چپگرایی در تئوری و عمل چپگرایی کلاسیک: پاسخی به بحران؟

 

دکتر محمود مسائلی :

طرح موضوع

در نوشتار پیشین با عنوان «مفهوم چپ در طیف اندیشه سیاسی» فرضیه‌ای ارائه شده و با کمک آن توضیح داده شد که مفهوم چپ در جایگاه‌هایی که در طیف اندیشه سیاسی قرار می‌گیرد، می‌بایست تعریف شود. این جایگاه‌های چپ دو مشخصه برجسته دارند. اول اینکه جامعه باید تغییرات بینادینی را در جهت بهبود شرایط زندگی تجربه کند. دومین مشخصه این است که این تغییرات باید بتواند مردم را بر اراده آزاد خود حاکم سازد. بنابراین، تغییرات بنیادین و حاکمیت اراده مردم دو ویژگی کلی اندیشه‌هایی است که عنوان چپ را بخود می‌گیرند. من این دو ویژگی را با عنوان پیشرو و مترقی[i] بودن توضیح دادم. طیف اندیشه سیاسی نیز ابزاری فکری[ii] است که ما را یاری می‌سازد بتوانیم این مشخصه‌ها را در متون مختلف سیاسی -اجتماعی درک کنیم. با این توصیف، نظام‌های سیاسی و دولت، و یا نظریه‌های حاکمیتی نیز صرفنظر از اینکه  پادشاهی مشروطه و یا جمهوری باشند، هم می توانند پیشرو و مترقی باشند، و یا تمایل راست گرایانه یعنی مقابله با اراده مردم داشته باشند. پیشرو بودن می تواند درجات متفاوتی شامل لیبرالیسم اجتماعی تا چپ افراطی کمونیستی را در بر گیرد. راستگرایی هم می‌تواند از راست میانه در حوزه لیبرال تا راستگرایی افراطی، و تا راستگرایی واکنشی را در بر گیرد.  بعنوان یک حکم کلی چپگرایی شامل آیین‌هایی است که در سمت چپ خط میانه در طیف سیاسی قرار گرفته و تا منتهی علیه سمت چپ طیف امتداد پیدا می‌کند. از این نقطه نظر، چپگرایی در برگیرنده لیبرالیسم اجتماعی، چپگرایی آرمانگرا، و چپگرایی بنیادشکن، شامل چپگرایی مارکسیستی می‌باشد.

ظهور چپ گرایی را می‌بایستی در قیام‌های اجتماعی که در نیمه‌های قرن نوزدهم تقریباً همه اروپا را در بر گرفته و به انقلاب مردم یا انقلاب ملت‌ها موسوم شد جستجو کرد. علاوه بر این نابرابری‌های توسعه یافته و عمیق و شرایط وحشتناک زندگی طبقه کارگر آرام آرام موجبات این اندیشه را به وجود آورد که شرایط باید تغییر کند و این تغییرات باید در جهت اعاده حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خویش انجام پذیرد. اگر به ادبیات اروپای قرن نوزدهم نظر کوتاهی داشته باشیم و با آثار افرادی مانند چارلز دیکنز و یا ویلیام بلیک مراجعه نماییم، می‌توانیم عمق فاجعه بخشی بزرگی از مردم که در محرومیت محض فقط زیستی ساده داشتند را دریابیم.[iii] درحقیقت، سرمایه داری انحصاری آنچنان نابرابری‌های دهشتناکی را بوجود آورد بود که ضرورت ایجاد تغییرات را برای دفاع از حقوق ذاتی حیاتی طبقه محروم اجتناب ناپذیر می‌ساخت. یک قطعه از «نجواهای معصومیت» اثر بیلک می‌تواند عمق فاجعه را نشان دهد. این نجواها از سوی تام کوچولو ، پسر ۸ ساله‌ای است که می‌بایست دودکش‌های خانه‌های ثروتمندان را تمیز کند:

