موسی حاتمیان :
در این ماه شهریور، که در تاریخ باستان ما «خْشَثْرَ وَئیریَه»(به معنای شهریاری والا) خوانده می شده، پس از جشن های ملی شهریورگان و… که از اشغال میهنمان در کسری نخستین تا بهمن سیاه پنجاه و هفت، اشغالگران حاکم بر ایران همواره سعی در نابودی آنها داشته اند، ما با سالگرد های پیاپی متعارضی مواجه هستیم، که برای بررسی هر کدام به چندین مقاله و کتاب نیاز است، و در این جا فقط نگاهی فشرده به تأثیرات برخی از آنها در تاریخ معاصر میهنمان مد نظر است.
«مهمترین رخدادهای شهریور در یک نگاه»
البته در این ماه رخداد های ملی بسیاری در تاریخ میهنمان، و همچنین در چند دههی پس از آن بهمن سیاه پنجاه و هفت تاکنون نیز معادل هر کدام از آنها، چندین سالگرد عزای رحلت و… برای تغییر تقویم ملی ایرانیان توسط حکومت اسلامی اشغالگران به ثبت رسیده است، که از میان آنها به رخدادهای زیر بصورت اجمالی می نگریم:
برگزاری نخستین انتخابات مجلس شورای ملی(سال ۱۲۸۵)، برکناری رضاشاه کبیر در سال ۱۳۲۰ توسط متفقین و پس از کنفرانس چرچیل، روزولت و رفیق استالین در تهران و آغاز پادشاهی محمدرضا پهلوی که از ۳ شهریور ۱۳۲۰ تا بهمن سیاه ۱۳۵۷ ادامه داشت، زادروز کوروش کبیر ۴ شهریور، انفجار نخست وزیری ۸ شهریور، کشته شدن رئیسعلی دلواری، رهبر لُر جنوبی مشروطهخواه از طایفه شاه حسینی یا شوسنی بهمئی که قیام جنوب را در تنگستان و بوشهر علیه نیروهای استعمارگر انگلستان برپا کرده بود ۱۲ شهریور، همچنین دو رخداد ۱۵ و ۱۷ شهریور، که از بنیانگذاری سازمان مجاهدین در سال ۱۳۴۴ تا اشغال مجدد ایران در همدستی خائنانه «همه با هم» ادامه داشته و دارد، و نهایتاً آغاز جنبش ملی سراسری دو سال پیش، در آستانه سالگرد قتل مهسا و نیکا، کیان و هستی، سارینا و خدانور…، و سر به دار شدن حمید رضا رهنورد، سید محمد حسینی، محمد مهدی کرمی، محمد قبادلو… تا رضا رسایی که پیش اعدام، شجاعانه گفتند: «برای ما قرآن نخوانید، نماز(میّت) نخوانید، فقط شادی کنید»، و همزمانی آن با یازده سپتامبر و رخداد مهم منطقه ای قتل عام هفتم اکتبر تروریست های حماسی خامنهای در کیبوتص های اسرائیلی که اگر چه رخداد های میهنی نیستند، اما بدلیل اینکه طرف اصلی آن حکومت اسلامی اشغالگران حاکم بر ایران است، عمیقاً با سرنوشت میهنمان گره خورده اند!
