هفت نوامبر شانزده آبان برگی از تاریخ ایرانزمین و هویت ملی ایرانیان پیروزی ایران بر رم و شکست والریانوس.

 

گرد آوری و تدوین اسماعیل وفا یغمائی :

شاپور یکم پادشاهی خردمند، مداراگر در رابطه با ادیان و شهریاری که نامی نیک از خود بجا گذاشت هویت تاریخی خود را در مسمومیت  چهارصد ساله فرهنگی مشتی ملای اجنبی بشناسیم و از دشمنی با تاریخ حقیقی خود دور شویم

همی بود شاپور با داد و رای

بلنداختر و تخت شاهی به جای

فردوسی

 هفتم نوامبرسال 260 ميلادي در شهر تيسفون (مدائن ــ 36 کيلومتري جنوب بغداد امروز) شاپور يكم ، رئيس وقت كشور ايران از دودمان ساساني، در مراسمي در برابر والرين (پوبليوس ليسينيوس والريانوس) امپراتور روم و ژنرالهايش كه بر دست و پايشان زنجير بود؛ ايران را تنها ابر قدرت جهان اعلام كرد. والرين و ژنرالهايش درجنگ به اسارت ايران در آمده بودند و اين روز یکی از روزهای تاریخ ایران و گذشته سرزمینی است که این در ید قدرت مشتی ملای ضد ایرانی است.براي اين كه ايرانيان اين پيروزي خود را فراموش نكنند و

جهانيان براي هميشه عظمت ايران را در نظر داشته باشند و مشرق زميني ها خود را مديون توان ارتش ايران بدانند، به خواست شاپور يكم منظره به زانو نشستن والرين مغرور در برابرش را در چند نقطه در ايران بر سنگ تصوير كردند كه تا ابد باقي بماند، و مانده است.

در پي مراسم هفتم نوامبر، شاپور يكم هزاران سرباز، هفتاد هزار تن رومي را به خوزستان فرستاد تا در ساخت سد شادروان و پل شوشتر بكار گمارده شوند.

شرح اين پيروزي نظامي ايرانيان را «مارسليوس» كه خود ناظر صحنه هاي آن بوده برنگاشته است. به نوشته ادوارد گيبون، اين شكست شيرازه امپراتوري روم را از هم گسيخت و آغاز پايان اين امپراتوري و تجزيه آن قرارگرفت.

شاپور يكم قبلا نيز «گرديانوس سوم» امپراتور روم را كه به ايران لشكر كشيده بود در جنگ سال 246 ميلادي شكست داده بود. اين شكست چنان بر افسران رومي گران آمده بود كه در حال عقب نشيني بر سر «گرديانوس سوم» ريختند و اورا كشتند و فيليپ را بر جاي او نشاندند كه فيليپ با پرداخت پانصد هزار سكه طلا به ايران، موافقت شاپور را به ترك مخاصمه جلب كرد و نيروهاي رومي را به اروپا باز گردانيد. گرديانوس به منظور جبران شكست نيروهاي رومي از اردشير پاپكان (پدر شاپور يكم) در جنگ سال 238 ميلادي با شاپور كه بر جاي پدر نشسته بود وارد جنگ شده بود. سناي روم اصرار به خفه كردن ناسيوناليسم ايراني كه بار ديگر با بپاخيزي اردشير ساساني ظاهر شده بود در نطفه داشت كه موفق نشد و اين ناسيوناليسم تا اواخر دوران ساسانيان دوام داشت.

فيليپ نيز پس از بازگشت به «رم» به خاطر تحقير امپراتوري و دادن باج به شاپور ترور شد و سناي روم والرين را به امپراتوري انتخاب و مامور جنگ با ايران و گرفتن انتقام شكستهاي گذشته كرد كه در جنگ سال 260 خود او هم به اسارت ارتش ايران درآمد و با ژنرالهايش به تيسفون منتقل شد.

مورخان تاريخ قرون قديم متفق القول نوشته اند كه «ناسيوناليسم ايراني» جنگهاي دوران ساسانيان را برنده شد، و هنر بزرگ شاهان ساساني اين بود كه نگذارند «ناسيوناليسم ايراني و نيروي خيره كننده آن» ضعيف شود.
 سیاست دینی شاپور و پیامبری مانی

نهضت مانی پیام آور ایرانی در زمان شاپور اوج گرفت و شاپوربا آنکه خود زاده یک مغ زرتشتی بود ودین رسمی دولت ساسانی مزدیسنا بود و اوستا و زند منابع اصلی حقوقی و دینی حکومتی محسوب می‌شدند.  از او حمایت کرد
سکه‌ای منقش به چهرهٔ شاپور یکم، پادشاهی که به مانی اجازه تبلیغ دین داد و در دربار پذیرفت. سیاست دینی شاپور و پیامبری مانیبا دگرگونی اوضاع سیاسی ایران در قرن سوم میلادی که به دنبال سقوط حکومت اشکانی روی داد و اوضاع فرهنگی و اجتماعی نیز مجال تحول یافت و تمایل خود را به تغییر و اصلاح بروز داد. مانی در چنین روزگاری به تبلیغ اندیشه‌های خود پرداخت. در واقع آئین مانی با ماهیت بدبینانه خود و تمایل به زهد و ریاضت، انعکاسی از اوضاع دشوار و بحرانی ایران در قرن سوم میلادی بود و از این رو با توفیق روبرو شد.

