نیره انصاری، متخصص حقوق بین الملل خصوصی، نویسنده، پژوهشگر و کوشنده حقوق بشر :
«…به باور این قلم…
– تغییر روابط ایران و آمریکا تنها زمانی میسور خواهد بود که تصورات طرفین نسبت به یکدیگر پاک سازی شود؛ یافتن زمینههای مشترک نیازمند روابط مستقیم مقامات بلندپایه سیاسی و نظامی این دو کشور است.
– آمریکا باید ایران را به عنوان قدرت منطقه ای بپذیرد و نیز سیاستهای منطقه ای خود را تغییر دهد که در این خصوص یک نشست امنیت منطقه ای میتواند راهکاری دیپلماتیک باشد. این نشست میتواند با حضور ایران، عربستان و ترکیه و نیز با حمایت گروه (1+5) برگزار شود.
فراتر از این احترام به تمامیت ارضی کشورها، عدم دخالت در روابط یکدیگر، مسیر ترددِ امن در «خلیج همیشه فارس» و نه «خلیج عربی» به زعم آقای ترامپ! و پاک سازی تروریسم و تندروهای تکفیری از دیگر موضوعات مورد مذاکره در این نشست خواهند بود.
اگرچه بدون تردید اظهارات بالا ساده نیست؛ اما گزینه های جایگزین را باید در نظر گرفت. و با توجه به جنگ سردی که در حال حاضر در منطقه جریان دارد، چنانچه مشکلات حل و فصل نگردد: تنشها در منطقه به سرعت شدت خواهد یافت. در این حالت جنگی در خاورمیانه به وقوع خواهد پیوست که نظیرش تاکنون مشاهده نشده است.
و یا تنشها بدون حل و فصل ادامه می یابد. که در این صورت افق (10) ساله ی توافق هسته ای بدون آنکه تحول سازنده ای رخداده باشد زود فرا خواهد رسید و تنشهایی که پیش از برجام وجود داشتند دوباره ظهور خواهند کرد و بحرانی تازه را به منصه ظهور خواهد رساند.»
در توافق نامه هسته ای برخی بندها وجود دارد که ممکن است مطابق میل و خواسته آمریکایی ها نباشد و در مقابل برخی بندها و تبصره هایی نیز برای جمهوری اسلامی خوشایند نیست. در حقیقت این تعریف و تبیین هر نوع توافقی است. زیرا اگر هریک از طرفها از توافقی رضایت کامل داشته باشد، به معنای آن است که آن طرف قرارداد تمایلات خود را به طرف دیگر معاهده تحمیل کرده است. به دیگر سخن یک توافق متشکل از« تقابلِ منافع» طرفین است.
بنابر تعریف توافق، تنها این تقابلِ منافع طرفین است که میتواند یک توافق رسمی را ایجاد نماید. به همین جهت است که مذاکره برای رسیدن به چنین قراردادهایی سالها به طول میانجامد و در آنها هیچ کدام از طرفین به طور کامل رضایت ندارند.
هنگامی که یک دولت از یک کشور قراردادی را امضاء می نماید، انتظار جامعه بینالمللی آن است که به آن قرارداد پایبند باشد. بسیاری از دانشمندان شناخته شده آمریکا به این موضوع باور ندارند که خروج از «برجام» در راستای منافع آمریکا است. همانگونه که دیپلمات ارشد اتحادیه اروپا«فدریکا موگرینی» گفته است:« برجام تنها متعلق به یک کشور خاص نیست. برجام یک توافق بینالمللی است.»
به حیث حقوق بین الملل، نتیجه اظهارات دونالدترامپ اینگونه است که پیمان های بینالمللی و توافقات دو یا چند جانبه در نظام بین الملل،شاید منهای پیمان های صلحی که پس از شکست در جنگ به کشورها «تحمیل» می شود؛ غالباً بر اساس «اعتبار»، اصلِ «حُسن نیت» و اصلِ «وفای به عهد،Pacta Sunt Servanda» منعقد می شوند.
