همنشین بهار :
به نام و نیرو و یاری آفریدگار اورمزد و امشاسپندان؛ سروران خوب نیکوکار، و همه ایزدان مینو
خانمها و آقایان محترم سلام بر شما. این بحث به سیدجعفر پیشهوَری و فرقه دموکرات آذربایجان (آذربایجان دموکرات فرقهسی) میپردازد. وقایع اتفاقیه سالهای ۱۳۲۴ و ۱۳۲۵، برای گروهی «غائله آذربایجان» است و از پایانش به عنوان «نجات آذربایجان» یاد میکنند و برای عدهای دیگر، جرقه یک «جنبش ملی و مردمی» که سودای عدالت داشت. برگ زرینی از رومانیسم ایرانی.
درآغاز به سه نکته اشاره کنم.
۱- شرح وقایع Explanation (توصیف و تشریح)، با توجیه و داوری justification یکی نیست.
۲- نیت من؛ ثبتِ «امر واقع»، برای مبارزه با فراموشی است نه موضعگیری له یا علیه جریان و فردی
۳- پیشهوری یک نفر نیست! ما چند پیشهوری داریم. هیچ آدمی نیست که فقط یک آدم باشد. هیچ لجظهای از زندگی آدم هم فقط آن لحظه نیست. تمام تاریخی که پشت سر اوست او را میسازد و آن آدم هم در لحظه معین چیز معینی است. سیدجعفر پیشهوری هم یک نفر نیست!
وقتی از کسی یا چیزی (درست یا نادرست) دلناخوش و آزردهایم، از آن فاصله گرفته و از سر درد یا وَهم، دچار دافعه میشویم. این جذب و دفع تا حدودی طبیعی است. مهم این است که نقد و سؤال را در مورد آنچه دوست داریم از دست ندهیم و مقهور شیفتگی خود نشویم، و بعکس اگر نسبت به کسی یا چیزی دافعه داریم این باعث نشود بد را بدتر ببینیم. دراینصورت به کینه و هیستری نسبت به آن پدیده یا واقعه، آلوده شده، وقایع و شخصیتهای تاریخی را هم به رنگ توهمات خود درمیآوریم. چنانچه در مدار جاذبه و بعکس در مدار دافعه باشیم، امکان ندارد به داوری درست برسیم و سراسر کار ما را پیشداوری و پیش فرضهای غیرواقعی آلوده میکند. در هر دو حالت، توان دیدنِ چیزی غیر آنچه خودمان میخواهیم ببینیم را نداریم، یا چیزی را میبینیم و با عینکی میبینیم که دوست داریم ببینیم. حاضر نیستیم پا روی پیشفرضها و پیش ـ گرایشِ ذهنی خودمان بگذاریم. به همین خاطر پیوندمان با واقعیت میگسلد… آنچه گفتم در مورد فرقه دموکرات آذربایجان و پیشهوری هم صادق است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پیشهوری قلم خوبی داشت