در باب مانی و آئین او تا قرن حاضر، مآخذ و اطلاعات ما از روایات یعقوبی، مسعودی، بیرونی، ابن ندیم و شهرستانی و بعضی ردیه‌های آباء یونانی، لاتینی و سُریانی تجاوز نمی‌کرد. اما با کشف اسناد مانوی در تورفان ترکستان و فَیوم مصر، معلومات قابل اعتمادتری به دست آمد. مانی در دوران فرمانروایی اردوان پنجم اشکانی در حدود ۲۱۶ م. در قریه‌ای در شمال بابِل بدنیا آمد. نژاد او از جانب پدر و مادر به خاندان اشکانی منسوب کرده‌اند؛ که البته قابل تأمل است و بعید نیست که ناشی از تمایل پیروان وی بوده باشد که خواسته‌اند مانی را نیز مانند بودا و بعضی پیامبران شرقی به خاندان شاهی منسوب کنند. پدرش «بابک» به طایفه مغتسله از مذاهب گنوسی رایج در بین‌النهرین آن روزگار پیوسته بود و مانی هم در چنین محیطی پرورده شد. به ادعای مانی در دوازده سالگی فرشته «توم» بر وی ظاهر شد و در ۲۴ سالگی از جانب «خداوندگار بهشت نور» بر او وحی نازل شد و مانی را به جدایی از مغتسله واداشت. در همین روزگار بود که مانی برای نخستین بار به تبلیغ اندیشه خود پرداخت و این زمان با آخرین سال پادشاهی اردشیر بابکان مصادف بود. مانی یک چند در نواحی هند به مسافرت و نشر دعوت خود پرداخت و روایات ارتباط او با چین هم ظاهراً باید مربوط به مسافرت‌های او در نواحی کوشان و خراسان بوده باشد. دعوت مانی در این نواحی پذیرفته شد و اردشیر بابکان و شاپور اول نیز که وی را در نشر این دعوت آزاد گذاشته بودند، ظاهراً اندیشه وی را وسیله ایجاد وحدت بین پیروان ادیان مختلف قلمرو خویش می‌پنداشتند، نه مخالف آئین زرتشت. به هر حال به نظر می‌رسد که شاپور در ابتدای سلطنت خود، دین مانی را مناسب‌ترین وسیله برای اجرای سیاست ایجاد وحدت در یک قلمرو بسیار وسیع تشخیص داد. احتمالاً به نظر او، آئین مانی به سبب جنبه التقاطی خود، بهتر از هر دین دیگری می‌توانست مورد قبول مردمان و نژادهای مختلف ساکن در قلمرو ساسانیان واقع شود. البته این طرز تلقی شاپور از آئین مانی، به معنی گرایش او به این اعتقاد نبود، بلکه حاکی از توجه یا امید او به فوایدی بود که در امر ایجاد وحدت در تمام قلمرو ساسانی، از این آئین تازه توقع داشت. احتمال می‌رود یک علت دیگر در تسامح شاپور نسبت به مانی، جلوگیری از گسترش رو به رشد قدرت روحانیون زرتشتی و مداخله آنها در امور حکومتی بوده باشد.
مانی چون خبر مرگ اردشیر بابکان و جلوس شاپور را شنید، به ایران بازگشت و در خوزستان به حضور شاه جدید بار یافت. باریابی مانی هم به درخواست و وساطت پیروز (فیروز) برادر شاپور که آیین مانوی گرویده بود، ممکن شد. مانی چند سال با موکب شاپور همراه بود و حتی در بعضی لشکرکشی‌ها در کنار شاه ساسانی قرار داشت. چنان بر حسب روایات، در جنگ پیروزمندانه شاپور با والریانوس -امپراتور روم- و به قولی شاید در جنگ با گوردیانوس همراهی کرد. تسامح دینی شاپور و مساعدت وی به مانویان و نیز گرویدن دو تن از برادران شاپور به نام‌های «مهر شاه» و «پیروز» به آئین مانی، زمینه خوبی را برای پیشرفت کیش مانوی فراهم کرد. حتی ارتباط خوب مانی با شاپور تا آنجا پیش رفت که مانی یکی از کتب عمده خود یعنی شاپورگان را به نام شاهنشاه ساسانی کرد و به او اهدا نمود. اما وسعت دامنه تبلیغات مانی، نارضایتی رهبران دیگر ادیان قلمرو ساسانی مانند بودایی، یهودی و مسیحی و بخصوص روحانیون زرتشتی را برانگیخت. سرانجام شاپور به اصرار موبدان، مانی را از موکب خود راند و دستور به توقف فعالیت او داد. یعقوبی حتی از تصمیم شاپور بر کشتن مانی سخن می‌گوید و ابن عبری هم به خطا، شاپور را کشنده مانی معرفی می‌کند. البته این اقدام شاپور در محدود کردن فعالیت‌های تبلیغاتی مانی، در حکم تسلیم شدن شاپور به نفوذ موبدان و قدرت طلبی‌های ایشان نبود، بلکه شاپور در جهت حفظ وحدت و امنیت کشور، فعالیت‌های مانی را محدود کرد