«چرا نگاهی به رخدادهای شهریور مهم است؟»
اکنون و پس از نیم قرن حکومت اسلامی اشغالگران حاکم بر میهنمان، برای هر وجدان وطن پرست ایرانی روشن و آشکار شده است، که رضا شاه کبیر، پس از تمامی قیام ها و انقلاب های شکست خورده ی تا مشروطه ، با شجاعت و درایتی بی نظیر، توانست بر خرابه های بجا مانده از قاجار، ایران نوین مدرن را بنا کند، و روزی هم که توسط متفقین مجبور به ترک ایران شد، تنها مشتی از این خاک را با خود برد! پس از خروج رضا شاه کبیر، با هوشیاری فروغی که بر خلاف کینه جویان گفتمان پنجاه و هفتی، و اصلاح طلبی، تجزیه طلبی و بی هویت ملی، اوعشق وطن داشت، محمدرضا شاه پهلوی بعنوان ولیعهد جوان ایران بر تخت سلطنت نشست، و بسرعت توانست، آن ایران نوین بجا مانده از پدرش را به دروازه های تمدن بزرگ رسانده، و جایگاه ایران را بعنوان سرآمد خاورمیانه، و تعیین کننده در سیاست منطقه ای و جهانی، به چنان ثبات پایداری برساند، که در زمینه های رشد اجتماعی(برابری زنان و…)، نفت و اقتصادی، امنیتی، و… حرف اول را در خاورمیانه بزند! و هنگامی که در تکرار همان سیاست استعماری متفقین کنفرانس تهران، محمدرضا شاه را نیز مجبور به ترک ایران کردند، او نیز مانند پدر، جز مشتی خاک وطن و حسرتی جانکاه برای فرصت نیافتن تبدیل ایران به ژاپن خاورمیانه و… به همراه شهبانو فرح پهلوی و به اعتراف اشغالگران حاکم بر میهنمان هیچ چیزی از اموال ملی را با خود نبردند! و اکنون در سالگرد این رخدادها، جوانان، کارگران و… با شعارهای «رضا شاه روحت شاد»، «شاهنشاه روحت شاد» و «ما اشتباه کردیم که انقلاب کردیم»، «نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران» بخوبی دریافته اند، که اگر رضا شاه کبیر و محمدرضا شاه پهلوی نبودند، بی تردید پس از گلستان و ترکمنچای که کرملین تزاری به اندازه ایران کنونی را ربود، و پس از تزار، کرملین لنین و استالین نیز برای جدا کردن نیم دیگری از ایران کنونی با برپایی جمهوری های گیلان و مهاباد و آذربایجان دندان تیز کرده بودند، همچنانکه اکنون فرزند خلف استالین، پوتین، علیرغم تمامی چاکر منشی بدتر از قاجاری خامنهای، سهمیه خزر ایران را ربوده و برای کریدور زنگزور نیز خیز برداشته است…چیزی از ایران بر جای نمی ماند!
در نقطه مقابل، و در امتداد نبردی بی امان، از اشغال نخستین ایران توسط لشکریان وحشی خلفای راشدین، و قتل عام پیاپی قیام های مازندران، سیستان، لرستان، کردستان و سراسر ایران، توسط عمر، عثمان و علی، و با حضور حسن و حسین و فرزندان علی بعنوان «مجاهدین نخستین» در قتل عام قیام های ایرانیان، به اسارت بردن و فروش دختران و پسران ایرانی در بازار های مدینه و…، در امتداد همان اندیشه ضد بشری، و با استعانت از همان «راه حسین»، بعنوان برند به اصطلاح انقلابی سازمان تروریستی فدائیان اسلام، که احمد کسروی و منشی او، عبدالحسین هژیر، حاجیعلی رزمآرا و حسین علاء، حسنعلی منصور و حتی حسین فاطمی را هدف قرار داده بودند، بعنوان فرزندان مکتبی بازرگان برای «راه طی شده»، بدون کمترین شناخت از تاریخ ایران و اسلام، و حتی مینیمم شناخت تئوریک همین اندیشه ضد بشری و…، سازمان متناقضی را در مدار جاذبه اسلامی – مارکسیستی بنیان گذاری کردند، که چند سال پس از دستگیری اکثریت اعضای آن، نام مجاهدین خلق ایران بر خود نهادند، و