردم از آموزش های رهبری شما بهره مند شوند، و جایگاه واقعی زنان را در دیدگاه رجوی ببینند؟، که چند سال پس از آن نشست نشان داد، زنان تشکیلات همگی هبه ی رهبری عقیدتی(وَهَبَتْ نَفْسَها لِلنَّبِىِّ و الرجوی)هستند، و حق هر آزادی حتی عریان شدن برای رقص رهایی را نیز دارند، اما تنها برای رهبری عقیدتی…!، البته خودتان می دانید چرا توان پاسخگویی ندارید، زیرا رهبری عقیدتی و حکومت اسلام انقلابی شما در اشرف هزار کهکشان، دقیقاً آن روی سکه حکومت اسلامی اشغالگران ضد ایران و ایرانی بوده و هستید، و همچنانکه رجوی در توصیف زن ربایی موسوم به انقلاب ایدئولوژیک می گفت، چون نیک نظر کرد پر خویش در آن دید، بله دقیقاً به همین دلیل است که در سایت های خودتان مقالات مفصلی از پرستوهای حکومت اسلامی نوشته اید، اما به مردم توضیح نمی دهید، که به موازات ولایت فقیه غالب، شما نیز از پرستو بازی و سوءاستفاده از دختران و زنان تشکیلات، هیچ چیزی از اطلاعات و رژیم کم نگذاشتید، و مواردی چون لیلا…که تازه نه توسط خودتان، بلکه توسط پلیس و دادستانی آلمان در جریان کیس نفوذی دیگرتان رونمائی شد، تنها نوک کوه لجن انقلاب ایدئولوژیک شما در سوءاستفاده رذیلانه از تمام دختران و زنان تشکیلات، حتی در مدار به اصطلاح شورای رهبری شما بود، بله، حتی در یک نگرش دیالکتیکی و تأثیر متقابل، وقتی سقوط کامل رجوی به تخت خواب سه نفره و رقص رهایی(در  امتداد فهم و باور واقعی اش از همان مقالات زن در مسیر رهایی) به دامنه‌های این کوه لجن اخلاق و مرام و…می رسد، با آن تعهدات وحشتناک مانند سفته گرفتن از زنان…برای حفظ نیرو به هر قیمت!، چه تبعات اسفناکی مانند امثال لیلا ها در پی داشته و دارد… البته از این بابت تنها این دو نام را یادآوری کردم که پیشتر توسط سرویس ضداطلاعاتی آلمان علنی شده است، والا می دانید که تاکنون قصد پرداختن به مشکلات و مسائل جنسی پیآمد های سقوط زوج رهبری را نداشته ام، و اکنون نیز  به دلیل مناسبت هشتم مارس و نگاهی به زوایای مختلف آن، تنها اشاراتی برای فهم بحران هویت حتی در همین نگرش و رویکرد فرهنگ مردسالارانه داشتم، والا خودشان می دانند که اگر بخواهم از انبوه نام های حقیقی قربانی شده بعنوان پرستوهای تشکیلاتی، و …نام ببرم، بوی گند سازمان و تشکیلات اسلام انقلابی و…هر ایرانی در داخل و خارج کشور را خواهد آزرد، و همگان خواهند گفت تفو بر تو ای شیخ و قواد تفو…زیرا پس از انبوه جنایات و بهره کشی از دختران و زنان اسیری، که در تشکیلات همه کنیزان رجوی محسوب می شدند!، حالا باز هم وقتی از تختخواب سه نفره برمی خیزند، وقیحانه برای گرد و خاک و آی دزد آی دزد، زنان جدا شده از سازمان و منتقدان و در رأس آنها عاطفه و عفت اقبال را هدف کینه های اسلام انقلابی خود قرار می دهند، ولی باز هم حاضر به افشای اسامی نفوذی های رژیم نیستند!، مگر بدستور رجوی روانپریش، صدها تن از صدر تا ذیل دختران و زنان تشکیلات، بعنوان نفوذی رژیم در تسویه حساب سال ۱۳۷۳ در اشرف را دستگیر نکردید؟، مگر بتول، فهیمه، مهری، طیبه، انسیه…و تمامی زنان شورای رهبری دستگیر نشده را مأمور و مجبور به شکنجه همان دستگیر شدگان نکردید؟، مگر موهای زهرای آشنای مرا مانند بازجویان لاجوردی به پنکه نبستید و نچرخاندید…، مگر فرشته را به جرم اهل کردستان بودن نمی زدید که اعتراف کند، مگر حمیده را شلاق کش نکردید تا به علاقه و رابطه داشتن با ایرج ارمنی اعتراف کند و …که از آنها سفته های سنگین اخلاقی بگیرید!، تا مبادا به فکر فرار یا ترک خانه امن اشرف هزار کهکشان بیفتند؟!، چرا اسامی همان زنان نفوذی سال ۱۳۷۳ را از دفترچه سبز مریم جوهر بهارتان افشا نمی کنید؟