شاپور وحمایت از یهودیان

شاپور در تلمودنام شاپور اول را اغلب با نام شموئیل، روحانی بزرگ یهود بابل در تلمود می‌یابیم. شموئیل و راب دو تن از دانشمندان یهودی اند که بیش از همه در تأسیس مرکز تحقیقات و تتبعات علوم یهودی در بابل سهم بسزائی دارند. راب متولد فلسطین بود و علوم دوره خود را از عمویش حیا و از یهودا ناسی آموخته بود. شموئیل بابلی بود و گذشته از وسعت دانش در الهیات چشم‌پزشک نیز بود و از بسیاری از علوم دوره خود اطلاعاتی کافی داشت. تلمود می‌گوید که شموئیل آزمایشهای پزشکی را اغلب بر بدن خود انجام می‌داد بحدی که همسرش گاهی از دیدن این آزمایش‌های تعادل خود را از دست داده و مدتی بیهوش بر زمین می‌افتاد. شخصیت مذهبی و اجتماعی شموئیل بیش از راب بود زیرا طبق تلمود هرگاه اختلافی در امری روی می‌داد، نظر شموئیل را بر راب ترجیح می‌داد.
یهودیان زیر سلطه شاپور اول از آزادی فراوانی برخوردار بودند. هر کجا اختلافی بین رسوم یهودیت و قانون مملکتی پیدا می‌شد، شموئیل دستور می‌داد که قوانین مملکت را رعایت کنند. بدین ترتیب شموئیل می‌کوشید از اختلاف و برخورد یهودیان با دولت مرکزی بکاهد.
از تلمود چنین بر می‌آید که شموئیل در بسیاری امور غیر یهودی مطلع تر از راب بود. با وجودی که راب و شاپور روابطی داشتند، مدرکی در دست نیست که این دو همدیگر را از نزدیک می‌شناختند. برعکس، شموئیل در چند فرصت با شاپور نشست و برخاست داشته است. در یکی از کتب تلمود بنام Baba Mezia, 70b یکی از مثلث‌های کتاب مقدس را (هر که مال خود را به ربا و سود بیفزاید آنرا برای کسیکه بر فقیران ترحم کند جمع می‌نماید- کتاب سلیمان، باب ۲۸، آیه ۸) اینطور تفسیر می‌کند: شاپور مال یهودیان ثروتمندی که از راه نادرست سرمایه اندوخته‌اند گرفته و آنرا بین فقرا تقسیم کرد. راشی مفسر بزرگ یهود کلمه فقیر را «فقیر در معنویات و نه در مادیات» تفسیر می‌کند. بدین ترتیب راب شاپور را مرجعی برای مجازات یهودیان فاسد می‌داند.

معلوم نیست که شموئیل و شاپور چگونه و از کجا با هم آشنائی پیدا کرده‌اند. تلمود می‌گوید که شاپور دوست داشت در عید سوکوت (سایه‌بندان) شیرینکاری‌هایی که شموئیل با جام‌های شراب انجام می‌داد را تماشا کند. امکان دارد که شاپور در عیدهای یهودیان شرکت می‌جسته است.دون شک روابط حسنه شاپور اول با یهودیان ناشی از سیاست التقاطی Syncretistic او در زمینه مذهب بود. شاپور می‌خواست اقوام و قبائل و مذاهب مختلف امپراتوری وسیع خود را زیر یک پرچم متشکل گرداند و شاید از عقاید همه دین واحدی پدیدآورد. بدین ترتیب دینی که مانی بوجود آورده بود، از نظر شاپور، مناسب‌ترین دین برای چنین امپراتوری به شمار می‌رفت. پشتیبانی شاپور از دین مانی که امکان داشت، جای مسیحیت را به آسانی بگیرد از اینجا سرچشمه می‌گیرد. شاپور همچنین ترجمه رسائل و کتاب‌های مذهب‌های مختلف را به زبان پهلوی تشویق می‌کرد. شاپور در یکی از جنگ‌های خود علیه رومی‌ها برای تصرف شهر قیصریه تعداد ۱۲ هزار نفر یهودیان این شهر را به قتل رساند. یهودیان قیصریه در دفاع از این شهر با سربازان رومی همکاری می‌کردند. تلمود در اینجا مسئله چاک زدن پیراهن را به عنوان عزاداری مطرح می‌کند. شموئیل در این مورد با چاک زدن پیراهن مخالفت می‌کند. از سوی دیگر تلمود از قول شاپور می‌گوید که وی حتی یکنفر یهودی هم در عمر خود نکشته است. تلمود توضیح می‌دهد که مقصود شاپور این است که هیچگاه دستور قتل هیچ فرد یهودی را صادر نکرده است. عده‌ای از مورخین یهود عقیده دارند که علت مخالفت شموئیل در چاک زدن پیراهن، دوستی وی با شاپور بوده است. به عقیده این مورخین شموئیل در این جنگ پشتیبان شاپور بوده و مخاصمه یهودیان قیصریه علیه قوای علیه قوای شاپور مورد نفرت او بود.
در یکی از مشاجرات مذهبی شاپور دربارهٔ این عقیده یهودیان که مسیح سوار بر الاغ ظهور خواهد کرد که پیشنهاد می‌کند که اسب سفیدرنگ او را برای مسیح بفرستند. شموئیل در جواب می‌گوید: آیا اسب صد رنگ داری؟ ترجمه درست پاسخ شموئیل کاملاً روشن نیست.
در یک مصاحبه دیگر شاپور از شموئیل می‌پرسد که وی (یعنی شاپور) شب چه خواب خواهد دید. شموئیل جواب می‌دهد که شاه امشب دربارهٔ رومی‌ها خواب خواهد دید که او را اسیر کرده و مجبور می‌کنند که هسته خرما در یک آسیاب طلائی آرد کنند. تلمود می‌گوید که در آن شب شاپور خواب وحشتناکی دید.

