مژگان پورمحسن :
سؤالی که نه تنها در چهل وپنج سال گذشته در برابرما ايرانيان و در رابطه با محمد رضا شاه پهلوی مطرح است بلکه درميان برخی از اعضای خانواده های سلطنتی گذشته همچون قاجارها نيز در رابطه با ازدست دادن قدرت رهبری خودشان همچنان
سؤال برانگيز است.
من نه تاريخ دان هستم و نه اساسأ از کودکی به درس تاريخ ارادت داشتم. اما مثل هرايرانی که شاهد شصت ـ هفتاد سال تاريخ اخيرايران ميباشد با ذهنی پُر از چرا ها بسهم خود فکرم را با شما تقسيم ميکنم بدون ادعای کشف حقيقت و اطلاع از منابع سرّی جهانی.
ما ايرانيان ملتی بسيار کهن هستيم و همچون همهٔ ملتهای کهن، نگاهمان به هستی، به زندگی، به طبيعت، به جامعه، به انسان و روابط انسان با خدا، با طبيعت، با انسان و با جامعه نگاهی عميق، سنگين، مادی و معنوی است.
حکومت بر چنين جوامع و انسانهايی قديمی با ياری جستن از مدلهای زندگی و حکومتی ملتها و جوامع نوپا بلحاظ تاريخی، هميشه با شکست روبرو بوده. فرهنگ ايران انقدر سرشار است که اساسأ تقليد از ديگران را رد ميکند و بهمين دليل است که حتی اگر دينی را بمردم ما تحميل کنند آن دين از اصل خود خالی شده و تبديل به بازيچه ميشود. هر چه از حکومت اسلامی آخوندی ايران برای مسلمانان کشورهای گوناگون تعريف کنيد همگی يک صدا ميگويند: اين که اسلام نيست، ضد اسلام است!
توجه بفرماييد که اين نوشته برای دفاع از هيچ دينی، سامی يا غير آن نيست. صرفأ يک مثال از خودمان است.
مثال ديگر در ورزش است که چون درفرهنگ های قومهای کهن ايرانی مقبول، رايج و بسيار دوست داشتنی است، امروز هم در اين زمينه بخصوص بصورت رشته های ورزشی فردی، ايرانيان ميدرخشند. در زمينهٔ هنری وموسيقايی نيزهر محله و هرفاميلی يک هنرمند يا تک نواز يا تک خوانی دارد. کار جمعی اداری، اقتصادی، مالی، مدنی و حتی سياسی برای مردم ما تازه و نو است بهمين دليل جا افتادن آن درتمام سطوح اجتماعی از رهبری تا نظامی تا اجتماعی تا خانوادگی برای ما بطئی و مشگل است. اگردقت بفرماييد از آنچه که اعتماد کردن فردی و خانوادگی در جوامع کوچک روستايی يا محله ای نام داشت ديگر اثری نمانده. ما ارزشهای محکم تاريخی گذشته مان را از دست داده ايم بدون آنکه آنچه حقوق فردی، اجتماعی و سياسی در جوامع غربی نام گرفته جای آنها را گرفته باشد يا حتی بتواند بگيرد.
رهبری فردی جامعهٔ پيشرفتهٔ صنعتی يا پيشا صنعتی امکانپذير نيست. حتی اگر آگاهترين و نابغه ای استثنائی در رأس کشوری کوچک و فقط چهارـ پنج ميليون نفره قرار بگيرد، در جامعهٔ صنعتی و سياست بسيار پيچيدهٔ جهانی، وی قادر نخواهد بود کشورش را بتنهايی و با اتکا و اعتماد صرف بخود بسوی آيندهٔ روشن و مردمش را بسوی صلح و سلامتی و رفاه پيش ببرد. نمونه هايش هستند.
پس برای داشتن حقوق بشردرجامعه، ابتدا بايد برابری انسانها و عدم برتری برخی بر برخی ديگر بدليل جنسيت، خانواده و فاميل، تبار و طايفه و قوميت، دين يا باور، ثروت و شهرت و تخصص، بطور واقعی و مدوّن و اصول پايه ای شناخته شوند و در واقع برابری در ميان مردم درک، پذيرفته و همچون نَفَسِشان جدّی و محترم شمرده شود.
شاه فرد است و حتی اگر با القاب چند صفحه ای خطاب شود بجز ترويج قدرت و کياست و شعورو قضاوت يک نفره در رأس جايگاه يک نفره و بنابراين منتظرخيانت ياران و دوستان! در زمانی ديگر چشم اندازی ندارد. نميدانم اين نگاه بسيار عقب افتاده و توهين آميز به مردم ما کِی از ذهن و روح و فکر و آرزو و اميد مردم ما پاک خواهد شد اما تا جان در بدن دارم، ديکتاتوری فردی بهرنام، پادشاه، رهبر، امام، پيشرو و ديکتاتوری فرقه ای، مذهبی، حزبی، سياسی و نظامی را افشا ميکنم.
محمد رضا شاه فقيد خود، کشورش و مردمش را اشتباه گرفته بود. جشنهای دوهزارو پانصد ساله آخرين خود زمين زدن بين المللی و جهانيش بود. چون از روح فرهنگ ايران ـ مرام درويشی ـ بهره ای نداشت، بزرگ جلوه دادن خودش و همسرش را بزرگی ايران ميپنداشت غافل از اينکه بزرگی او صرفأ و صرفأ به پيشرفت فکرو علم و آگاهی و آزادی و رفاه و آسايش و رضايت مردمش بستگی دارد و غيراز آن هيچ. بزرگ نمايی کشوری جهان سوّمی را بزرگان واقعی ولی بدخواه جهان نميپذيرند خواه محمد رضا شاه باشد يا صدام حسين و يا معمرقذافی. به همين سه رهبرو پايان دردناک و ذليلشان که در چند دههٔ اخير بوده اند اکتفا ميکنم.
درويشی درفرهنگ ايران نه گدايی است نه فقيرانه زندگی کردن و مردن است بلکه عشق است وسيری. برای هرايرانی بنظر من ضروريست « درويشی در فرهنگ غنی ايرانی » را بشناسد. اگر عزم سياست کرده ايد اين درک برايتان همچون نانتان پر اهميت است.
۱۷ ژانويه ۲۰۲۴