علیرغم صداقت هر کدام از اعضای نخستین، که در فرهنگ مرده پرستی اعضای سابق و کنونی تشکیلات نقش امامزاده پیدا کرده اند، اما فاقد کمترین شعور تاریخی و فلسفی بودند، و نمی دانستند که مجاهدین اسلام و خلق ایران، از آغاز اشغال میهنمان جمع ضدین و محال است! و با همین حفره های عمیق شناختی، در بحران بی هویت ایرانی، به سرعت بقول رجوی با کودتای اپورتونیستی شهرام و بهرام متلاشی شده، و پس از کشتار و سوزاندن اجساد یاران خودشان، حالا چند دهه پس از آن ایام، سیمین صالحی(شرکت کننده در نقل و انتقال همان اجساد به قتل رسیده تشکیلاتی و…) وجدان خفته اش بیدار، و در نامه ای خطاب به شهبانو فرح پهلوی مدعی و طلبکار شده است که «کجای کار را اشتباه کردیم، چه خواب سنگینی»، ولی در حافظه ضعیف خویش بیاد نمی آورد، تا حدی که توانستند، به همراه رفقای فدایی، دست به ترورهای کور سرمایه داران کارآفرین ایران، انفجار دفاتر مطبوعات… و همچنین برای دم تکانی به کرملین، و لاپوشانی قتل های درونی و فروپاشی تشکیلاتی، به ترور مستشاران آمریکایی نیز دست زدند، و با ادامه این آشوب و ناامنی تا عید فطر ۱۷ شهریور میدان ژاله، شرایط قربانی کردن مردم ایران، در به قدرت رسیدن خمینی و هیولای حکومت اسلامی را فراهم کردند، و مطبوعات و تلویزیون های آنروز اروپایی و… که مانند همین امروز همچنان از حکومت وحشی اسلامی در مقابل حکومت پهلوی حمایت می کنند، از آن با عناوین سپتامبر سیاه و هشتم سپتامبر خونین یاد کردند…، و در حالیکه برگزاری نخستین انتخابات مجلس شورای ملی در شهریور ۱۲۸۵ با رأی آزاد مردم ثبت شده بود، حالا شاهد نمایش روحوضی انتخاب وزرای ابلاغ شده دولت اصلاحات پزشکیان، با حکم حکومتی خامنهای، در محفل دزدان و رانت خواران موسوم به مجلس شورای اسلامی هستیم، که حتی صدای خودی های داخلی و صادراتی ولایت را هم درآورده است، ولی همین سیاست یک خط در میان حمله به پهلوی را نیز برای حمایت از دولت پزشکیان در دستور کار تلویزیون های غیر ایرانی فارسی زبان، و کارشناس های صادراتی قرار گرفته است، و تمامی این تلویزیون ها به همراه سیمای آزادی جزیره شیطان رجوی، نقش تلویزیون های نیابتی حکومت اسلامی را بازی می کنند، و مانند مریم رجوی و سیمین صالحی، چپ بی هویت ملی و جوجه های جورج سوروسی، تمامی مشکلات کنونی دولت پزشکیان و آینده خودشان را ساواک ثابتی و حکومت پهلوی معرفی می کنند!
در همین ایام و در ماوراء وقاحت نیز به مناسبت بنیانگذاری سازمان تروریستی اسلامی ضد ایرانی، که آیه ۹۵ سوره نساء اشغالگران ایران را در صدر آرم آن قرار دادند، به مناسبت همین سالگرد در سایت خودشان نوشته اند «روز ۱۵شهریور سال ۱۳۴۴، سازمان مجاهدین خلق ایران توسط بنیانگذار کبیر محمد حنیفنژاد، سعید محسن و اصغر بدیعزادگان بنیانگذاری شد. در شرایطی که در ایران روشهای سنتی و عافیتجویانه مبارزه به بنبست رسیده بود و سلطه دیکتاتوری شاه نفسها را در سینهها حبس میکرد، همه مدعیان، تسلیمطلبانه در سازش با رژیم شاه یا منفعل و دنبال زندگی خود و یا مقهور سلطه ساواک شده بودند. اما بنیانگذاران کبیر مجاهدین، محمد حنیفنژاد و یارانش سعید محسن و اصغر بدیعزادگان، سازمان مجاهدین خلق ایران را بنیانگذاری کردند…» و بهانه کنونی در حمله به پهلوی را دستگیری رجوی و نود درصد از بنیانگذاران و اعضای مجاهدین در