شموئیل در تلمود با اسامی مختلف خوانده می‌شود. یکی از این اسامی «شاپور ملکا» یعنی شاپور ملک است. امکان دارد که این لقب را به خاطر دوستی او با شاپور به وی داده‌اند. پاره‌ای تفسیر می‌کنند که همان‌طور که شاپور پادشاه ایرانیان است، شموئیل پادشاه یهودیان محسوب م شود. ناگفته نماند که گاهی روحانیون یهود را عنوان «ملک» می‌داده‌اند. نام دیگر شموئیل اریوک است که معنی درست آن روشن نیست.
در Baba Mezia, 119a آمده است که شاپور، قانون مالکیت یهود را که توسط ربی شمعون وضع شده بود تصویب کرد. راشی تفسیر می‌کند که مقصود یا شاپور پادشاه ساسانی است یا شموئیل که گاهی ملک شاپور خوانده می‌شود. در هر حال، راشی و سایر مفسران معتقدند که شاپور در قوانین یهود وارد بوده و بعید نیست که او نیز قانون فوق را تصویب کرده است.
تلمود بطور کلی چهره شاپور اول را به صورت مثبت ترسیم می‌کند و شاپور روی هم رفته دوستدار و مدافع یهودیان قلمداد می‌گردد. دوره بین وفات شاپور اول (۲۷۳ میلادی (و چلوس شاپور دوم (۳۰۹ میلادی) دوره‌ای است که یهودیان می‌کوشند آثار ارزنده شموئیل و راب را مورد مطالعه دقیق قرار داده و راه را برای توسعه و نضج و بالاخره ختم تلمود باز نماید

آزاد اندیشی شاپور و رفتار با مسیحیان

ریچارد فرای شرق‌شناس و استاد کرسی زبان فارسی دانشگاه هاروارد، در کتاب میراث باستانی ایران چنین آورده است:”شاپور به آزادی‌خواهی شناخته شده و به ویژه آزاداندیشی او در دین، روشی بر خلاف روش بازماندگانش بود.”فرای، میراث باستان ایران، ۳۴۹.

بعد از پیروزی در جنگ علاوه بر مقامات بالای دولتی، مقامات بالای دینی من‌جمله مسیحیان، روحانیون و مقامات بلندپایه مذهبی به سرزمین ساسانیان وارد شدند و هیئت‌های متشکلی پدید آمدند. مسیحیانی که در ایران می‌زیستند از جانب شاپور اذیت و آزاری متحمل نمی‌شدند، درحالی که همنوعان ایمانی آن‌ها در امپراتوری روم در حین اخراج دچار زجر و تعقیب بودند؛ بنابراین ملایمت و خوش‌رفتاری شاپور با آن‌ها متضمن فوایدی برای او در جنگ با رومیان بود. شاپور، تربیتی عالی داشته و به دانش مهر زیاد می‌ورزید، وی همچنین به تمام ادیان آزادی می‌داد.اما انتشار و گسترش سریع مسیحیت در دولت ساسانی وضع روحانیون زرتشتی را در مخاطره انداخت در نتیجه دعاوی تمامیت‌خواهانهٔ آن‌ها در اواخر دوره سلطنت شاپور یکم و بیش از همه پس از مرگ او هردم علنی‌تر شد. علی‌رغم اعلام وفاداری‌های مکرر مسیحیان نسبت به شاه، وی که نگهبان و پشت و پناه زرتشتیان بود، سرانجام نتوانست مسیحیت را برتابد. در اینجا نیز علناً چیزی به موازات تحولات دولت روم به وجود آمده بود، که بر مبنای آن به علل سیاسی و دولتی کار به تعقیب و ایذاءِ مسیحیان انجامید. علی‌رغم دوره‌ای طولانی از تحمل و بردباری مذهبی، که به‌خصوص به مانی میدان داد و برای مدتی کوتاه دین مانوی را به گزینهٔ علی‌البدل مذهب زرتشتی تبدیل کرد، شاپور در اواخر عمر خود به‌صراحت اعلام زرتشتی بودن دین خود را می‌کرد، به طوری که در گزارشی که وی در کتیبه از کارهای خود به دست داده است، شاه اعلام می‌دارد که پیروزی‌های سیاسی خود را به لطف اهورامزدا مدیون است.

