![](http://mihantv.com/wp-content/uploads/2018/04/nosrat-vahedi.jpg)
از دکتر ن. واحدی :
ملّت ایران
40 سال جمهوری اسلامی جز چپاول ثروتهای ملّی، فرار مغزها، آوارگی میلیونها ایرانی، کشتار، زندان، شکنجه، مزدوری، بیکاری، تخریب محیط زیست، بیآبروئی اسفناک بینالمللی، بیسوادی عمومی و پائین آمدن فهم و شعور مردم چیزی برای ایرانیان به ارمغان نیآورده است.
امروز دیگر برای جوانان مملکت آیندهای موجود نیست. فساد، دزدیهای کلان بیسابقه، استثناهای محصور رژیم سرکوبگر ولایت فقیه و عدم مساوات چارهای جز مبارزه برای تعویض آن باقی نگذاشته است. مردم همه جا و در هر فرصت نفرت و انزجار خویش را از این فرمانروائی فاشیستی و سیاستهای خارجی پشتیبان آن به گونههای مختلف ابراز میدارند.
طبیعتأ دربرابراعتراضات بیوقفهﻯ مردم که حاکی از آزادیخواهی و رهائییابی از هرگونه استبداد است، نظام ولایت فقیه نیزبا حیله و تزویر، سرکوب و مدد گیری از بیگانگان به خنثی کردن آن کوشش میکند. اما فعالیت گروهها و طرفداران ایدهئولوژیهای مختلفی که دیروز انقلاب اسلامی را یاری و یاوری دادند و مردم را چنین به خاک سیاه نشاندند، به علّت تفرقهافکنی میان مردم (به معنی اصطکاک) شتاب این حرکت آزادیخواهانه را کُند می نماید. اخلاق سیاسی حکم میکند این گونه گروهها نمیبایستی دیگر در کار سیاسی دخالت کنند (به نازیهای آلمان نگاه کنید). متأسفانه این چهل سال گذشته نشان داده است که اینان نه تنها از گذشته پند نگرفتهاند بلکه سطح دانائی خود را نیز با مطالعه و یادگیری با وضعیت علمی امروز جهان مطابقت ندادهاند. مصاحبهها و نوشتههای اینان در رسانههای گروهی شاهد این ادعاست. بنا برنظر سعدی شیراز :
تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
هر بیشه گمان مبرکه خالیست شاید که پلنگ خفته باشد
مصاحبه بیژن فرهودی با حسن شریعتمداری دررابطه با جنبشهای اعتراضی مردم برای تغییر رژیم، گذر به مردم سالاری و استراتژی (راه کار) آن نه تنها غیرعقلانی، غیرعلمی، کم عمق و غیر حرفهای است، بلکه در این شکل نیز حکایت از تردید به گزینش سنتی صاحب سخن در رسانههای گروهی آنهم برمبنای اسم و رسم دارد.
آقای فرهودی در معرفی جناب آقای شریعتمداری میگویند «نظرات ایشان هرچه باشد شخصی است».
درست به این دلیل واژه عقلانی و علمی به میان آورده شد تا خوانندگان از خود بپرسند این مفاهیم چه معنی دارند. به علاوه لازم است آنها تذکر آقای فرهودی را نیز مزمزه کنند. تذکری که برعلمی نبودن نظرات حسن شریعتمداری اشاره دارد. زیرا اگر او عقلانی و علمی سخن میگفت دیگر ضرورتی به این تذکر نبود. چه سخن عقلانی و علمی را کسی نمیتواند رد کند و یا شخصی اعلام نماید.
حسن شریعتمداری با گفتهﻯ : «من که پیغمبر نیستم تا بتوانم مدّت مبارزات مسالمت آمیز را پیشگوئی کنم» به ناآگاهی خویش از پیشرفتهای بزرگ علوم انسانی معترف است. امروز کسی بدون پیشبینیهای لازم که همه علمی هستند و روند کارها را دقیقأ معلوم میسازند (اقتصاد، تولید و توزیع، حتی سیاست) کاری را شروع نمیکند. به زبانی دیگر علم جای پیغمبری را گرفته است. ملاحظه میشود جناب حسن شریعتمداری درچارچوب “سبک فکری“امروزی ایران که ولایت فقیه به مردم تلقین کرده و آن را معمول داشته است سخن میگوید. این کار لازم بوده تا دستورات و اوامر امام درنزد مردم حکم پیغمبری پیدا بکند. تاریخ ایران بعد “از اسلام” تا سال 1357 انعکاس سه سبک فکری خراسانی، عراقی و پهلوی است که خود گویای ساختارهای اجتماعی دورههای معلومی است.
