پیغمبری و علم

 

از دکتر ن. واحدی :

 

ملّت ایران

40 سال جمهوری اسلامی جز چپاول ثروت­های ملّی، فرار مغزها، آوارگی میلیون­ها ایرانی، کشتار، زندان، شکنجه، مزدوری، بیکاری، تخریب محیط زیست، بی­آبروئی اسفناک بین­المللی، بیسوادی عمومی و پائین آمدن فهم و شعور مردم چیزی برای ایرانیان به ارمغان نیآورده است.

امروز دیگر برای جوانان مملکت آینده­ای موجود نیست. فساد، دزدی­های کلان بی­سابقه، استثناهای محصور رژیم سرکوبگر ولایت فقیه و عدم مساوات چاره­ای جز مبارزه برای تعویض آن باقی نگذاشته است. مردم همه جا و در هر فرصت نفرت و انزجار خویش را از این فرمانروائی فاشیستی و سیاست­های خارجی پشتیبان آن به گونه­های مختلف ابراز می­دارند.

طبیعتأ دربرابراعتراضات بی­وقفهﻯ مردم که حاکی از آزادیخواهی و رهائی­یابی از هرگونه استبداد است، نظام ولایت فقیه نیزبا حیله و تزویر، سرکوب و مدد گیری از بیگانگان به خنثی کردن آن کوشش می­کند. اما فعالیت گروه­ها و طرفداران ایده­ئولوژی­های مختلفی که دیروز انقلاب اسلامی را یاری و یاوری دادند و مردم را چنین به خاک سیاه نشاندند، به علّت تفرقه­افکنی میان مردم (به معنی اصطکاک) شتاب این حرکت آزادیخواهانه را کُند می نماید. اخلاق سیاسی حکم می­کند این گونه گروه­ها نمی­بایستی دیگر در کار سیاسی دخالت کنند (به نازی­های آلمان نگاه کنید). متأسفانه این چهل سال گذشته نشان داده است که اینان نه تنها از گذشته پند نگرفته­اند بلکه سطح دانائی خود را نیز با مطالعه و یادگیری با وضعیت علمی امروز جهان مطابقت نداده­اند. مصاحبه­ها و نوشته­های اینان در رسانه­های گروهی شاهد این ادعاست. بنا برنظر سعدی شیراز :

 تا   مرد   سخن    نگفته باشد                      عیب و هنرش نهفته باشد

هر بیشه گمان مبرکه خالیست                       شاید که پلنگ خفته باشد

مصاحبه بیژن فرهودی با حسن شریعتمداری دررابطه با جنبش­های اعتراضی مردم برای تغییر رژیم، گذر به مردم سالاری و استراتژی (راه کار) آن نه تنها غیرعقلانی، غیرعلمی، کم عمق و غیر حرفه­ای است، بلکه در این شکل نیز حکایت از تردید به  گزینش سنتی صاحب سخن در رسانه­های گروهی آن­هم برمبنای اسم و رسم دارد.

آقای فرهودی در معرفی جناب آقای شریعتمداری می­گویند «نظرات ایشان هرچه باشد شخصی است».

درست به این دلیل واژه عقلانی و علمی به میان آورده شد تا خوانندگان از خود بپرسند این مفاهیم چه معنی دارند. به علاوه لازم است آن­ها تذکر آقای فرهودی را نیز مزمزه کنند. تذکری که برعلمی نبودن نظرات حسن شریعتمداری اشاره دارد. زیرا اگر او عقلانی و علمی سخن می­گفت دیگر ضرورتی به این تذکر نبود. چه سخن عقلانی و علمی را کسی نمی­تواند رد کند و یا شخصی اعلام نماید.

حسن شریعتمداری با گفتهﻯ : «من که پیغمبر نیستم تا بتوانم مدّت مبارزات مسالمت آمیز را پیشگوئی کنم» به ناآگاهی خویش از پیشرفت­های بزرگ علوم انسانی معترف است. امروز کسی بدون پیش­بینی­های لازم که همه علمی هستند و روند کارها را دقیقأ معلوم می­سازند (اقتصاد، تولید و توزیع، حتی سیاست) کاری را شروع نمی­کند. به زبانی دیگر علم جای پیغمبری را گرفته است. ملاحظه می­شود جناب حسن شریعتمداری درچارچوب “سبک فکری“امروزی ایران که ولایت فقیه به مردم تلقین کرده و آن را معمول داشته است سخن می­گوید. این کار لازم بوده تا دستورات و اوامر امام درنزد مردم حکم پیغمبری پیدا بکند. تاریخ ایران بعد “از اسلام” تا سال 1357 انعکاس سه سبک فکری خراسانی، عراقی و پهلوی است که خود گویای ساختارهای اجتماعی دوره­های معلومی است.