دو سند در باره شاپور یکم

شاهنامه‌ی فردوسی و تاریخ طبری یا «تاریخ‌الرسل و الملوک» دو بنمایه‌ی ارزشمند برای تاریخ ایرانند. فردوسی و طبری در زمانی نزدیک به هم می‌زیستند، فردوسی نزدیک به بیست سال پس از درگذشت طبری دیده به جهان گشود. باری؛ بررسی این هر دو کتاب برای دانستن رویدادهای این سرزمین کاری بایسته است. طبیعی است که گزارش‌های این دو بنمایه همسانی‌ها و نیز تفاوت‌هایی با هم دارند که با کنار هم نهادن آنها و نیز دیگر سندهای تاریخی می‌توان به درک بهتری از تاریخ این مرز و بوم رسید. در نوشتار پیش رو به گونه‌ی موردی به گزارش این دو کتاب درباره‌ی شاپور یکم و کارنامه‌اش پرداخته خواهد شد.
هم شاهنامه و هم تاریخ طبری گواهی می‌دهند که مادرِ شاپور -پسر و جانشین اردشیر- دختر اردوان پنجم واپسین پادشاه اشکانی بود. ولی در چگونگی پیوند میان اردشیر و دختر اردوان اختلافی در دو نوشته است. برپایه‌ی شاهنامه، اردشیر پس از تار و مار کردن اشکانیان، دختر اردوان را به همسری خود درمی‌آورد. ولی در تاریخ طبری، اردشیر در کاخ اردوان دختر اردشیر را می‌بیند، ولی آن دختر نسب خود را پنهان کرده خود را کنیزی در دربار اشکانی می‌شناساند. پس اردشیر او را به حرمسرای خود می‌برد.
به زودی اردشیر بر آن دختر خشم می‌گیرد و دستور کشتن او را می‌داند. باز شوند (:دلیل) این خشم اردشیر در دو نسخه یکسان نیست. به گزارش شاهنامه، پسر بزرگ اردوان به نام بهمن به هندوستان می‌گریزد. او که درمانده‌ است شیشه‌ای از «زهر هلاهل» را برای خواهر می‌فرستد و از او خواهش می‌کند برای رهایی از دربدری و نیکی سرانجام آن را به خورد اردشیر بدهد. دختر که دلش برای برادر می‌سوزد نوشابه‌ای ساخته و زهر را در آن می‌ریزد و به دست اردشیر می‌دهد، ولی جام از دست اردشیر می‌افتد و می‌شکند و دختر لحظه‌ای بیمناک می‌شود و دستش می‌لرزد. ولی «جهاندار از آن لرزه شد بدگمان»، پس دستور می‌دهد که مرغی بیاورند و محتویات جام را بدو بخورانند. چون مرغ می‌میرد اردشیر از توطئه‌ی دختر دل‌استوار شده و دستور کشتنش را می‌دهد. ولی در طبری داستان به گونه‌ی دیگری پیش می‌رود. نیای اردشیر ساسانیان را سوگند به نابودی تخمه‌ی اشکانیان داده‌است و اردشیر گمان می‌کند که ایدون کرده‌است. ولی هنگامی که دختر اردوان از اردشیر باردار می‌شود، می‌اندیشد که فرزندی که از پادشاه دارد می‌تواند دل او را نرم گرداند، پس هویت خود را بر او آشکار می‌کند. ولی بر وارون (:خلاف) آنچه می‌پنداشته اردشیر دستور کشتن او را می‌دهد.
دنباله‌ی داستان در هر دو نوشته یکسان‌تر می‌شود. شاه دستور کشتن او را در شاهنامه به موبدی می‌دهد که در طبری پیری کهنسال به نام «هرجند پسر سام» است. در هر دو نسخه این مرد آنگاه که از بارداری دختر آگاه می‌شود، از کشتن او خودداری می‌کند و دختر را پنهان می‌کند، ولی برای رهایی از تهمتی که چه بسا در آینده بدو زده می‌شد، نریِ خود را می‌برد و آن را در حقه‌ای مُهر و موم شده به امانت به شاه می‌سپارد. از آن دختر هم شاپور زاده می‌شود. سال‌ها پس از آن رویداد هنگامی که به گزارش شاهنامه اردشیر پنجاه و یک ساله شده‌است، از اینکه پسر و جانشینی ندارد اندوهگین می‌شود، پس آن پیر به شاه مژده می‌دهد که فرزندی دارد. و داستان را بازمی‌گوید و به شاه پیشنهاد می‌دهد که برای اثبات فرزندی شاپور مسابقه‌ی چوگانی راه اندازد. پس صد پسر همسال شاپور را با خود او گرد می‌آورند و بازی چوگانی به راه می‌اندازند و به‌عمد گوی را در ایوان شاه می‌اندازند. چون هیچ پسری جز شاپور دلیری رفتن به ایوان و آوردن گوی را پیدا نمی‌کند، اردشیر بی‌گمان می‌شود که او همانا پسر اوست.
در هر دو کتاب، اردشیر در زمانی که هنوز زنده‌است تاج و تخت را به پسرش می‌سپرد. شاهنامه گزارش می‌دهد که در این هنگام اردشیر ۷۸ ساله و بیمار بوده و مرگ را نزدیک می‌دیده است.
ولی در ادامه‌ی داستان شاپور؛ شاهنامه از آن همه جنگ‌های شاپور تنها به نبردش با رومیان پرداخته‌است. به گزارش شاهنامه پس از آگاهی رومیان از مرگ اردشیر، آهنگ تاختن به ایران را می‌کنند. شاپور که آگاه می‌شود، برای اینکه زودتر از تازش رومیان پیشگیری کند «سپاهی سبک، بی‌نیاز از بُنه» را فراهم آورده به «التُوینه» می‌تازد. این التوینه را که در برخی نسخه‌ها الوینه هم نوشته‌اند، باید با جایی به همین نام در سوریه‌ی کنونی یکی انگاشت، مگر اینکه مصحف نام انتاکیه (شاید با نگارش نزدیک‌تر به یونانی انتوکیه/انتیوخیه Αντιόχεια) باشد. این نبرد در تاریخ طبری سومین جنگ شاپور پس از پادشاهی است. او نخست به رزم رومیان می‌رود، سپس برای آرام کردن خاور کشور رفته و در بازگشت دوباره به جنگ با رومیان می‌پردازد. همین جنگ دوم است که با یگانه نبرد شاپور پس از شاهی در شاهنامه همخوانی دارد. باری؛ برپایه‌ی شاهنامه در نبردی که سپهسالار ایرانیان مردی به نام «گَرشاسپ» (در برخی نسخه‌ها گُرزَسپ) است، کار بر رومیان تنگ می‌آید و سردار سپاه روم به نام «بِرانوش» به بند می‌افتد و از رومیان سه هزار تن کشته می‌شوند و «هزار و دو سیصد» هم گرفتار می‌شوند. در تاریخ طبری، پس از گشوده شدن انتاکیه به دست ایران قیصر روم به نام «الریانوس» به دست شاپور به بند کشیده می‌شود. این الریانوس که همان والریانوس قیصر روم است که از داستان شکست و به بند ایرانیان افتادنش آگاهیم. می‌نماید که برانوش هم صورتی از همین نام باشد، جز اینکه در شاهنامه جایگاه قیصری برانوش به سرداری سپاه فروکاهیده شده است. در شاهنامه برانوش تا زمانی همراه اردوی شاپور می‌شود تا اینکه شاپور شرط آزادی او را ساختن پُلی -بر فراز رودی پهن که از کنار شوشتر می‌گذشت- می‌نهد و برانوش که به گفتاورد شاهنامه «هندسی» هم هست پس از سه سال پلی را می‌سازد و آزاد می‌شود و به خانه باز می‌گردد. در تاریخ طبری هم اریانوس به ساختن «بند شوشتر» واداشته می‌شود. نغز آنکه در هر دو بنمایه بلندای پل را هزار اَرش (ذرع) گزارش داده‌اند. در تاریخ طبری دو گزارش از انجام کار الریانوس آمده است، یکی آنکه پس از ساخت پل شاپور بینی او را برید و رهایش کرد (در گذشته پادشاهان می‌بایست از تندرستی برخوردا می‌بودند، از این رو بریدن گوش و بینی یا کور کردن چشم روش‌هایی بوده برای محروم ساختن کسی از رسیدن به پادشاهی) و گزارش دیگر اینکه شاپور او را کشت.