وقتی مادرم درگذشت، من خیلی کوچک بودم

هنوز زبان در نیاورده بودم که پدرم مرا فروخت

به سختی گریه می‌کند، گریه، گریه، گریه

من دودکش های شما را تمیز می‌کنم و در دوده ها می‌خوابم

 تام کوچولو گریه می کند ، موهای تراشیده او نیز گریه می‌کنند

مانند بره‌ها پیچ میخورد. موهای او را تراشیده‌اند

ولی اینها برای تام کوچولو مهم نیست چرا وقتی که سرش تراشیده شده است

مهم نیست که دودها بتواند موهای او را خراب کنند

بنابراین، او ساکت ماند و در همان شب

در حالی که خوابیده بود یک چنین چشم اندازی را در عالم خود نظاره می‌کرد

هزاران کودک دیگر تمیزکار دودکش، دیک، جو، ند، و جک

همه آنها در تابوت‌های سیاه دوده ها محبوس بودند.

 تام بیدار شد، در تاریکی از جای خود برخاست،

و کوله بار و جاروی خود را در دست گرفت تا کار کند.

صبح بسیار سرد بود ، ولی تام گرم بود و خوشحال.

او اگر همه وظیفه خود را انجام دهد، ترسی از گزند تنبیه نخواهد داشت. [iv]

مفهوم چپ در این متن، یعنی پاسخی به بحران سرمایه‌داری ظهور کرد.  این نوشتار بر اینگونه اشکال و نحله‌های چپگرایی نظارت دارد. هدف نوشتار هم این است که توضیح دهد بسیاری از گروه‌های چپ‌ امروزین، شامل چپگراهای ایرانی، درک روشنی از مفهوم چپ نداشته و پیام‌های اینگونه نگرش را به سطحی‌ترین معنی ممکن یعنی به بهره برداری ایدئولوژیکی تقلیل داده‌اند. همانگونه که در نوشتار پیشین هم توضیح داده شد، امید این است که این توضیحات بتواند به سردرگمی‌ها در باره چپگرایی پایان بخشد.

 

 

چپگرایی کلاسیک

قرن نوزدهم را باید بعنوان نقطه شروع منسجم آیین‌های چپگرایی که هر کدام با تفاسیر خاص خود از مفهوم چپ به معنی سوسیالیستی کلمه ظهور کردند، مورد توجه قرار داد. در این ایام، و در پاسخ به بحرانی که جوامع وقت اروپای بویژه انگلستان را در برگرفته بود، سه جریان چپگرایی سوسیالیستی مشاهده می شوند: سوسیالیسم آرمان‌گرا، سوسیالیسم لیبرال، و سوسیالیسم مارکسیستی.

نگاهی گذرا به هر کدام از این جریانات تواند توضیح دهنده آمال و آروزها و همچنین اهداف و خط مشی‌های عملی آنان باشد.