جناب حسن شریعتمداری اگر به فرهنگ ایران زمین «کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من» مراجعه می­کرد متوجه می­شد، چرا نمی­توان به افکار عمومی جهان، تکیه نمود. این افکار که صورتی از منافع کشورهای بزرگ صنعتی است امروز درکلام “پوپولیسم” تظاهر دارد. بسیاری از سیاستمداران جهان نیز در گذشته آن را نمایندگی کرده­اند. راه مصدق و یا خط مصدق (دکترین مصدق) یک بی­راهه بود. زیرا هیچ خط مستقیمی درسیاست وجود ندارد.

اصولأ در رسانه­های جمعی عدم گفت­وگوی عقلانی – علمی به معنی عوامفریبی است.

جناب آقای حسن شریعتمداری و همپالکی­ها و همرکابی­های انقلاب اسلامی از پژوهش­ها و انتشارات نیم قرن گذشته در مورد علوم انسانی غافل­اند. اینان بدون توجه به نوشته­های ده­ها دانشمند بزرگ علوم اجتماعی  و سیاسی جهان در بارهﻯ تئوری­های سیاسی به ویژه در چارچوب مدرنیته و گذر به دمکراسی نظراتی را ابراز می­دارند که نه عملی و نه علمی هستند. آخر نظراتی که در مورد “گذربه دمکراسی” وجود دارد نه تنها به دو دوره قسمت می­شوند، دوره پیش از سقوط دیوارآهنین سوسیالیزم 1989(تئوری بزرگ) و دوره بعد ازآن (تئوری کوچک)، بلکه هنوز این پژوهش­ها صورت تئوری منسجمی را پیدا نکرده­اند. به علاوه در تمام این نوشته­ها در باره “گذر به دمکراسی” سخنی درمورد براندازی و یا تعویض حکومت خواه به شیوه مسالمت – و یا خشونت – آمیز دیده نمی­شود.

از سوی دیگر جامعه باز در نظام­های توتالیتر، فاشیستی، وجود ندارد تا بتوان با دولت درآنجا گفت­وگو نمود و یا با فشارهای اعتراضی (مانند کشورهایOSCD ) او را وادار به اصلاحات کرد.هانا آرنت و کارل پوپر مقابله با این گونه نظام­ها را به منزله دفاع از خود می­دانند. دانشمندان علوم انسانی بعد از اتفاق 1989 راه رسیدن به دمکراسی را برای کشورهای جهان سوّمی (از جمله ایران) و آن­ها که درحوزه کشورهای مترّقی قرار دارند یکی نمی­دانند (تئوری گذر کوچک). 

باید پذیرفت هرجامعه­ای در چارچوب دانائی­های فعالان سیاسی خود می­تواند بفهمد و بیاندیشد. درایران این فعّالان تنها  دو گونه نظام یکی پادشاهی و دیگری جمهوری را می شناسند. اما به دلیل تنوع زیاد نظام­های سیاسی دانشمندان آن­ها را در دوکلاسه دمکراسی و اتوکراسی گردآوری کرده­اند. متأسفانه با توجه به پیچیدگی جهان امروز، کلاسه “دمکراسی” دیگر پاسخگوی دشواری­های جهان نیست. از این رو شما مبارزین آزادیخواه چاره­ای جز نواندیشی آن­هم درچارچوب کلاسه دمکراسی برای نظام آینده کشور ندارید.

ملّت ایران و جوانان معترض

در وضعیت پیچیدهﻯ امروزایران یعنی، بحران آب و هوا، بحران تنوع زیستی، بحران اجتماعی، و بالاخره عواقب پلاریزاسیون جهان در شکل 8 قدرت اقتصادی – صنعتی که با اندیشه اقتصاد گلوبال شرایط نابودی کشورهای درحال رشد (از جمله ایران) و کره زمین را فراهم ساخته­، شما چاره­ای جز تعویض این رژیم اتوکرات ندارید.

شعارهای شما (رضاشاه روحت شاد) برخلاف شعارهای انقلابیون 57 تجددخواهی است. این شعار تجدد نتیجه 40 سال مشاهده زندگی خود و جامعه و مقایسه با دیروز و زندگی ملّت­های دیگراست که به صورت یک دانائی در شما ذهن شما نقش بسته است. این دانائی در شکل تجربی خود نه تنها ارزشمند است،  بلکه عینیتی انکارناپذیر می باشد. ازاین رو شما مبارزانی هستید که نه با افکار عمومی و یا یک رهبر کاریسماتیک، بلکه به قصد خودگردانی زندگی آن­هم تنها در چارچوب جامعهﻯ مدنی-علمی و انتقادی، صرفأ جان خویش را به اراده خودتان شکل داده­اید. جانی که هرگز نمی­میرد. این همان چیزی است که دکترشاپور بختیار در فراز ” ایران هرگز نخواهد مرد” می­گفت، روحش شاد.