آستانه برگزاری جشن های دو هزار پانصد ساله شاهنشاهی ایران را در سایت های رسمی مجاهدین انتشار داده اند، تا آشکارا نشان دهند، که در کنار خامنهای و دایناسور های حوزه ای، از آغاز نیز با جشن های ایرانیان در تضاد جدی بوده اند…و رجوی در حالیکه(به عنوان یک عضو تشکیلاتی سابق تأکید می کنم) هیچ مرزی در شکنجه، قتل، فساد اخلاقی، مزدوری و تحویل اعضای قدیمی ناراضی به استخبارات دولت صدام برای مبادله یک به صد با اسرای جنگی عراقی و… را بعنوان خلیفه اسلامی کمپ مجاهدین باقی نگذاشته بود، این خلیفه اسلام انقلابی، به همراه زوجه سومی و سیمین صالحی و دنبالچه های چپی و … هنوز هم بیشرمانه از حکومت پهلوی طلبکارند، که چرا ساواک به آنها اجازه بمب گذاری در آن جشن های تاریخی، ترور های کور بیشتر و… را نداده است!، و در حالیکه این رهبری متوهم بزدل خودشیفته فراری، پس از انفجار های حزب جمهوری اسلامی، و سپس نخست وزیری ۸ شهریور، با تحلیل پوشالی سقوط شتابان، بسیاری از نوجوانان و جوانان را در خیابان و زندان، به کام مرگ فرستاد، و پس از فرار به فرانسه با احساس اولین تهدید به عراق یا بقول خودش کربلا گریخت، حالا چهار دهه پس از آن سقوط شتابان، نه به مردم و افکار عمومی ایرانیان، حتی به مریدان و اسیران جزیره شیطان، در آلبانی توضیح نداده و نمی دهد، که چرا رهبران وطن پرست ایرانی همچون یعقوب لیث صفاری و… مانند این شیر بیدار همیشه فراری، نه به خلیفه بغداد، و نه هیچکدام از خلفای حکومت اسلامی کرنش نکردند؟ و حالا نیز مانند رفیق سابق سازمان مجاهدین اپورتونیستی(سیمین صالحی) و زیبا کلامی که به زشتی رقت انگیزی همگی سقوط کرده اند، تاوان حفظ امان نامه برای ادامه «حیات خفیف خائنانه» را با حمله به پهلوی می پردازند!
« قتل عام هفتم اکتبر»
بجز رخدادهای شهریوری میهنی، دو واقعه مهم منطقه ای و بینالمللی نیز به تحولات ایران مربوط می شوند. یازدهم سپتامبر که از حمله پرل هاربر وحشتناک تر بود، و طوفانی از تحولات سیاسی را به راه انداخت، که پس از جنگ جهانی دوم، تاریخ آمریکا و خاورمیانه را به پیش و پس از آن تغییر داد، خامنهای، رجوی و تمامی شخصیت ها و سازمان های تروریستی اسلامی و چپ، از آن کشتار تروریستی هولناک بشدت استقبال کردند، و آنرا پیروزی اسلام توصیف کردند و…(که در مقالات مربوط به این موضوع توضیح داده ام). و پس از آن، قتل عام هفتم اکتبر که در واقع یازده سپتامبری اسرائیلی و خاورمیانه ای بود، و پیآمد هایش تا همین امروز ادامه دارد. خامنهای که آشکارا بر بازوان و پیشانی تروریست های قاتل هفتم اکتبر بوسه زد، اما رجوی که در نشست های روضه خوانی رمضان هر ساله، به حضور خودش در نبرد سپتامبر سیاه بر علیه ارتش اسرائیل افتخار می کرد، حالا توضیح نمی دهد، که مانند جوان تروریستی که هفته پیش بخاطر همان سپتامبر سیاه رجوی به سفارت اسرائیل در آلمان حمله کرد و کشته شد، با اعتقادات عمیق انجمن حجتیه ای ضد صهیونیستی، چرا به صحنه نمی آید، و مانند اهدای نمادین مسلسل یوزی به عرفات، چرا اکنون آنرا به یحیی سنوار که از عشایر انقلابی داعش عراقی در نظر رجوی بسیار انقلابی تر است، مسلسل یوزی اهدا نمی کند، و برای به درک واصل شدن اسماعیل هنیه در اشرف مراسم یادبود برگزار نکرده است؟ و شاید هم کرده اند و مردم و افکار عمومی مثل همیشه نامحرم هستند!