سوسیالیسم آرمانگرا بعنوان به نابرابری‌ها عمیقی که در جریان انقلاب صنعتی در جامعه اروپایی، و بویژه بریتانیای کبیر آنزمان شکل گرفته بود، بوجود آمد. آنان سعی می‌کردند با توسعه آرمان‌های اخلاقی و اجتماعی، گشایشی در شرایط زندگی سخت و تاثرآور ستم‌دیدگان و فقرا به وجود آورند. لذا نظریه‌های بدیل و اقدامات بنیادشکن آنان به سوسیالیسم آرمان‌گرا مشهور بود. بر ورای این گونه چشم اندازهای اصلاح گرایانه برای فقر زدایی و ایجاد برابری، سوسیالیست‌های اولیه اندیشه‌های آرمان‌گرایانه‌ای را مطرح ساختند که از یک سو از مدرن بودن اندیشه بهره می‌گرفت، و از دیگر سو سعی می‌کرد آنها را با نوعی معنویت گرایی عارفانه همراه و هماهنگ سازد تا بتواند نوید شکل‌گیری جامعه‌ای بر مبنای عدالت اجتماعی و حمایت از حقوق‌بشر درماندگان را بدهد. اندیشه‌های اینان پراکنده بود و نمی‌توان آن را در درون سنت واحدی تحت عنوان اصالت اجتماع گردهم آورد. با این حال، وجوه مشترکی میان این اندیشه‌های برخاسته از آرمان‌گرایی به عنوان پاسخی به آفات عقلانیت محاسبه گر و منفعت طلب عصر روشنگری، و منابع الهام مذهبی و روحانی که می‌خواست آرمانی بودن را به طریقی عملی در جامعه به تحقق درآورد، جستجو کرد. با این وصف، ابهاماتی در نظریه‌های آنان وجود داشت که در نهایت نهضت سوسیالیسم آرمان‌گرا برای دفاع از حقوق محرومین را به شکست کشاند. این ابهامات و تناقضات به نوعی ذاتی بودند زیرا که این متفکران به همراه سرمایه‌داران خیراندیش می‌خواستند آرمان‌های مدینه فاضله خود را در متن واقعی جامعه تحقق بخشند. این آرمان‌ها نمی‌توانستند رابطه دقیق و سازنده‌ای با روش‌های واقع گرایانه که ضرورت حیات اجتماعی بودند، برقرار نمایند. در واقع آنان به دنبال نوعی هماهنگی میان ادبیات و آرای مدینه فاضله‌ای بودند که می‌توانست عقل گرایی نوین و فرآیندی صنعتی شدن را به نوعی به برابری، انسانیت، و نجواهای روحانی متعهد سازد. به همین دلیل مدافعان سوسیالیسم آرمان‌گرا پاسخ به رنج‌های بشری و ریشه‌کنی نابرابری و فقر را در سیمای جامعه هماهنگی جستجو می‌کردند که درآن مردم ضمن برخورداری از آزادی‌های بنیادین خود، مانع از پایمال کردن حقوق دیگران نیز می‌شدند.

براساس باورهای بنیانگذاران این نوع سوسیالیسم، مانند سنت سیمون[v]، رابرت اوون[vi]، و چارلز فووریه[vii] زندگی رهبانی و گریز از تجملات برای احیای تمدن انسانی فاضلانه فراموش شده، آمال اصلی سوسیالیست‌های آرمان‌گرا را شکل می‌بخشید. به همین دلیل آنان به نیکو کاری، خیرخواهی، و خدمت به همنوع به عنوان فضایل اجتماعی توجه داشتند. در حالی که سوسیالیسم مارکسیستی این گونه اوصاف را برآمده از ذات نظام سرمایه‌داری  و توجیهی برای استعمار طبقات فروتر می دانست. هر دو گروه انحصار طلبی و سلطه بر منابع و ابزارهای تولید توسط سرمایه‌داری را مایه اصلی همه تباهی‌ها می‌دانستند، اما برای مقابله با آن روش‌های متفاوتی را دنبال می‌کردند. سوسیالیست‌های آرمان‌گرا و روحانی مسلک اخلاقی نظرگاه‌های رمانتیک و رویا گونه‌ای را دنبال می‌کردند، درحالی‌که سوسیالیسم مارکسیستی عمل گرا، مادی گرا، ناخدا گرا، انقلابی، و بنیادشکن بود.[viii]

هرچند که این گونه سوسیالیسم به سرعت فرو پاشید و نتوانست مدینه فاضله خود را تاسیس کند، اما هنوز می‌تواند درس‌هایی برای دنیای امروز داشته باشد. درحقیقت، سوسیالیسم آرمانی توانست آفات حاصل از سرمایه داری انحصاری را به معرض نمایش بگذارد، هرچند که برای ریشه کنی آنها نتوانست اقدامی روشن انجام دهد. علاوه بر این، سوسیالیسم آرمان‌گرا توانست اهمیت تعهد به انسانیت و اخلاق در تعاملات اجتماعی را به معرض نمایش بگذارد. این مکتب سوسیالیستی آرمان‌گرایانه به مخالفت جدی با رقابت های غیر قابل کنترل، نزاع، و جنگ بر سر منافع بیشتر برخاست که عمیق‌ترین جراحات را بر روح جوامع وارد کرده بودند، و به جای آن شفقت و مهربانی ، دوستی و همکاری را پیشنهاد می‌کرد. و در نهایت سوسیالیسم آرمان‌گرا توجهات را به هماهنگی میان تولید و تعامل اقتصادی از یک سو، و عواطف و نیازهای انسانی از دیگر سو معطوف نمود.