در شاهنامه آمده که «قیصر» برای آنکه شاپور را به آشتی وادارد بدو باجی کلان می‌دهد. می‌نماید این قیصر باج‌ده، «فیلیپِ عرب» باشد و به گونه‌ای همه‌ی نبردهای شاپور در شاهنامه در این یک داستان «رزم شاپور با رومیان» خلاصه شده ‌باشد. به هر روی در تاریخ طبری هم سخنی از قیصری که از او یاد شده نیست.

 با این همه گزارش‌های تاریخ طبری دست کم در زمینه لشکرکشی‌های شاپور مفصل‌تر است.

درباره‌ی شهرهایی که شاپور بنیاد نهاد شاهنامه از«شاپورگرد»/«جندشاپور» در اهواز، «درِ خوزیان» در پارس و «کهن‌دژ» در نیشابور نام می‌برد. به گزارش تاریخ طبری شاپور این شهرها را پی‌ریخته است: «به‌ازاندیوشاپور» یا جندی‌شاپور یا بیل در اهواز و «شادشاپور» یا «دیما» در میشان.

هر دو کتاب همسر شاپور را دختر «مهرک» دشمن پیشین اردشیر معرفی می‌کنند. جانشین شاپور –هرمز/اورمزد- هم از بطن همین دختر دیده به جهان می‌گشاید. که باید گفت این داستان زناشویی مهرک و شاپور نیز همسانی بسیاری با داستان مادر شاپور دختِ اردوان دارد.
ولی در شاهنامه چند داستان از زندگی شاپور با شاپور دوم یا ذوالاکتاف خلط شده‌اند. از آن جمله داستان دلدادگی «نضیره دختر ضیزن» فرمانروای حضر است که هنگامی که شاپور شهر را در محاصره داشت، به پدر خیانت کرده و شهر را به شاپور سپرد، و چون شاپور از سیاهی خیانت او در رنج بود دخترک را از میان برداشت. در شاهنامه همین داستان به شاپور دوم نسبت داده می‌شود با این ناهمسانی (:تفاوت) که رویداد در یمن رخ می‌دهد و دختر خائن هم «مالکه دختر طائر» است. یا مورد دیگر درباره دین‌آوری مانی است. در تاریخ طبری به درستی زمان آوردن دین مانی در هنگام پادشاهی شاپور یکم گزارش شده‌است، حال آنکه در شاهنامه این داستان هم در زمان شاپور دوم آمده ‌است.