جناب حسن شریعتمداری اگر به فرهنگ ایران زمین «کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من» مراجعه میکرد متوجه میشد، چرا نمیتوان به افکار عمومی جهان، تکیه نمود. این افکار که صورتی از منافع کشورهای بزرگ صنعتی است امروز درکلام “پوپولیسم” تظاهر دارد. بسیاری از سیاستمداران جهان نیز در گذشته آن را نمایندگی کردهاند. راه مصدق و یا خط مصدق (دکترین مصدق) یک بیراهه بود. زیرا هیچ خط مستقیمی درسیاست وجود ندارد.
اصولأ در رسانههای جمعی عدم گفتوگوی عقلانی – علمی به معنی عوامفریبی است.
جناب آقای حسن شریعتمداری و همپالکیها و همرکابیهای انقلاب اسلامی از پژوهشها و انتشارات نیم قرن گذشته در مورد علوم انسانی غافلاند. اینان بدون توجه به نوشتههای دهها دانشمند بزرگ علوم اجتماعی و سیاسی جهان در بارهﻯ تئوریهای سیاسی به ویژه در چارچوب مدرنیته و گذر به دمکراسی نظراتی را ابراز میدارند که نه عملی و نه علمی هستند. آخر نظراتی که در مورد “گذربه دمکراسی” وجود دارد نه تنها به دو دوره قسمت میشوند، دوره پیش از سقوط دیوارآهنین سوسیالیزم 1989(تئوری بزرگ) و دوره بعد ازآن (تئوری کوچک)، بلکه هنوز این پژوهشها صورت تئوری منسجمی را پیدا نکردهاند. به علاوه در تمام این نوشتهها در باره “گذر به دمکراسی” سخنی درمورد براندازی و یا تعویض حکومت خواه به شیوه مسالمت – و یا خشونت – آمیز دیده نمیشود.
از سوی دیگر جامعه باز در نظامهای توتالیتر، فاشیستی، وجود ندارد تا بتوان با دولت درآنجا گفتوگو نمود و یا با فشارهای اعتراضی (مانند کشورهایOSCD ) او را وادار به اصلاحات کرد.هانا آرنت و کارل پوپر مقابله با این گونه نظامها را به منزله دفاع از خود میدانند. دانشمندان علوم انسانی بعد از اتفاق 1989 راه رسیدن به دمکراسی را برای کشورهای جهان سوّمی (از جمله ایران) و آنها که درحوزه کشورهای مترّقی قرار دارند یکی نمیدانند (تئوری گذر کوچک).
باید پذیرفت هرجامعهای در چارچوب دانائیهای فعالان سیاسی خود میتواند بفهمد و بیاندیشد. درایران این فعّالان تنها دو گونه نظام یکی پادشاهی و دیگری جمهوری را می شناسند. اما به دلیل تنوع زیاد نظامهای سیاسی دانشمندان آنها را در دوکلاسه دمکراسی و اتوکراسی گردآوری کردهاند. متأسفانه با توجه به پیچیدگی جهان امروز، کلاسه “دمکراسی” دیگر پاسخگوی دشواریهای جهان نیست. از این رو شما مبارزین آزادیخواه چارهای جز نواندیشی آنهم درچارچوب کلاسه دمکراسی برای نظام آینده کشور ندارید.
ملّت ایران و جوانان معترض
در وضعیت پیچیدهﻯ امروزایران یعنی، بحران آب و هوا، بحران تنوع زیستی، بحران اجتماعی، و بالاخره عواقب پلاریزاسیون جهان در شکل 8 قدرت اقتصادی – صنعتی که با اندیشه اقتصاد گلوبال شرایط نابودی کشورهای درحال رشد (از جمله ایران) و کره زمین را فراهم ساخته، شما چارهای جز تعویض این رژیم اتوکرات ندارید.
شعارهای شما (رضاشاه روحت شاد) برخلاف شعارهای انقلابیون 57 تجددخواهی است. این شعار تجدد نتیجه 40 سال مشاهده زندگی خود و جامعه و مقایسه با دیروز و زندگی ملّتهای دیگراست که به صورت یک دانائی در شما ذهن شما نقش بسته است. این دانائی در شکل تجربی خود نه تنها ارزشمند است، بلکه عینیتی انکارناپذیر می باشد. ازاین رو شما مبارزانی هستید که نه با افکار عمومی و یا یک رهبر کاریسماتیک، بلکه به قصد خودگردانی زندگی آنهم تنها در چارچوب جامعهﻯ مدنی-علمی و انتقادی، صرفأ جان خویش را به اراده خودتان شکل دادهاید. جانی که هرگز نمیمیرد. این همان چیزی است که دکترشاپور بختیار در فراز ” ایران هرگز نخواهد مرد” میگفت، روحش شاد.
