از دکتر ن. واحدی
اخیرأ بیانیه مشترک چند گروه جمهوریخواه منتشر گردید که مورد انتقاد برخی از گروههای به اصطلاح سیاسی خارج از کشور قرار گرفت.
این نوشته که بسیار سطحی و شعار گونه تنظیم شده، پاسخ گرفتاریهای اساسی و حلّ مسائل اجتماعی – فرهنگی یک صد ساله ایرانیان نیست. حتی اشاراتی که بر دشواریهای سیاسی همین تاریخ معاصر شده نه تنها ژرفا ندارد بلکه راههای برطرف کردن آنها نیز علمی – منطقی ارائه نشده اند.
بنابر رأی مقایسه، شعارهای مندرج در این نوشته کم و بیش شعارهائی هستند که همه گروههای مخالف رژیم ولایت فقیه نیز عنوان میسازند. تازه گفتن اینکه ما ” یکی از نحلههای اساسی در صفوف اپوزیسیون ” هستیم خودش ضد آنتروپولوژی مدرن است، سروری خواهی است، خودستائی بیمورد است که دفتر فرهنگ واماندگی همین 170 سالی را ورق میزند که این هممیهنان آن را عمر خود میدانند. ورقهائی که به قول خودشان “گول خوردن از سخنان جذاب آیتالله خمیتی ” را نیز شامل میشود.
حق این است که این گول خوردن را بیشتر مطالعه کرد(خود شناسی) و در این خود شناسی دریافت که علِت این گول خوردگی سطحی انگاری، یعنی به کار نبستن احکام علمی و منطقی است.
همین سطحی انگاری است که گرفتاریها را به گردن گونهی حکومت، پادشاهی و یا جمهوری، میاندازد. درحالی که مسئله ایرانیان به کمبود الزامات جامعه برای عبور از وضعیت ناشایست کنونی به وضعیتی شایستهی مردمی است که روزگاری فرهنگ متعالی “مهر و داد” را پروراندهاند.
مادامیکه ایرانیان نتوانند صورت مسئله خودشان را که اجتماعی است به رشته سخن بکشند و برای حلّ آن همگی با هم اقدام نکنند، نمیتوان از” روبنای مردمسالاری و ساختار شکلی «دولت دموکراتیک توسعهگرا» در برابر محتوای آن با توجه به فرهنگ سیاسی و شرایط اجتماعی کشور سخن به میان آورد. زیرا غالب این مفاهیم توخالی هستند. به علاوه تجارب ایرانیان در این 170 سال جز تجربه استبداد چیز دیگری نبوده است. تازه همین تجارب نیز یک پایش در هواست. زیرا آن مرحلهای که مشاهدات ایرانیان را بایستی تبدیل به تجربه بکند میان ایرانیان، با سابقهیِ 170 ساله زندگی سیاسی خود از قلم افتاده است. به ویژه که تاریخ 170 سال گذشته نیز هیچ خاطرهای را در خود ندارد که دال بر مبارزاتی علمی – منطقی باشد.
از این رو تمام این گرفتاریها نتیجه عدم آگاهی ژرف از ساختار جامعه است. نه تنها این، بلکه حوادث روزگار نیز ، به دلیل بدفهمی و یا کج فهمی درسی برای مردم نشده است. دیروز همین آیتالله خمینی براساسِ اعتراضات و نارضایتی مردم و تشدید آن، مشروطیت را از کار انداخت تا خودش درایران یک استبداد مذهبی برپا کند. بنابراین امروز میبایستی دانست که سقوط ولایت فقیه برپایه گسترش اعتراضات و نارضایتیهای مردم مسلمأ ایرانیان را نه به دمکراسی که خواست همه ایرانیان است بلکه به استبداد دیگری خواهد برد. لذا حق این است که با همکاری و اتفاق و تحلیل ساختار جامعه و درک واقعیتهای آن کوششی همه جانبه صورت بگیرد تا این نارضایتیها سیاسی بشوند تا نشان دهنده منافع عموم باشند؛ تا مردم حق خودشان را بشناسند، تا همه به حق تعیین سرنوشت خویش به درستی واقف گردند و مبارزاتشان را نه برای کسی، بلکه برای آسایش و آسودگی خویش سازمان دهند. درچنین صورتی تنها آنها و نه کس دیگری، ضامن اقتدار سیاسی و مهار آن خواهند بود. آن وقت است که دیگر کسی دغدغهیِ سکولار شدن جامعه را ندارد ، امری که با زور و هیچ اقتداری نمیتواند ممکن بشود.