سوسیالیسم لیبرال، یا به عبارت بهتر لیبرالیسم اجتماعی که به هیچ عنوان نباید با مارکسیسم اشتباه گرفته شود، یکی از جریانات فکری سوسیالیستی است که می کوشید آیین لیبرال را با مفهوم خیر عمومی در پیوند قرار داده، و به تعبیری در جهت عدالت اجتماعی آنرا بیشتر انسانی سازد. در حقیقت، قرن۱۹ صرف نظر از اینکه به عصر شکوه ویکتوریایی معروف است، بی تردید انتقادات بسیار جدی در باره معنی و ابعاد شکوه مند بودن و نیز سیاست‌های استعماری نسبت به آن را نیز به دنبال داشت. در واقع قرن ۱۹ آغازعصری است که درآن مکتب اقتصادی لیبرال، موسوم به سرمایه‌داری، با چالش های عمده ای مواجه شد. از یکسو، سوسیالیسم آرمانگرا و مارکسیسم مبانی نظری و نیز سلطه انحصاری لیبرالیسم اقتصادی بر منابع و روابط اجتماعی تولید به چالش کشیدند. از سوی دیگر، خود مکتب لیبرال از سرچشمه های کلاسیک خود فاصله گرفته و به دو جریان نولیبرالیسم و لیبرالیسم اجتماعی انشعاب پیدا کرد. علت اصلی این انشعاب، وجود جامعه به شدت طبقاتی قرن ۱۹ و فقر گسترده و عمیقی بود که در متن و مرکز دوران ویکتوریایی بوجود آمده بود، و با امپریالیسم بریتانیای کبیر بر عمده نقاط جهان از جمله افریقا همراه بود. فقرمهلک طبقات عمده ای از مردم در جوامع سرمایه داری وقت که در آن اندیشه های آزادی خواهانه و تقاضا برای برابری به اوج خود رسیده بودن، این پرسش را برای بیشماری از متفکران آن زمان ایجاد کرد که چرا نظام لیبرال علی رغم تکیه به مفاهیم متعالی انسانی مانند آزادی، برابری، و برادری، جامعه را به زشت ترین اشکال محرومیت، به حاشیه رانده شدن طبقات کارگری، و تقسیم طبقاتی کشانده است؟ برای پاسخ به این پرسش غیرقابل چشم پوشی و اساسی، هم متفکران سوسیالیست آرمانگرا، هم مارکسیست، و هم بخش عمده ای از آگاهان مکتب لیبرال اندیشه ها را به سوی معنا و مفهوم حق کشاندند. واقعا اگر اندیشه های پیشرو آن زمان مانند نظریه آزادی خواهی استوارت میل و یا سرمایه داری اخلاقی و خود-کنترل کننده مورد نظر اسمیت باید در عمل به بهبودی شرایط زندگی و سعادت طبقات کارگری و دیگر محرومان منجر شود، پس چرا جامعه با بالاترین نرخ نابرابری و فقر مواجه است؟