ولی درباره‌ی درازای پادشاهی شاپور، فردوسی زمان پادشاهی‌اش را سی و یک سال و یک ماه و دو روز آورده است. طبری دو تاریخ را گزارش می‌دهد، یکی سی سال و پانزده روز و دیگری سی و یک سال و شش ماه و پانزده روز.   شاهنامه فردوسی، نسخه‌ی ژول مول

محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، جلد دوم  

 

شاپور جنگاوری دلیر و شهریاری دین مدار

اگرچه شاپور پس از مرگ پدر به تخت نشست٬ ولی از کتیبه ها و نوشته های دوران اردشیر بابکان چنین برمی آید که زمانی  که اردشیر پرچم شورش علیه اردوان اشکانی را برافراشت٬ شاپور همچنان در کنارش بود و این دو با هم در مقام فرمانده لشکر جنگها را رهبری میکردند. به نوشته مسعودی٬اردشیر در برابر مجمعی از مغان٬ شاپور را دلیرترین و تواناترین همه فرزندانش معرفی کرد و در سنگ نبشته های نقش رجب و فیروزآباد٬ شاپور به عنوان وارث تخت و تاج شناسانده شده است. این همراهی شاپور تا بدانجا رسیده است که حتا در دوران اردشیر بابکان این دو با هم بر تخت شاهی نشستند و در سکه هایی که از آن روزگار به جای مانده است چهره این دو شاه با هم دیده میشود. همچنین در نامه ای که گوردیان سوم برای سنا نوشته است٬ به “شاهنشاهان پارس” به صورت جمع اشاره میکند که این خود نشانه دیگری است که در دوران شاهنشاهی اردشیر٬ شاپور هم به عنوان شاه شناخته میشده است.همچنین سنگ نگاره ای در سلماس آذربایجان دو اسب سوار را نشان میدهد که هر دو تاجهایی شبیه تاج اردشیر را بر سر نهاده اند که به احتمال زیاد باید خود اردشیر و شاپور باشند. سنگ نبشته دیگری در دارابگرد٬ شاپور را پیروز در برابر امپراتور روم نشان میدهد ولی تاجی که شاپور در این نگاره بر سر دارد دوباره تاجی همانند تاج اردشیر است که نشان از پیروزی دو نفره این دو در جنگها میدهد. باری٬  در سال ۲۳۷ ترسایی اردشیر به همراه شاپور به میانرودان (بین النهرین) لشکر کشیدند. تاخت و تاز این دو به ویژه در نصیبین و حران٬ شوکی بزرگ به رومیان وارد کرد تا آنکه در سال ۲۴۰ بالاخره قلعه شکست ناپذیر و فتح ناشدنی هترا به دست شاپور و اردشیر گشوده شد و بدینگونه ساسانیان در همان آغاز سلطنتشان نشان دادند که حریفی بسیار سرسخت و نیرومند برای رومیان هستند.

شاپور شاهنشاه ایران و انیران:

اردشیر بزرگ کمی پس از این پیروز خیره کننده درگذشت و شاپور را به جانشینی خود بر تاج و تخت ایران باقی گذاشت. شاپور به سرعت میانرودان را تسخیر کرد و به سوی سوریه تاخت. در اینجا درگیری هایی با رومیان رخ داد که به جنگ راسائنا انجامید و رومیان در این جنگ توانستند شاپور را موقتا پس برانند و حران و نصیبین را باز ستانند. در این هنگام اوضاع امپراتوری روم بسیار آشفته شد چرا که سپاهیان رومی که مدت زیادی بود حقوق نگرفته بودند علیه امپراتور روم گوردیانوس شوریدند. در این شورش که به تحریک فرمانده گارد خود گوردیانوس ٬ فیلیپ عرب ترتیب داده شده بود گوردیانوس کشته شد و فیلیپ عرب به جای او بر تخت نشست. فیلیپ که در چنین اوضاع نابه سامانی به امپراتوری رسیده بود٬ در خود نمی دید که بتواند با ساسانیان زورآوری کند و بنابراین به سرعت تقاضای پایان دادن به جنگ کرد. فیلیپ حاضر شد که در ازای صلح با شاپور به ایران باج و غرامت بپردازد. همچنین روم ٬ ارمستان را به ایران واگذار کرد و رومیان تعهد دادند که در امور داخلی ارمنستان دخالت نکنند. این قرارداد برای روم بسیار تحقیر آمیز بود و همین اعتبار شاهنشاهی نوپای ساسانی را در دنیای آن روز چند برابر کرد. باری٬ فیلیپ عرب پس از کشمکش هایی بر سر امپراتوری سرانجام در سال ۲۴۹ ترسایی از دسیوس شکست خورد و کشته شد و سنای روم دسیوس را به امپراتوری برگزید. پس از مرگ دسیوس ، دوباره جنگ میان ایران و روم در گرفت. شاپور به تندی سوریه و انطاکیه را تصرف کرد. در همین زمان امپراتور والریانوس برای مقابله با شاپور به جنگ او آمد. در جنگی که در سال ۲۵۹ میان شاپور و والریان در گرفت . والریان شکست خورد و خود و بسیاری از سپاهیانش اسیر شدند . این پیروزی بار دیگر آوازه امپراتوری نوپای ساسانی را بر سر زبان ها انداخت و احترام و ابهتی برای در جهان برای آن دست و پا کرد. این پیروزی بزرگ در سنگ نگاره ای در نقش رستم به خوبی به تصویر کشیده شده است. شاپور بر اسبی سوار است که پیکار گردیانوس را زیر پا له کرده است و  والرین برای ادای احترام در برابر اسب شاهنشاه بر زمین ادب افتاده است. پس از این پیروزی بزرگ، شاپور در سنگ نبشته ای در نقش رجب خود را شاهنشاه آریاییان و نا آریاییان ، از تخمه اردشیر بزرگ و نوه پاپگ میخواند. 