اکنون در عمیق ترین شکاف سیاسی اجتماعی چند دههی گذشته اسرائیل، که در روزهای اخیر صدها هزار تظاهرکننده بخصوص پس از قتل وحشیانه شش گروگان هفته گذشته، «کریدور فیلادلفی» شریان حیاتی حماس برای قاچاق سلاح، گروگان ها و… به مشکلات جدی مذاکرات تبدیل شده اند، و تلاشهای خامنهای و سرداران سپاهی، برای موشک پرانی حزب الله و… همچنان بر ادامه طوفان الاقصای خامنهای در هفتم اکتبر اصرار می ورزند، تا عقب نشینی تاکتیکی خامنهای را از نظرها دور کنند، و علیرغم اینکه سخنگوی ارتش اسرائیل از دیروز تا دقایقی پیش اعلام کرده است که «نیروهای ارتش اسرائیل به نبرد در جنوب و مرکز نوار غزه ادامه می دهند؛ فرمانده یگان راکتی گردان شرق خان یونس سازمان تروریستی حماس خنثی شد.علاوه بر این، پهپاد نیروی هوایی روز سهشنبه، تروریست رائف عمر سلمان ابو شاب، فرمانده یگان راکتی در گردان شرق خان یونس را به هلاکت رساند. رائف مسئول پرتاب راکت به اطراف نوار غزه و مرکز اسرائیل، از منطقه خان یونس، از آغاز جنگ بود. نیروهای لشکر ۲۵۲ به نبرد در مرکز نوار غزه ادامه میدهند و طی ۲۴ ساعت گذشته تعدادی از تروریستها را به هلاکت رساندند. نیروی هوایی در ۲۴ ساعت گذشته به حدود ۲۵ هدف حماس از جمله جوخه های تروریستی، ساختمان های نظامی و زیرساخت های نظامی در سراسر نوار غزه حمله کرد… و اوایل امروز رزمندگان پدافند هوایی یک هدف هوایی مشکوک را که از لبنان بر فراز آسمان ملکیه نفوذ کرده بود، رهگیری و منهدم کردند، هیچ خسارت و تلفاتی نداشت. علاوه بر این، هواپیماهای جنگنده اوایل امروز به زیرساخت های نظامی سازمان تروریستی حزب الله در منطقه ریحان در جنوب لبنان حمله کردند.» اما همانطور که در مقالات قبلی تأکید کرده بودم، نه لشکرکشی ناوگان دریایی ایالات متحده، و نه حملات هوایی اسرائیل و زدن دو برابر فرماندهان نظامی حماس و حزبالله که تاکنون حذف کرده اند، نمی توانند صورت مسأله بحران کنونی را حذف کنند، و همانطور که در مقاله «بحران حکومت اسلامی و جهان بر سر دو راهی تاریخی» تأکید کرده بودم، تنها راه رسیدن به صلح و آرامش، نابودی تروریستم منطقه ای و بینالمللی و…، حمایت آشکار و همه جانبه از شاهزاده رضا پهلوی و مردم ایران برای سرنگونی حکومت اسلامی اشغالگران و دفن اختاپوس فاشیسم اسلامی در تهران است!
«آخرین مناسبت شهریور»
آخرین مناسبت این ماه، همانا سالگرد قیام ملی شکوهمند نسل جوان ایران است، که پس از قتل مهسا امینی، و فوران آتشفشان خشم مردمی، در روزهای آتی، نسلی از نیکاها، سارینا ها، حدیث ها و… گردآفریدان ایرانی، زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست آزادی، پیرهن چاک و غزلخوان و روسری آتش زده در دست، در میانه میدان رقصیدند، و دست در دست رهنوردان نویی از نسل پهلوانانی که با یافتن هویت ملی، پرچم شیر و خورشید ایران را بر بازوان خود حک کرده اند، با خامنهای، و تمامی نیروهای نیابتی حکومت اسلامی(حماس و حزبالله و حشدالشعبی و…) و گفتمان پنجاه و هفتی رجوی، تا چپ و راست نواندیشی مارکسیستی – اسلامی، و تمامی دشمنان ضد ایران و ایرانی چنگ در چنگ شده اند، و هر بار که بر خاک افتاده یا سر به دار شده اند، باز هم مانند دیروز و امروز در تهران، کرمانشاه، شوش، اصفهان، اهواز و در چهار گوشه ایران، با کارگران، پرستاران، معلمان و… به میدان آمده اند، و بی تردید با باز پس گیری میهنمان، تمامیت حکومت اشغالگران اسلامی برآمده از گفتمان پنجاه و هفتی را در گورستان تاریخ برای همیشه دفن خواهند کرد، و صلح و آزادی، آرامش و امنیت و همزیستی مسالمت آمیز و عمیق ترین رنسانس قرن حاضر را برای ایران، منطقه و جهان به ارمغان خواهند آورد، و آن روز دور نیست!