
سيروس محسن وند(بخش يك)
اگر از ديدگاه روانشناسى به بررسى كودتاى ٢٨ مرداد ٣٢ و انقلاب ٢٢ بهمن ٥٧ بپردازيم، به نتايج خوبى ميرسيم ولى اول بايد بر سر يك نكته توافقكنيم. اينكه كودتاى ٣٢ و انقلاب ٥٧، از نظر ماهوى، هردو رويدادهاى استبدادى بودند. يعنى كه كودتاى ٣٢ و انقلاب ٥٧، از نظر سياسى، يكى هستند.هيچ تفاوت ماهوى ندارند. در مورد اول، نيروهاى استبدادىِ تجددگرا پيروز شدند و در دومى، نيروهاى استبدادىِ ارتجاعى پيروز شدند ولى هردوتانيروهاى استبدادى بودند. آنچه كه ما ميدانيم: مهم نيست كه يك كشور به چه درجه ى بالايى در رفاه برسد. مهم اينست كه به يك درجه ى بالا در دمكراسىبرسد.
نظام استبدادىِ ارتجاعىِ جمهورى اسلامى تنها نظامى نيست كه مايه ى نابودى يك كشور شده. ما ميتوانيم دست كم سه نظام استبدادىِ مدرنيست پيدا كنيم كهدر مقايسه با جمهورى اسلامى به فاجعه ى بزرگترى منجر شده اند. نام اين سه كشور را به آسانى بياد مياوريد: عراق، ليبى، سوريه. نقطه ى مشترك اينسه كشور، استبداد است و نه اسلام. البته كه در ايران نيز استبدادِ تجددگرا به فاجعه اى بنام جمهورى اسلامى منتهى شد ولى فاجعه ى ايران، خيلىكوچكتر از فاجعه ى عراق و ليبى و سوريه است.
با جمع زدن فاكتورهاى بالا، به اين نتيجه ميرسيم كه هر نظام استبدادى، خواه مذهبى باشد يا غير مذهبى، خواه تجددگرا باشد يا ارتجاعى، به هر حال بهفاجعه منتهى ميشود. بنابر اين، تفاوت ماهوى بين نظام محمدرضا پهلوى و نظام جمهورى اسلامى وجود ندارد. هردو نظامهاى استبدادى هستند كه بهفاجعه منتهى ميشوند. همانجور كه نظام استبدادى تجددگرا سوريه را به فاجعه ى امروزى رسانده، نظام استبدادى ارتجاعى نيز افغانستان را به اين روزرسانده.
بنابر اين، من و شما به اين نتيجه ميرسيم كه ايران با يك فاجعه مواجه است. همانجور كه در بهمن پنجاه و هفت با يك فاجعه رو در رو بود. چراكه همدر سال پنجاه و هفت داراى حكومت استبدادى بود و هم در امروز، داراى حكومت استبدادى است.
شما از همينجا، فاجعه را پيشِ روى خود ميبينيد!!! پرسش اينستكه چكار ميتوانى بكنيم تا از آن فاجعه پرهيز كنيم؟؟؟
آرى!
چكار ميتوانيم براى گريز از فاجعه ى پيش رو انجام بدهيم؟
مثل يكى از آن خلبانهاى ايران اير كه وقتى چرخهاى هواپيما كنده شده، مسافران را سالم بر زمين مينشانَد.
پاسخ اينست:
دمكراسى! دمكراسى! دمكراسى!
تنها، كسى را ميتوان پيشرو ناميد، كه براى بالا بردن سطح دمكراسى در جامعه ى ايرانى تلاش ميكند.
مستبد هاىِ تجدد گرا، راه حلِ بحران امروزى در ايران نيستند.
اين را، بيش از همه، به خودِ آنها ميگويم. به طرفداران نظام استبدادىِ تجدد گرا. به طرفداران رضا پهلوى.
تا لحظه اى كه براى نيروهاى استبدادى كار ميكنيد، ايران را بسوى فاجعه ميبريد. فرقى نميكند كه با نيروهاى استبدادىِ تجددگرا كار ميكنيد يا با نيروهاىاستبدادىِ ارتجاعى. هر دو منتهى به فاجعه است.
(پايان بخش يك)
با درودسيروس محسن وند