حتی قدرتمندترین کشورهای دنیا به منظور ایجاد رابطه حقوقی، سیاسی و اقتصادی با اعضای جامعه جهانی اعم از دولت ها، شرکت های بزرگ فراملی و سازمان های بینالمللی به حفظ و احراز این اعتبار و حُسن نیت نیازمندند.
به موجب قانون مصوب کنگره ایالات متحده، دولت آمریکا هر (90) روز یکبار باید در گزارش به قانون گذاران این کشور پایبندی یا عدم پایبندی جمهوری اسلامی به برجام را تائید نماید. بر اساس قوانین اکنون با توجه به عدم تائید این امر توسط ترامپ، کنگره (60) روز فرصت دارد که تحریم های هسته ای ایران را همچنان معلق نگه دارد و یا آنها را به منصه اجراء گذارد. به دیگر سخن به استناد قوانین داخلی آن کشور کنگره رئیس جمهور را موظف نموده است که در زمان تعینی پایبندی رژیم اسلامی نسبت به توافقنامه هسته ای را تائید نماید!
اگر چنانچه حقوق بین الملل به کشورها اجازه میداد تا از طریق مصوبات داخلی خود مفاد قراردادهای بینالمللی چند جانبه را تغییر دهند، دیگر پدیدهای به نام «نظام بین المللی» معنا نمی یافت.
حال آنکه پرزیدنت ترامپ نه تنها مایل است به یک توافقنامه چندجانبه ی بینالمللی به صورت یکجانبه «چند تبصره» بیافزاید؛ بل، میخواهد یک قطعنامه ی شورای امنیت (قطعنامه 2231) را هم به همراه مصوبات داخلی خود مورد تغییر قرار دهد که اساساً عرف و حقوق بین الملل به او چنین پروانه ای را نمی دهد.
در حقیقت اعلام عدم پایبندی ایران؛ به منزله ی خروج از برجام نیست، زیرا کنگره باید در این خصوص تصمیم گیری نماید.
فراتر از این یکی از برجستهترین جنبههای سخنرانی و پیام حرفه ای ترامپ، در خصوص جامعه جهانی است؛ هنگامی که رئیس جمهور یک کشور درباره سرنوشت یک توافق چندجانبه ی بینالمللی و یک قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل سخن می گوید؛ درواقع او جامعه جهانی را مخاطب اصلی خود قرار میدهد و مواردی را بیان میکند که به گونهای «دغدغه ی عمومی» تلقی می گردد.
از دیگر فراز، اظهارات ایشان در تاریخ (13،10،2017) چهار هدف کلی را به همراه داشت:
– مقابله با رفتارهای بی ثبات کننده ایران
– ممانعت از رسیدن ایران به سلاح هسته ای
– استراتژی نامشخص
– تحریم کلیت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که میتوان آن را نخستین اقدام عملی وی در راستای پیشبرد سیاست تازه دانست.
بدین اعتبار میتوان بیان داشت که آمریکایی ها از توسعه تکنولوژی موشک های بالستیک ایران نگران اند، زیرا که به باور آنها این موشک ها تهدیدی برای متحدان منطقه ای آمریکا همچون اسرائیل و عربستان سعودی بشمار می رود. به همین جهت است که آمریکایی ها به رغم اذعان به پایبندی ایران به متن «برجام»[ که پیش از این در دو نوبت توسط ترامپ تائید شده است.] از «نقض روح» این توافق توسط ایران سخن می گویند.
از دیگر نگرانیهای آمریکا « زمان انقضایِ برجام» است زیرا که ایران به موجب بندهای این توافق پس از (10 تا15) سال، حق توسعه اورانیوم غنی شده را دارد. بر این پایه؛ به باور دولت آمریکا «برجام» تنها دسترسی ایران به تکنولوژی ساختِ سلاح هسته ای را به تعویق میاندازد و در نهایت رئیس جمهور کنونی آمریکا در پی از بین بردن میراث باراک اوباما و روسای جمهور پیشین این کشور در خصوص عملکرد (40) ساله ایران است و از آنجا که «برجام» مهمترین دستآورد سیاست خارجی دولت اوباما محسوب می گردد، این امر به یکی از مقاصد دونالدترامپ بدل گشته است.