در پاسخ به اینگونه پرسش‌ها بود که لیبرالیسم اجتماعی تعهدی عمیق برای اعاده حق آزاد بودن برای تعیین نوع زندگی عادلانه را در مرکز فلسفه اجتماعی و سیاسی قرار داده و آنرا با تکیه بر مفهوم خیر عمومی باز کرد. بحث اصلی در اجتماعی سازی این است که عاملیت عقلایی برای حفاظت از حقوق خویش آنرا از طریق منافع جمع درآمیخته و علاوه بر “آزاد بودن از…” به “آزاد بودن برای…” توضیح می دهد. این تفسیر موسع از حقوق خویش با به رسمیت شناختن حقوق دیگران ملازمه دارد. بنابراین مفهوم حق خود را با دو چهره نشان می دهد: احساس آزاد بودن برای انتخاب در خصوص موضوعات حیاتی تحقق انسانی از یک سو، و احساس آزاد بودن با ادراک آن به عنوان معیار انسان بودن برای همه همنوعان خویش. به همین سبب، آزادی با تعهد سیاسی به آزادی دیگران همراه و به همین دلیل ضرورتا به خیر عمومی معطوف می باشد. گرین این رابطه را بعنوان ظرفیتی برای فهمیدن حقوق فردی از طریق شناسایی همان حقوق برای دیگران و از طریق آن نوعی شناسایی متقابل حق و تعهد اجتماعی تفسیر می کند.

این شکل لیبرالیسم ریشه دار می تواند آرمان حق برخورداری از آزادی و خیر عمومی (عدالت اجتماع) را با یکدیگر همراه و موزون سازد. این درحالی است که لیبرالیزم اختیار گرایی و نظریه مسلط اقتصادی لیبرالیزم و نیز نهادهای اجتماعی، اقتصادی، و اخلاقی آمیخته به آن به این دلیل که نمی توانند نیاز به عدالت اجتماعی را تامین کنند، ناقص هستند. به عبارت بهتر، انواع دیگر لیبرالیسم به دلیل ناتوانی در موضوع رهایی بخش از پیام های اصیل خود فاصله گرفته اند. به همین دلیل جوامع لیبرال دمکراسی مبتنی بر بازار نتوانسته اند علی رغم داعیه لیبرال بودن برابری را در جامعه خویش برقرار سازند.  همین ناتوانی انگیزشی را برای باز تعریف  مفهوم لیبرال بودن با تعهد به خیر عمومی بوجود می آورد. در حقیقت، تحقق بخشیدن به آرمان توسعه انسانی و شکوفایی استعدادها برای تنظیم جامعه ای سالم و عادلانه آنگونه که از درون عقلانیتی عمیق و آگاهانه سرچشمه می گیرد، منابع توجیه لیبرالیزم از فردگرایی اقتصادی به سوی فردگرایی اجتماعی و ریشه داری می کشاند.[ix]

جریان سوم چپگرایی را باید در فلسفه مارکسیستی جستجو کرد. اساس بحث هم این است که نظام سرمایه داری اولیه توانست با تغییرات بنیادین در نقش افراد در پیشرفت اقتصادی ابزارهای تولید و روابط حاکم برآن را به گونه ای تنظیم نماید که جامعه، حداقل در ابعاد نظری به سوی رفاهیت بیشتر برای همه سوق داده شود، ولی همان نظام به تضادی غیرقابل انکار میان ساختار اقتصادی و اهداف تعیین شده آن و نیروهای تولیدی کشیده شد. درواقع، ظهورسرمایه داری با خویش نابرابری را نیز به دنبال آورد چرا که این گونه نظام اجتماعی ماهیتا منافع فردی افراد قدرتمندتر جامعه را تامین می کرد، درحالیکه حضور خود رادرپناه شعار آزادی و فردگرایی توجیه می نمود. ازهمان آغازتقریباً ده درصد ازجمعیت کل دارایی عمومی را به قیمت نادیده انگاشتن اکثریت جامعه که نیروی اصلی تولید بود، را دراختیار داشت. با پیچیده تر شدن روابط اجتماعی و اقتصادی، رشد صنعتی گرایی، و بزرگترشدن جمعیت شهری ثروت هرچه بیشتردر دستان طبقات ثروتمند متمرکز شد. با گسترش انحصار برمنابع و روابط تولید توسط طبقات سرمایه داری، طبقه متوسط به تدریج حضورفعال خود را از دست داده و دردرون طبقه کارگرسقوط کرد. آنچه که توسعه سرمایه داری با خود به همراه آورد در تضاد کامل با حقوق بشری بود که نوید آن توسط فلاسفه لیبرال داده شده بود. سرمایه داری نه تنها اززمینه های اخلاقی که به آن وفاداربود خود را گسست، بلکه حضوری مسلط در سیستم قانونی به دست آورد.