، و چرا صادقانه به مردم نمی گویید که موازی با ولایت فقیه غالب حاکم بر میهنمان در تولید انبوه هزاران معصومه کماندوی ابتکار و زنان زینبی بسیجی نانچکو دار گشت های عفاف و …، رجوی نیز بعنوان ولایت فقیه مغلوب حاکم بر اشرف، چه تعداد نسرین اعتضادی، فهیمه سبزه و بتول سیاهه، پری بلنده و پری کوتاهه، مژگان سوخته و…از همین شورای دروغین رهبری ساخته بود، تا وحشیانه دختران و زنان زیر دست خودشان را با چوب و …کتک بزنند، و از آنها سفته بگیرند؟، مگر شقاوت بیشتر و بیشتر، شاخص شما برای ارتقاء مدار تشکیلاتی زنان شورای رهبری نبود؟، مگر رقیه بدستور بتول و نسرین آنقدر گوهر را در نشست عصر با چوب نزد که دست او شکست، و تا مدت‌ها در گچ و به گردنش آویزان نبود؟، مگر…. یکی و صدها مورد که نیست، داستانی ست پر آب و چشم
من اصلاً مدعی این «اقدامات انقلابی»! شما نیستم، که بقول رجوی در همان دادگاه های مربوطه می گفت: «هوشی مین چه تعداد و عرفات چه تعداد و چه گوارا چه تعداد از نفوذی ها را کنار دیوار گذاشتند، و کسی مدعی آنها نشد…!»، اصلا بایستی شما را برای زندان و شکنجه نفوذی های رژیم تحسین کرد، که قصد نابودی تنها رهبری انقلابی و سازمان او در مقابل حکومت اسلامی جنایتکاران حاکم را داشتند، و رجوی با هوشیاری منحصربفردش، مانع از این ضربات شد… اما تنها مطالبه ی ساده ما این است که اسامی همان دختران و زنان نفوذی های رژیم را منتشر کنید!، زیرا نمی توانید جر بزنید که رژیم اسامی مزدوران نفوذی خودش را می فهمد و سودش را می برد!، در این صورت باید به شما گفت ای جرثومه های رذالتی که چکیده ی اسلام انقلابی محمد و علی تا خمینی و خامنه‌ای و رییسی و علم الهدی و … هستید، اگر چه هنوز به حیات خفیف خائنانه خود با پول های مزدوری ادامه می دهید، و تعدادی از همین زنان جدا شده را با همان شیوه های بالا در اروپا نیز وادار به حمله به منتقدان و گرای اشتباهی دادن برای مخدوش کردن همه ی مرزبندی‌های جنبش دادخواهی با حکومت اسلامی جنایتکاران حاکم کرده و می کنید…اما شما همچون خامنه‌ای و شرکا از سرنوشت محتومی که در انتظار اندیشه اسلامی و حکمرانی جنایتکارانه تمامیت شماست، گریزی نخواهید داشت!.
 
همانطور که در مقاله ای به همین مناسبت ضمن پرداختن به پیشینه تاریخی دختران خیابان انقلاب نوشته بودم:
اکنون نیز تأکید می کنم که دختران و زنان ایرانی، با پشت سر گذاشتن چهار دهه تجربه دهشتناک اندیشه ولایت فقیه غالب و مغلوب، و حکومت اسلامی زن ستیز، و اندیشه های وارداتی سوسیالیستی تمام گروههای سیاسی که زنان هیچ نقش جدی در آنها نداشته اند، اکنون با هدف قرار دادن حجاب اسلامی بعنوان پرچم اسلام سیاسی، و با تکیه بر هویت ملی و نمادهای فراوانش، از یوتاب ها تا زنان انجمن غیبی مشروطه و بی بی مریم بختیاری ها و قدم خیر لرستانی ها و تمامی شخصیت های حقیقی زنان نامدار تاریخ ایران، و همچنین امشاسپند بانوان اندیشه پندار و گفتار و کردار نیک ایرانی، که خدایان عشق و قدرت و ثروت و برکت ایرانزمین بوده و هستند، با مشعل های آگاهی که باطل السحر حکومت و اندیشه اسلامی شماست، همچنانکه از هشتم مارس پنجاه و هفت و طی چهل و دو سال گذشته تا قیام آبان به روشنی به اثبات رسانده اند، بی تردید کاوه و آرش اینبار میهن یک زن است!.
گردآفریدان شجاع ایرانزمین با همیاری سیاووشان میهنمان حکومت اسلامی و تمامیت این اندیشه زن ستیز و ضد بشری را به گورستان تاریخ روانه خواهند کرد، و آن روز دور نیست!
بهاران در راه است، و ما پیروز می شویم!.
نوروز و خجسته بهاران را پیشاپیش به تمام اعضای خانواده بزرگ جنبش دادخواهی میهنمان تبریک می گویم.
 
 
جمعه ۱۵ اسفند ۱۳۹۹
۵ مارس ۲۰۲۱