و این موارد در حالی است که توافقنامه هسته ای یک «توافقنامه سیاسیِ محکم » است
بر این اساس اجرای برجام ابتناء دارد بر اصل «حُسن نیتِ متقابل» و نه الزام قانونی!
توافقنامه بطور مشخص مربوط به تحریم فعالیتهای هسته ای نیست و چنانچه طرفین مقابل ایران هرکدام برجام را نقض نمایند، ایران نیز میتواند از این توافق خارج شود.
در حقیقت سیاست کلی آمریکا بطور کلی مقابله با ایران بوده. که مربوط میشود به دلائل و جهات دیگر و نحوه عملکرد ایران در منطقه و اعلام عدم پایبندی رژیم اسلامی به توافقنامه و یا «نقض روح برجام»یک بهانه و یک پایه است که بدین وسیله دیگر مسائل بین دو کشور به منظور اعمال تحریم های تازه مطرح می گردد. درواقع دولت آمریکا به مواردی اشاره می نماید که اساساً هیچ ارتباطی با برجام ندارد، بلکه مسائلی است واقعی اما منفک از توافقنامه یاد شده مانند دخالت در سوریه، یمن، حمایت از تروریسم و ایضاً «نقض حقوق بشر در داخل ایران».
پیامدهای تصمیمات تازه ترامپ
– ایران به طور قطع و البته با شرایط کنونی، نه مایل است و نه امکانش را دارد که از برجام خارج شود.
– منافع ایران ایجاب می نماید که مُصِر بر پابرجا ماندن برجام باشد، حتی اگر آمریکا مصمم به خروج از این توافقنامه گردد. که در این صورت حداقل میتواند امیدوار به حمایت کشورهای اروپایی باشد.
اگر ایران به هر دلیل سیاسی اعلام خروج نماید، قدرمتیقن توجیهی خواهد بود بر پذیرش و حمایت کشورهای اروپایی با تحریم های تازه علیه ایران.
-و در صورت خروج از این توافقنامه ی سیاسی، قطعاً روی مسائل کلیِ سیاسی، اقتصادی ایران تأثیر بسیار جدی خواهد داشت!
به حیث اقتصادی
تحریم های سپاه پاسداران جمهوری اسلامی توسط امریکا، علیه اشخاص و سازمان هایی خواهد بود که به نحوی از انحاء به طور کامل یا بخشی از آن تعلق به سپاه دارند که از تروریسم حمایت می کنند، سلاح و مهمات صادر نموده و نیروهای انسانی را به میدان های جنگ در سوریه و… میفرستند و یا در حملات سایبری دست دارند.
وزارت مالیه/ دارایی آمریکا در تاریخ (13،10،2017) سپاه پاسداران و سه شرکت ایرانی و یک شرکت چینی را که بر اساس گمان واشنگتن بر همکاری آنها با تروریسم دارد را درجِ لیست خاص و ممنوعه خود نمود.
این لیست به جز سپاه پاسداران چند شرکت ایرانی به نام های « فنا موج، صنایع شهید الم الهدی و نیز شرکت چینیWuhan Sanjiang Import and Export» را شامل می گردد.
پرسش این است که آیا روابط تجاری بازرگانی تنها میان ایران و اتحادیه اروپا (منهای امریکا) برای رسیدگی به منافع اقتصادی ایران کفایت می کند؟
میتوان پاسخ داد؛ خیر!
فارغ از اینکه آمریکا (¼) اقتصاد جهانی است. اما این کشور اثرات غیرمستقیم و تورش برداری بر موضوعات اقتصاد جهانی همچون تجارت دارد.
