محمد حسین یحیایی :
چندروزی ازانتخابات نمایشی وپرحاشیۀ رژیم که یک نفردر آن ازمدت ها پیش انتخاب ویا انتصاب شده بود میگذرد وهنوزگفتگوپیرامون آن ادامه دارد، بگونه ای که پایان این نمایش کسل کننده نه کارگردان، نه بازیگران و نه تماشاگران را راضی وخشنود نکرد ولی« وحید حقانیان » معاون اجرایی بیت رهبری با صدوربیانیه ای ازبازی گران بی استعداد آن تشکرکرد و گفت هرچند آنان می دانستند که نامزدِ پوششی اند وسیاهی لشگردرنمایش انتخابات، ولی منتظرنشستند وبازی را تا آخرادامه دادند واما تهیه کنندگان به فکرتغییرصحنه، بازگیران، کارگردانان وحتا تماشگران افتادند، دراین مدت ازپایان این نمایش، تحلیلگران ومفسران درداخل وخارج به نقد آن بازی ارزان دست اندرکاران پرداختند، کاسه لیسان ورانت خواران که سال ها است سرسفرۀ انقلاب نشستند وصاحب میلیاردها ثروت شدند آن را حماسه 28 خرداد خواندند که دنیا با حیرت آن را نظاره کرد وانگشت حیرت به دهان گرفت ولی اتاق فکررژیم با تعجب و ناباوری به فکرفرورفت و فرو-پاشی رژیم را دررفتاروگفتارمردم مشاهده کرد. جالب ترین رفتار را « محمد خاتمی » به اصطلاح معمارِاصلاحات نشان داد و به شدت برآشفت و نگران ازآیندۀ خود و رژیمش به دلجویی ازلشگرشکست خورده اش پرداخت وداستان سرایی همیشگی خود را ادامه داد، درحالی که مردم جواب دندان شکنی به در خواست آنان دادند وگفتند تاریخ مصرف شما با فریب کاری وحیله گری تان به پایان رسیده است.
آنچه مسلم است و دیده می شود مردم ازرژیم دروغ و فساد، وحامیان فریبکارآن رویگران شده اند و نارضایتی خود را با نرفتن به پای صندوق رای نشان دادند، خامنه ای روزی گفته بود: ننگ است برای رژیم هایی که درانتخابات آنها 30 تا 40 درصدمردم شرکت می کنند، حال رژیم خود را چگونه تعریف و یا ارزیابی خواهد کرد که بقول خودشان 48 درصد مردم درآن شرکت کردند و با محاسبه آرای باطله اندکی بیش از 40 درصد شرکت کردند وحتا درشهر های بزرگ مانند تهران که قلب تپنده سیاست واقتصاد کشور است میزان مشارکت زیر 26 درصد بوده است. مشارکت در انتخابات شورای شهراز این هم بدتر که در برخی شهرها مانند اهواز آرای باطله بیشتر از نفراول بوده است، به هر رو اگرهمین میزان مشارکت، معیارهمه پرسی برای تغییررژیم قرارگیرد نشان می دهد که اکثریت مردم مخالف این رژیم اند و ازآن روی گردان شده اند، البته این موضوع را مفسران، تحلیلگران و کنشگران اجتماعی دردورن و برون با گفتار ونوشتارخود یادآور می شوند ولی آنچه اهمیت بیشتری پیدا میکند، ناکامی، ناتوانی، تناقض ونادانی رژیمی است که با بن بست سیاسی، اجتماعی واقتصادی روبرو شده است و تلاش می ورزد تا از بحران و گردابی که در آن گرفتار شده بیرون آید. از این رو برای نجات خود به هرحیله ونیرنگی دست می زند وحتی با توسل به ارتجاع کهن وجان سخت گذشته در میدان سیاست و با کار برد ابزار امروزی بازی می کند.
ارتجاع کنونی با پنهان کردن چهره واقعی خود برموج انقلاب ایران در سال 1357 سوار شد، قدم به قدم پیش رفت و در هر قدم اندکی از چهره خود را نمایان ساخت، در مرحله نخست همرزمان خود را از دایره قدرت دورکرد سپس حامیان خود را به کنارزد تا حاکمیت ارتجاع را که میراث « فدائیان اسلام » بود برقرارسازد در این مسیرمرتکب جنایات بیشماری در دهه 60 شد تا جنایت علیه بشریت را در 1367 آفرید، دراین زشتکاری ها و جنایات تنها هدفش برقراری حاکمیت ارتجاع بر جامعه بود تا ازمزایای یک دولت ثروتمند بهره مند شود و با نهادهای دمکراتیک مخالفت ورزد، در اینجا نقل قولی از« احمد شاملو » می تواند این واقعیت تلخ ودردناک را نشان دهد (من خود این را در خاطرات شاملو نخوانده ام و تنها شنیده ام ) شاملو می نویسد، بعد از انقلاب به « ژان پل سارتر» که با وی آشنایی داشتم و البته انتظارتبریک پیروزی انقلاب را هم ازایشان داشتم، نامه ای نوشتم و در آن متذکرشدم که شما نمی خواهید پیروزی انقلاب را به ما تبریک بگوئید؟ سارتردرجواب نوشت: شما چگونه قیامی را که رهبران آن روحانی و نتیجه آن حاکمیت مذهبی است، انقلاب می نامید؟ مگر نه اینکه انقلاب حرکتی است رو به جلو، شما برگشت به قهقرا کرده اید. این انقلاب نیست، شما درآینده ناچاربه انقلاب خواهید شد مانندرنسانس اروپا، یعنی برای پائین کشیدن روحانیت از قدرت هیچ زبانی جز انقلاب نیست… سارتردر همان نخستین سال انقلاب واقعیت را درک کرد و سال بعد درگذشت. هم اکنون بیش از 42 سال است که مردمی که در آرزوی آزادی، پویایی و آینده درخشان بودند گرفتاراین رژیم مرتجع و تاریک اندیش شده اند که با استفاده ازهمه امکانات به بازسازی خرافات تلاش می ورزد و با همه نهاد های مردمی مخالفت می کند.