نکته مهمی که باید درنظرداشت این است که تضاد میان نیروهای تولید ونیروهایی که غلبه انحصاری بر فرآیند تولید و کسب منافع حاصل ازآن را داشته اند، درتاریخ گذشته به انقلاباتی منجر شده است. ولی این انقلابات اساس روابط تولید و آگاهی های حاصل از آنرا تغییر نداده اند. پس لزوماً انقلاب به تغییرات رهایی بخش منجر نمی شود چرا که درفضای پسا-انقلاب نیروهای مسلط به دلیل همان آگاهی های سلطه گرو فریبنده خود باردیگرمنابع حاصل ازانقلاب را ازآن خود می سازند. راه این نوع سلطه نیزازطریق استفاده طبقه مسلط از مفاهیمی عمومی مانند اختیار، آزادی، و یا برابری انجام می شود و از این طریق طبقه حاکم را برای رسیدن مقاصد خود یاری می نماید. به عنوان مثال مفهوم اختیار درجوامع سرمایه داری فقط محدود به کارآفرینان و طبقات سرمایه داری است که کنترل بازار را دراختیار دارند. اینان دیگرانی را که ایدئولوژی سرمایه داری شامل مباحث انتزاعی آزادی و برابری را به انتقاد می کشد، ناقض حقوق بشر تلقی می کنند. لذا تازمانی که این ابزارهای فریبنده به ظاهر اخلاقی دراختیارطبقات حاکم سرمایه داری قراردارد، امیدی به رهایی بخشی نیست. با روشنفکران سیستم سرمایه داری نیزکه این مفاهیم را توضیح می دهند نمی توان اعتماد داشت به این جهت که آنها با توجیه پایه های طبقاتی اینگونه مفاهیم، همواره روابط قدرت را درجوامع محفوظ می دارند. طبیعی است که نقد ایدئولوژی سرمایه داری، خواننده آثار مارکس را می تواند به این نتیجه گیری اولیه هدایت نماید که گفتمان حقوق بشر خواه ازسوی نظام سرمایه داری غربی مورد حمایت باشد، خواه توسط سوسیالیسم پشتیباتی شود، و یا به عنوان گفتاری دراجرای سیاست‌های کشورهای عدم تعهد بکارگرفته شود، تا زمانیکه ابزار ایدئولوژی سلطه باشد هرگز نمی تواند رهایی بخش باشد. درواقع نظریه استفاده ابزاری ازحقوق بشربرای حفظ وضع موجود، توسط هرنوع سیستم سیاسی که مورداستفاده قرار گیرد را به نقد و چالش می کشاند.[x]

در سال‌های میانه ایام جنگ سرد، آیین چپ تحولات بنیادینی بخود گرفت که با ویژگی‌های مارکسیستی آن نه تنها بیگانه، بلکه عدم سازگاری داست. گویی چپ نوینی بوجود آمده بود که هم نظام سرمایه دارد افسار گسیخته را به چالش می‌کشید و هم در مقابله با نظام مارکسیست کمونیستی منسوخ شده قرار می‌گرفت. این تحولات را می‌توان در دو جریان کلی جستجو کرد. جریان اول به مارکسیسم نو تبلور یافت و فرضیات اصلی آنرا در کارهای نظریه پردازان وابستگی مانند آندره گوندر فرانک باید جستجو کرد. به نظر اینان، توسعه نیافتگی شرایطی است که توسط کشورهای مادر در سرزمین‌های حاشیه توسعه یافته است. بنابراین معضلات جهان سوم ‌(آن زمان)  را باید بر مبنای توسعه توسعه نیافتگی تحمیلی که در اثر ساختارهای بین‌المللی حادث شده‌اند، توضیح داد. شرایط توسعه نیافتگی در اثر تبانی جهان سرمایه داری و همچنین کمونیسم ایجاد شده است. بنابراین، باید از هر دوی این آیین‌های سیاسی عبور کرد. در حقیقت، مارکسیسم قرار بود با به دست آوردن قدرت، ساختارهای را بگونه‌ای بنیادشکن دگرگون سازد، اما هرگز یک چنین تغییرات اساسی توسط کشورهای مارکسیستی بوجود نیامدند.[xi] جریان دوم را باید در چپ نوین جهان گستر جستجو کرد که به دنبال انقلابات سال ۱۹۶۸ در سراسر اروپا امتداد یافتند. این نگرش چپ بطور کامل ارتباطات آیینی، فکری، و منش سیاسی خود را از چپ کهنه و منسوخ کمونیستی جدا ساخت. همین نگرش نوین چپ جهانی (یا چپ غربی) است که در جریان اجلاس سازمان تجارت جهانی در سیاتل و سپس در اجلاس پورتر آلگره در سال ۲۰۰۱ چهره خود را نمایان ساخت، اما به سرعت رو به فروپاشیدن گذاشت.

