ریموند رخشانی :
ابعاد آنچه دیشب با ترور اسماعیل هنیه در تهران رخ داد از ترورهای معمول و فراوان اسرائیلیها بسیار بزرگتر است: آتشزدن یک فیتیله و کشاندن چند کشور خاورمیانه به میدان تا به ساز اسرائیل رقص مرگ را آغاز کنند. خوشبینترین ناظران هم اگر نه جنگی تمامعیار، دستکم یک درگیری پر از ضربات متقابل را پیشبینی میکنند. اسرائیل سرپوش آتشفشان را در تهران برداشت. ولی چرا اینجا؟
یک پاسخش: اطمینان از بزرگی ضربهشان به تهران است؛ آنقدری که تهران دوباره نتواند سُر بخورد و پاسخ را به نیابتیها واگذارد: ایران برای حفظ اعتبارش و دور کردن لکهی ننگ لو-داده-شدن محل رهبر حماس به موساد، واکنشی تند خواهد داشت و همین برای جنگطلبان منطقه و استراتژیستهای اسرائیل کافی است.
اما دلیل تاکتیکیاش سهولت کار اطلاعاتی و عملیات خرابکاری در خاک ایران است. ایران کشور بیدفاعی است: نه تنها درهای باز، که آدمِ باز هم زیاد دارد. اگر هنیه را در قطر میکشتند، غیر از ساختن بحران دیپلماتیک، امکانش را نداشتند که عملیات را در همکاری با پایی در قطر اعلام کنند. اما این اتهام به ایران میچسبد؛ بهویژه در افکار عمومی و مردم کوچه و خیابان. اگر در قطر رخ داده بود، دولت آنجا زیر اتهام نبود، ولی اینجا فرق میکند. از ما پاسخ خواسته خواهد شد.
پاسخ حکومت به خارج و توضیحش به فلسطینیها، که «چرا؟» و «چگونه؟» این اتفاق افتاد، مهم است و انتظار آنها هم جز معرفی و مجازات همکاران ایرانی اسرائیل در این ترور نخواهد بود.
اما در جنبهی داخلی حکومت میباید دیگر بداند کل تشکیلات امنیتیاش زیر سوال است و کسانی که از طریق پروندهسازی برای ایرانیان و سرکوب و کشتار جوانان برکشیدهشدهاند، بهترین به-دام-افتادههای اسرائیل و همکار و عملهاش در اینگونه رخدادهایند. این توجیه احتمالی که شاخههای امنیت داخلی و خارجی دستگاه امنیتی از هم جدایند، خیلی دمدستی است و ناپذیرفتنی.
تشکیلات ضدجاسوسی که به عدهای سرکوبگر اعتراضات اجتماعی سپردهشده تا به خبرنگاران روزنامهها اتهام جاسوسی بزنند و بهقدری ناتوان و بیمصرف است که تشخیصهایش درباره جاسوسنبودن فلان فعال اجتماعی یا بازرگان یا متخصص محیطزیست کوچکترین ارزشی نزد سایر دستگاههای امنیت و اطلاعات ندارد، قاعدتا امکان یافتن نفوذیهای اسرائیل را هم نمییابد. حتی اگر در خودش نفوذ نشده باشد.
بدونشک در خارج از زاویه دید ما پیگردهایی رخ خواهد داد و چهرههای ناشناختهای زیر بازجویی خواهند رفت تا پاسخی برای فلسطینیها و افکار عمومی جهان عرب فراهم شود. شاید حتی یکی-دو نفر به قاعدهای که مجید فشی اعدام شد، بروند بالای دار؛ ولی پیدا کردن همکاران اصلی و سرشاخهها و عوامل اصلی اسرائیل در این ماجرا ممکن خواهد بود؟
شاید این ترور دستاورد خیری چون انجام یک لایروبی و الککردن سرویسهای امنیتی را برای پیدا کردن جواهرات موساد در ایران داشته باشد. مشکل اینجاست که حتی آن هم که لایروبی را انجام خواهد داد، قابلاعتماد نیست؛ شبیه به جویندگان حقیقت در بازجوییهای پروندهی قتلهای زنجیرهای! ما در حالی که چشمبند زدهایم نمیتوانیم دنبال آدمهای باهوشی بگردیم که با علامات خود ما را به بنبست و پرتگاه و آدرس عوضی میکشانند.
اما فقط تصفیه لایههای امنیتی کافی نیست و ریشه توانایی اسرائیل در ساختار حکومت ایران باید شناسایی شود. این مقدار نفوذ فقط حاصل زرنگی موساد نیست؛ علل زیربنایی دارد: در ترجیح ایدئولوژی انحرافی فرقهای به میهنپرستی، در ترجیح خوشخدمتی سیاسی به وظیفهشناسی حرفهای و در برکشیدن آدمها از طریق روابط و نه ضوابط. جاسوسها همیشه مومنترین آدمها به حکومتهایند.
انتقام هم به جای خود، ولی پاسخ به این پرسش از آن واجبتر است که کدام بستر محل کاشت عوامل اسرائیل بوده و آبشخور این عوامل کجاست؟ سران حکومت این را دوست ندارند، اما حالا دیگر آشکار است اشخاص با شخصیت و دارای هویت و عقل سرد را از خود میرانند و به متملقان، بیوطننان و شعاردهندگان و متظاهران به آداب مذهبی راه میدهند.
در جایی از رمان «گروگان» یکی از شخصیتها می گوید: «هم هستهی حکومت و ایدئولوژی آن با اسراییل مخالف است و هم اسرائیل تا مغز استخوان در این حکومت نفوذ دارد. بقای این حکومت و خرابکاریهایش را میخواهد، اما یک ایران قدرتمند را درآینده نمیخواهد. پس فقط آن را تضعیف میکند، ولی رژیمش را که کشور را تخریب میکند، کاری ندارد. یک مثالش این است که دانشمند هستهای را میکشد، اما به سران رژیم کاری ندارد؛ درحالیکه کشتن آنها برایش مثل آب خوردن است.»
وقتی در تهران شده، پس کشتن هنیه در قطر یا جای دیگر هم مثل آب خوردن میبود؛ ولی در تهران انجامش دادند تا چشمبسته به وسط یک جنگ بزرگ منطقهای شیرجه بزنیم؛ از ایران چیزی باقی نماند؛ اما حکومتش بماند.