دوستان عزیز، در تمام این 170 سال افراد و گروههائی، از چپ تا راست آمدهاند و مردم را با قولهای مردمسالاری، رفاه و سعادت فریب داده اند. همان طور که شما نیز گول خوردهاید. چرا؟ زیرا مردم سواد ندارند. اما مردم بیسواد ممکن است گول بخورند، ولی آن قدر فهم و شعور دارند تا دریابند چه کسی آنها را گول زده است. نتیجه این وضعیت جنگ همه با همهی امروز است.
تازه امروز در دوران پسا صنعتی شناخت علمی جامعه از تاریخ گذشته خود، چه بد وچه خوب، برای عبور از استبداد به دمکراسی ضرورت حیاتی دارد. جامعه بدون این شناخت بیسواد است. به شهادت تاریخ و با توجه به دنیای مدرن کنونی این گذر برای جامعهﻯ بی سواد بسیار دشوار، شاید هم ناممکن شده است
در کنار دانائی به این مهّم کاربرد احساسات از جمله میهندوستی برای مبارزه لازم، ولی کافی نیست. پادشاهان ایران از جمله رضاشاه و محمد رضاشاه همه میهن خود را دوست میداشتند. اما امروز که مرزهای کشورها با گلوبالیزاسیون آبکی شدهاند کفایت این میهندوستی وجود اقتدار ملّی یعنی “سورن” بودن مردم میباشد.
به علاوه از توضیحاتی که در باره فرم و محتوای دمکراسی داده شده است معلوم میشود افکار این هممیهنان با دمکراسی مدرن امروزی، به صورت یک سیستم خود سازمانده، بیگانه است. این دستگاه تنها دستگاهی است که میتواند بدون ریسک و سریع ایرانیان را به دنیای مدرن امروزی هدایت کند. البته راهکار این عبور مانند تمام راهکارهای دیگر” امرژنس “است. از این رو برای پیدا کردن بهترین راهکار همه میبایستی کمک بکنند و گرنه این بار به منزل مقصود نخواهد رسید.
امروز تز (یک جناح سیاسی) وآنتیتز (جناح سیاسی دیگری) درجدل مذاکراتی (دیسکورس) یک سنتز به نام دولت به وجود میآورند که مدام وجودش به وسیله اپوزیسیون (قطب مخالف دولت) مورد سئوال قرار میگیرد. به این دلیل نیز همیشه جابه جائی این دو ممکن میباشد. به این جهت :
در وضعیت کنونی گروههای مخالف رژیم ولائی به یک ائتلاف نیاز دارند تا در برابر ولایت فقیه یک اپوزیسیون بشوند. اپوزیسیونی که قاعده بازی ولایت سیاسی را قبول ندارد(غیر دمکراتیک). این ائتلاف میبایستی براصول اساسی حاکمیت فردا استوار باشد. پس اصول تمامیت ارضی، استقلال، حقوق بشر از واضحاتاند و نمیتوان آنها را به میان کشید. آنچه از الزامات توافق برای یک ائتلاف است همانا :
- حفظ حرمت انسانی
- احترام متقابل
- حاکمیت قانون
- اقتدارمردم
- دمکراسی، شیوه اداره مملکت
- ملّت به معنی جمع تمام افرادی که قانون اساسی کشور را تصویب می کنند
میباشد.
دنیای کنونی مدام درحال دگرگونی است. بنابراین هر لحظهای که به انتظار سقوط ولایت فقیه و تعلل در آنالیز تاریخ اجتماعی ایران، در رابطه با تداوم استبداد و چارچوب ارباب و رعیتی، تلف بشود به معنی ده سال عقب ماندگی بیشتراست.
به ویژه میبایستی توجه داشت که برطرف کردن بیسوادی جامعه نمیتواند به آینده موکول گردد. زیرا چنین جوامعی همیشه طعمهﻯ آسانی برای قهاران داخلی و خارجی هستند. به این دلیل لازم است آموزش مردم توأم با اعتراضات آنان صورت بگیرد تا کار مبارزه به عملی مثبت بیانجامد. این کار ضمن اینکه براندازی را شکل میدهد مردم را نیز از راه آگاهی به تاریخ پر نشیب و فراز خود و درک شکستهای تاریخ همین 170 ساله گذشته متشکل میسازد.
لذا لازم است همه آستینها را بالا بزنند و با ایجاد یک سازماندهی بینظیر تحقق یک انقلاب شکوهمند در ایران را ممکن سازند. آحاد مردمی که با اگاهی به علت شکستهای تاریخی خود در راه آزادی و دمکراسی، چنین انقلابی را به وجود آورده باشند، مسلمأ حامی و نگهدارندهی وعدههای زیبای الیت خود نیز خواهند بود. به علاوه اینان برای نگهداشتن آرمانهای انقلابی خویش پس از براندازی نیز آماده میباشند.
ششم فوریه 2019 مونیخ
ن. واحدی