البته رژیم جمهوری اسلامی ازهمان روزهای نخست به فکربرپایی حکومت اسلامی بود که این فکر واندیشه با شرایط جامعه ایران سازگارنبود، ازآن رو به فکر تهی کردن مفاهیم واژه های مدرن و نهاد های مردمی و اجتماعی و گاهی علمی از جامعه شد. از یک سو مجبور به پذیرش مجلس با تغییر نام آن و انتخابات شد و تقسیم قوا ( مقننه، قضائیه، اجرائیه ) را پذیرفت.
که دستآورد بشر ومدرنیسم غرب بود ازسوی دیگر با همۀ مظاهرتمدنی غرب به شدت مخالفت کرد. در نتیجه سعی کرد با موازی سازی آنها را بی محتوا سازد و با ایجاد شورا های اسلامی ازجمله شورای انقلاب فرهنگی به اصطلاح برای اسلامی کردن دانشگاه ها درآنها را ببندد و تعطیل کند تا جامعه را از تحول علمی بویژه علوم انسانی که ضرورت زمان و تحول اجتماعی است محروم سازد. سپس با دست بردن به کتاب های درسی بخش تکامل ودیگرموضوعات مهم را از آنها حذف کرد ولی با گذشت زمان و ناکامی در اجرای اسلامی کردن دانشگاه ها، اینبارتحت عنوان ادغام حوزه و دانشگاه، آخوند ها را بردانشگاه ها حاکم کرد و درنهایت مجبورشد دانشگاه های خود را برپا سازد و استادان خود را مانندرافعی پور، ازغدی، عباسی، داوری و…دیگران پرورش دهد که دردنیای محدود و توهم زای خود در آرزوی حسینیه کردن کاخ سفید در آمریکا و برپایی دعای کمیل در آنند….
دانشگاه های امام حسین، امام صادق، علامه طباطبایی، جامع المصطفی، مطهری و… با بودجه های کلان شروع بکارکردند تا برای رژیم کادر مدیریت تربیت کنند ولی هیچکدام موفقیتی بدست نیآوردند، زیرا به دستورو فرمان رهبرمجبور به تئوریزه کردن اندیشه های کهنه وارتجاعی بودند که برفکر و ذهن رهبرحاکم بود. خامنه ای بارها ازتدریس علوم انسانی که بر اساس دانشگاه های اروپا تدوین شده بود همواره گله و شکایت می کرد ولی نظام اداری و مدیریتی کشور نیازبه دروس انسانی درفلسفه، جامعه شناسی، روانشناسی، اقتصاد و… داشت که بیشترین منابع آن در اروپا و آمریکا یافت می شد و باید دانشگاه ها بویژه علوم انسانی از آنها تغذیه می کردند، در نتیجه رژیم در همه این سال ها با یک تناقض همیشگی با نهاد های مدرنیسم ( احزاب سیاسی، صنفی و مردمی، مطبوعات آزاد و چرخش آزادانه خبر و… ) به سر می برد..
باید یادآورشد که نهادهای مدرن دراروپا مکمل یکدیگرند، اگرتقسیم قوا ونظام پارلمانی هست، احزاب سیاسی هم ضرورت آن است، نمی توان بدون احزاب سیاسی انتخابات واقعی ودمکراتیک داشت، نمی توان با شورای نگهبان و ترکیب عجیب و غریب آن سخن از انتخابات آزاد به میان آورد، پس این انتخابات که برخی از ذوب شدگان درولایت آن را امداد الهی برای« رئیسی » می دانند و درآرزوی برپایی حکومت اسلامی روزشماری می کنند با جامعه ایران در تضادند وهمچنان ماهیت و تناقض رژیم را با دنیای مدرن و جامعه پرتنش ایران بیشتر از گذشته برملا و آشکار می سازد.
رژیم جمهوری اسلامی بعد از 42 سال زندگی درتناقض و بحران به نقطه حساسی رسیده است، در این مدت مانع ازشکوفایی اقتصادی و اجتماعی شده و جامعه را چند قطبی کرده است، در نبود احزاب سیاسی دانش سیاسی محدود و بی ارزش شده است، نهاد های اقتصادی قدرتمند هرکدام در راستای منافع خود حرکت می کنند که گاهی درتضاد با یکدیگرند که این خود مانع از انباشت سرمایه است، در این میان حکومت از ترس خیزش مردمی، ساختاربروکراتیک، امنیتی و نظامی خود را افزایش می دهد که خود مانع بزرگی در سرمایه گذاری و اجرای طرح های عمرانی است، بنابرین انتخابات دوره 13 ریاست جمهوری و انتخاب رئیسی که از سوی شورای حقوق بشروعفو بین الملل زیر پرسش و تعقیب است، نشانه های افلاس و ورشکستگی رژیم جمهوری اسلامی است، تاسیس این همه دانشگاه که یک شبه دکترا می دهد نتوانسته افرادی را پرورش دهد که مورد اعتماد رژیم باشد، از آن رو یک قاتل و آدمکش را انتخاب کرده است، به نظر می رسد که خود رژیم هم به پایان کار خود می اندیشد و تاسف می خورد که پیش از برقراری حکومت اسلامی سقوط کند…