شاپور و دانش و فرهنگ

روزگار شاپور بزرگ که از نگر قدرت نظامی و سیاسی ایران را به اوج رساند ، از  نگر فرهنگی و توجه به دانش های زمان نیز دورانی طلایی در تاریخ ایران به شمار میاید. شاپور همچنین بنای چند شهر بسیار مهم را در ایران گذشت. از آن جمله اند : شهر گندی شاپور در خوزستان و شهر نیشاپور در خراسان که هر دو شهر هایی هستند که بعد ها در علم و ادب سرآمد روزگار خود شدند. در گندی شاپور بزرگترین بیمارستان و دانشگاه آن روز جهان بنا شد که مرکز علمی جهان در زمان خود بود. از دیگر شهر هایی که شاپور بنا نهاد میتوان به بیشاپور در پارس و پیروز شاپور در نزدیکی رودخانه فرات اشاره کرد . در زمان شاپور همچنین مانی ظهور کرد و گفته میشود که در زمان تاجگذاری شاپور اصول آیین خود را برای مردم اعلام کرد. مانی بسیار مورد  پشتیبانی شاپور قرار گرفت چنان که یکی از ۷ کتاب خود را به زبان پهلوی (پارسی میانه ) نوشت و  “شاپورگان” نام نهاد و به  شاهنشاه بزرگ تقدیم نمود.

در روزگار شاپور همچنین جنبش ترجمه به وجود آمد. بسیاری از کتاب های یونانی، هندی و بابلی در پزشکی و نجوم ترجمه شدند و با دانسته های ایرانیان در این زمینه ها آمیخته گشتند . در سال ۲۷۱ میلادی ، بیمارستان و دانشگاه جندی شاپور در دزفول بنیان نهاده شد که  از دانش های پزشکی ایران و دیگر ملل در آن بهره گرفته می شد.در دانشگاه گندی شاپور همچنین نخستین مرکز پژوهش درباره بیماری های دریایی را نیز به وجود آمد . چنان که در کتاب دینکرد میخوانیم که در روزگار  ساسانی در بندر سیراف و بندر هرمز نوعی دانشکده افسری به نام ناوارتشتارستان به آموزش و پرورش افسران نیروی دریایی ایران می‌پرداخت.از شاپور همچنین در کتاب تلمود (از کتاب های دینی یهودیان ) بسیار یاد و ستایش شده است. در زمان شاپور جامعه یهودیان ایران مورد پشتیبانی شاهنشاه بودند و خود شاپور دوستی نزدیکی با شموئل یکی از امورائم های (مفسرین و شارحان آیین یهود ) بسیار مشهور یهودی داشت.

همی بود شاپور با داد و رای

بلنداختر و تخت شاهی به جای

چو سی سال بگذشت بر سر دو ماه

پراگنده شد فر و اورنگ شاد

بفرمود تا رفت پیش اورمزد

بدو گفت کای چون گل اندر فرزد

تو بیدار باش و جهاندار باش

جهاندیدگان را خریدار باش

نگر تا به شاهی ندارد امید

بخوان روز و شب دفتر جمشید

بجز داد و خوبی مکن در جهان

پناه کهان باش و فر مهان

به دینار کم ناز و بخشنده باش

همان دادده باش و فرخنده باش

مزن بر کم‌آزار بانگ بلند

چو خواهی که بختت بود یارمند

همه پند من سربسر یادگیر

چنان هم که من دارم از اردشیر

بگفت این و رنگ رخش زرد گشت

دل مرد برنا پر از درد گشت

چه سازی همی زین سرای سپنج

چه نازی به نام و چه نازی به گنج

ترا تنگ تابوت بهرست و بس

خورد گنج تو ناسزاوار کس

نگیرد ز تو یاد فرزند تو

نه نزدیک خویشان و پیوند تو

ز میراث دشنام باشدت بهر

همه زهر شد پاسخ پای‌زهر

به یزدان گرای و سخن زو فزای

که اویست روزی ده و رهنمای

فردوسی

ششم نوامبر 2010