– دارا بودن پیچیدهترین نظام مالی جهان؛ آمریکا را قادر نموده است تا اثرات غیرمستقیم و شاید نامتناسب خود را بر نظام مالی جهانی غالب کند. همانگونه که در وضع تحریم های مالی این موضوع آشکار است. ناتوانی بانک ها به منظور داشتن فعالیتهای بینالمللی برای تأمین مالی در ایران، شامل مراوده با بانک های معتبر اروپایی که تحت تاثیر تحریم های ثانویه امریکاست؛ زیانی بزرگ برای ایران محسوب می گردد. و از آنجا که ایران از منابع داخلی کافی برای تأمین مالی ندارد، قدرمتیقن نیازمند تأمین مالی گسترده از خارج از کشور است.
– دلار آمریکا ارز غالب جهانی است. به این معنا که دادوستد بسیاری از کالاها وسیله ی این ارز انجام میگیرد که نیاز است در درون آمریکا تسویه شوند. در حقیقت حدود (90%) از تجارت جهانی، یک سوی معامله دلار آمریکا است. بدین سان ناتوانی در دسترسی به نظام تسویه و پایاپای آمریکا خسارت بزرگی برای هر کشوری است.
– بخش اصلی سرمایهگذاری های نهادی از سوی آمریکا است. شرکت های چند ملیتی آمریکا پیچیدهترین و حرفهای ترین در جهان اند. این شرکت ها منابع اصلی سرمایهگذاری در اقتصادهای نوظهور بشمار می روند.
افزون بر این سرمایه گذاران آمریکایی اصلیترین سرمایه گذاران بینالمللی در اقتصادهای نوظهور هستند. شکست در داشتن رابطه با این نقش آفرینان برجسته جهانی خُسرانی دیگر خواهد بود.
در حقیقت رفاه اقتصادی بلند مدت ایران بدون مراوده با آمریکا امکانپذیر نیست.
چگونه میتوان از این رابطه ی به بنبست رسیده خارج شد:
به باور این قلم
– تغییر روابط ایران و آمریکا تنها زمانی میسور خواهد بود که تصورات طرفین نسبت به یکدیگر پاک سازی شود؛ یافتن زمینههای مشترک نیازمند روابط مستقیم مقامات بلندپایه سیاسی و نظامی این دو کشور است.
– آمریکا باید ایران را به عنوان قدرت منطقه ای بپذیرد و نیز سیاستهای منطقه ای خود را تغییر دهد که در این خصوص یک نشست امنیت منطقه ای میتواند راهکار دیپلماتیک باشد. این نشست میتواند با حضور ایران، عربستان و ترکیه و نیز با حمایت گروه (1+5) برگزار شود.
فراتر از این احترام به تمامیت ارضی کشورها، عدم دخالت در روابط یکدیگر، مسیر ترددِ امن در «خلیج همیشه فارس» و نه «خلیج عربی» به زعم آقای ترامپ! و پاک سازی تروریسم و تندروهای تکفیری از دیگر موضوعات مورد مذاکره در این نشست خواهند بود.
اگرچه بدون تردید اظهارات بالا ساده نیست؛ اما گزینه های جایگزین را باید در نظر گرفت.و با توجه به جنگ سردی که در حال حاضر در منطقه جریان دارد، چنانچه مشکلات حل و فصل نگردد: تنشها در منطقه به سرعت شدت خواهد یافت. در این حالت جنگی در خاورمیانه به وقوع خواهد پیوست که نظیرش تاکنون مشاهده نشده است.
و یا تنشها بدون حل و فصل ادامه می یابد. که در این صورت افق (10) ساله ی توافق هسته ای بدون آنکه تحول سازنده ای رخداده باشد زود فرا خواهد رسید و تنشهایی که پیش از برجام وجود داشتند دوباره ظهور خواهند کرد و بحرانی تازه را به منصه ظهور خواهد رساند