وطن کجاست؟

 

مهدی اصلانی :

سال‌‌ها پیش هم‌راه دوستی در مراسمی که در دانشگاه فرانکفورت برگزار می‌شد حضور داشتم. برگزارکننده برنامه را با سرود «ای ایران» آغازید.
دوست من به عنوان اعتراض سالن را ترک کرد و با دست به شانه‌ام زد که پاشو بریم. سر جایم نشستم.
بعدتر معترض شد که چرا سالن را ترک نکرده‌ام؟ پاسخم روشن بود: مشکلی با سرود ندارم شاید پخش آن در مراسم خُورند سلیقه‌ی من نباشد اما از پخش یا عدم پخش سرود در مراسم سنگر نمی‌سازم. بسان پرچم. که بی‌پرچم و بی‌سرود هستم. اما با پرچم دیگران مشکل ندارم.
در آینده‌ی ایرانِ بی‌جمهوری‌ی اسلامی، حکومت منتخب مردم شکل و رنگ و آرم پرچم به راًی مردم تعیین خواهد کرد.
این روزها شماری از دوستان که غلظت ایران‌دوستی‌ و وطن‌خواهی‌شان خارج از اندازه‌ی مجاز به حد غنی‌سازی رسیده مدام از وطن می‌گویند.
گاه به خود نهیب می زنم نکند من بی‌وطن یا وطن‌فروش شده‌ام!

وطنی که پیش‌تر سرداران برج‌ساز فروختندش و ته‌مانده‌اش نیز بر سفره باقی نگذاشته‌اند تا بتوان آن‌را فروخت.

گاه به این می اندیشم که نکند زادگاهم سه‌راه اکبرآباد در جغرافیای ایران وجود ندارد و روی نقشه‌ی تهران نیز باید اون گوشه‌ی نقشه پونز را بکنم تا ببینمش.

من با عربده‌ی «ایران‌ایران»حاج‌محمود کریمی و وطن‌خواهی ی مداحان بیت هم‌صدایی نمی‌کنم.

این نباید من است