اجازه بدهید این مقاله اندیشهﻯ والای شما را بپروراند و بازگو کند :
جوانان مبارز کنونی کشور به این نتیجه رسیدهاند که میبایستی معیار کارهایشان همیشه عقلانی و گزینههای زندگیشان با دوام باشند.
پس تجسم آینده، یعنی گزینش مقصودی که آرایش آینده را به دست میدهد، میبایستی بر خرد و دوام استوار باشد. چنین
گزینشی را “ پیشرفت ” گویند. شواهد و تجارب تاریخی نشان میدهند هر پیشرفتی ذاتأ تکوین زندگی بهتری است.
پیداست که پیشرفت میبایستی آرزوئی، همگانی باشد. زیرا همه خواهان زندگی بهتری هستند. یعنی :
چون آرزوی همه پیشرفت است پس پیشرفت یک خواست جمعی است.
ولی چنین خواستی توانائیها و استعدادهای فرد فرد جامعه را میطلبد تا همه آن را تحقق آرزوی خود بدانند. پس الزامأ پیشرفت کاری جمعی است. امری که به تکاپوی همه نیاز دارد. آنچه که در اصل مشارکت جلوه میکند. پس ملاحظه میشود مبارزان کنونی درایران مشارکت همه را که خود به خود به امنیت در کشور اولویت میدهد به عنوان اصلی اساسی میشناسند. زیرا پیشرفت تنها با مشارکت همه متحقق میگردد. تحققی که رفاه عمومی بازتاب آنست.
از اینجا معلوم میشود هدف مبارزات ملّت ایران جابه جائی ولایت فقیه با نظامی است که خواست همگانی یعنی پیشرفت را جسمیت میبخشد.
با این مختصر معلوم میشود خواست همگانی نه پادشاهی و نه جمهوری بلکه رژیم نوینی است که ذاتأ مشارکتجو و عملأ مشارکتها را نهادینه میکند. چنین نظامی را “نظام خودگردان ” نام میدهیم. نظامی که بر دوپایهﻯ مردمسالاری و حاکمیت قانون استوار است.
اما از آنجا که پیشرفت نه دریک فضای خالی بلکه در دنیائی پُراز رقیب صورت میگیرد، . الزامأ ایران جهان سوّمی کنونی میبایستی نه تنها عقب افتادگی علمی، فنی و فرهنگی خود را جبران کند بلکه دوام این جبران را نیز تأمین سازد. چنین کاری را جوانان ایران در تجدد خواهی خویش منظور نمودهاند.
دراینجا لازم به تذکراست که تئوری گذر به دمکراسی راهکار تجدد را در صنعتی شدن کشور میداند. اما بنابر شواهد تاریخی این راهکار به تنهائی کافی نیست (دوران پهلوی). بلکه بدون تحوّلات اجتماعی تجدد خواهی هرگز به ثمر نمیرسد. تحوّلات اجتماعی ابتدا میبایستی معنی شوند. ولی این معنی با مراجعه به معنویت انسان به دست نمیآید که امروز تنها یک بازی با واژههاست. بلکه شما لازم است تحوّل را در جامعه باعمل جسمیت بدهید تا برای همه قابل دیدن باشد و با آن معنی یابد. معنایی که با نظر “ویتن اشتاین” مطابقت دارد.
چنین کاری با دگرگونی درازمدّت ساختارهای اجتماعی، ساختارجمعیت، ساختار خانواده، نورمها و ارزشهای اجتماعی، شکل بحث و گفتوگو، نقشهای اجتماعی، طرزاندیشیدن، سازمانها و تشکیلات، تکنولوژی و ارتباطات و…. رسانههای جمعی، میتواند رستاخیز ایرانیان بشود.
ملاحظه میفرمائید شما چه کار دشواری را به عهده گرفتهاید و چرا مشارکت همه الزامی حیاتی است. مهمتر، این کار نه تنها به حوصله و صبر نیاز دارد، بلکه بدون مدد خواهی از “الیت جامعه” نیز ممکن نیست.
لذا باید این شورابازیهای بیمعنی و بی نتیجه را کنار گذاشت، گذشته را فراموش کرد و در”چادر یک اتحادملّی” برای کمک به ایجاد جامعهﻯ مدنی مدرن جمع شد و مبارزان آزادیخواه ایران را مدد داد.
مونیخ سپتامبر 2019 ن. واحدی