اجازه بدهید این مقاله اندیشهﻯ والای شما را بپروراند و بازگو کند :

جوانان  مبارز کنونی کشور به این نتیجه رسیده­اند که می­بایستی معیار کارهایشان همیشه عقلانی و گزینه­های زندگیشان با دوام باشند.

پس تجسم آینده، یعنی گزینش مقصودی که آرایش آینده را به دست می­دهد، می­بایستی بر خرد و دوام استوار باشد. چنین

گزینشی را “ پیشرفت ” گویند. شواهد و تجارب تاریخی نشان می­دهند هر پیشرفتی ذاتأ  تکوین زندگی بهتری است.

پیداست که پیشرفت می­بایستی آرزوئی، همگانی باشد. زیرا همه خواهان زندگی بهتری هستند. یعنی :

چون آرزوی همه پیشرفت است پس پیشرفت یک خواست جمعی است.

ولی چنین خواستی توانائی­ها و استعدادهای فرد فرد جامعه را می­طلبد تا همه آن را تحقق آرزوی خود بدانند. پس الزامأ پیشرفت کاری جمعی است. امری که به تکاپوی همه نیاز دارد. آنچه که در اصل مشارکت جلوه می­کند. پس ملاحظه می­شود مبارزان کنونی درایران مشارکت همه را که خود به خود به امنیت در کشور اولویت می­دهد به عنوان اصلی اساسی می­شناسند. زیرا پیشرفت تنها با مشارکت همه متحقق می­گردد. تحققی که رفاه عمومی بازتاب آنست.

از اینجا معلوم می­شود هدف مبارزات ملّت ایران جابه جائی ولایت فقیه با نظامی است که خواست همگانی یعنی پیشرفت را جسمیت می­بخشد. 

با این مختصر معلوم می­شود خواست همگانی نه پادشاهی و نه جمهوری بلکه رژیم نوینی است که ذاتأ مشارکت­جو و عملأ مشارکت­ها را نهادینه می­کند. چنین نظامی را “نظام خودگردان ” نام می­دهیم. نظامی که بر دوپایهﻯ مردمسالاری و حاکمیت قانون استوار است.

اما از آنجا که پیشرفت نه دریک فضای خالی بلکه در دنیائی پُراز رقیب صورت می­گیرد، . الزامأ ایران جهان سوّمی کنونی می­بایستی نه تنها عقب افتادگی علمی، فنی و فرهنگی خود را جبران کند بلکه دوام این جبران را نیز تأمین سازد. چنین کاری را جوانان ایران در تجدد خواهی خویش منظور نموده­اند.

دراینجا لازم به تذکراست که تئوری گذر به دمکراسی راهکار تجدد را در صنعتی شدن کشور می­داند. اما بنابر شواهد تاریخی این راهکار به تنهائی کافی نیست (دوران پهلوی). بلکه بدون تحوّلات اجتماعی تجدد خواهی هرگز به ثمر نمی­رسد. تحوّلات اجتماعی ابتدا می­بایستی معنی شوند. ولی این معنی با مراجعه به معنویت انسان به دست نمی­آید که امروز تنها یک بازی با واژه­هاست. بلکه شما لازم است تحوّل را در جامعه باعمل جسمیت بدهید تا برای همه قابل دیدن باشد  و با آن معنی یابد. معنایی که با نظر “ویتن اشتاین” مطابقت دارد.

چنین کاری با دگرگونی درازمدّت ساختارهای اجتماعی، ساختارجمعیت، ساختار خانواده، نورم­ها و ارزش­های اجتماعی، شکل بحث و گفت­وگو، نقش­های اجتماعی، طرزاندیشیدن، سازمان­ها و تشکیلات،  تکنولوژی و ارتباطات و…. رسانه­های جمعی، می­تواند رستاخیز ایرانیان بشود.

ملاحظه می­فرمائید شما چه کار دشواری را به عهده گرفته­اید و چرا مشارکت همه الزامی حیاتی است. مهم­تر، این کار نه تنها به حوصله و صبر نیاز دارد، بلکه بدون مدد خواهی از “الیت جامعه” نیز ممکن نیست.

لذا باید این شورابازی­های بی­معنی و بی نتیجه را کنار گذاشت، گذشته را فراموش کرد و در”چادر یک اتحادملّی” برای کمک به ایجاد جامعهﻯ مدنی مدرن جمع شد و مبارزان آزادیخواه ایران را مدد داد.

                                                            مونیخ  سپتامبر 2019 ن. واحدی