حال می‌توان به یک جمع بندی ساده از این مباحث دست یافت. مفهوم چپگرایی که بعنوان نماد پیشرو بودن در جهت عدالت اجتماعی در طیف اندیشه‌های سیاسی به حساب می‌آید، برای دست یافتن به این هدف نحله‌های فکری مختلفی را ایجاد کرده است. اما آنچه همه این نحله‌ها را در یک متن واحد فلسفی سیاسی قرار می دهد، تعهد آنها به خیر عمومی برای کاهش دادن نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی است که بواسطه جریانات سلطه بوجود آمده‌اند. از میان سه نحله چپگرایی یاد شده، سوسیالیسم آرمانگرا بیش از چند سال دوام نیاورد و عملا خاموش شد. لیبرالیسم اجتماعی مراحل پیچیده تکاملی را طی کرده و امروز بعنوان سوسیال دمکراسی در شمال اروپا سیاست‌های کشورهای حوزه اسکاندیناوی را در بر می‌گیرد. سرنوشت مارکسیسم بغایت پیچیده است زیرا نه تنها از به آرمان سیاسی سرکوبگری تبدیل شد که بخش بزرگی از جهان را ادراک مفهوم صحیح آزاد بودن، دمکراسی، و توسعه یافتگی محروم ساخت، بلکه با تخریب مسیرهای رهایی بخشی مردمی که برای آزادی مبارزه می‌کردند، دستیابی به آمال و آرزوهای آنها را با موانع جدی مواجه ساخت. به باور نویسنده، بخش بزرگی از چپگرایی در ایران امروز در این مقوله قرار می گیرد.[xii]

باز نشر از کیهان لندن

[i] Progressive

[ii] An intellectual device

[iii]Dicken, C. (1837-39). Oliver Twist; or The Parish Boy’s Progress. Charles; Dicken, C. (1864-65). Our Mutual Friend. See: The Project Gutenberg eBook of Our Mutual Friends, by Charles Dickson; Blake, W. (1969). Chimney Sweeper.

Blake, W. (1789/2012). The Songs of Innocence; Gaskell, E. (1845/2017). Mary Barton: A Tale of Manchester; Trollope, C. (1984).  Shirley; Kingsley, C. (1984/2010).  Yeast: A Problem; North and South, novel by Elizabeth Gaskell, written at the request of Charles Dickens and published anonymously in serial form in Household Words; Barton, M. (1839). A Tale of Manchester Life.

[iv] Blake, W. (1789/2012). The Songs of Innocence. United States of America: LSC Communications.

[v] Henri de Saint-Simon (1760-1825).

[vi] Robert Owen (1858-1771).

[vii] Charles Fourier (1772-1837).

[viii] برای مطالعه بیشتر نگاه کنید به جلد سوم از مجموعه اندیشه‌های حقوق بشری از این نویسنده با عنوان «نظریه‌های بنیادشکن حقوق بشر» که توسط انتشارات اندیشکده بین‌المللی نظریه‌های بدیل در اختیار علاقه مندان قرار گرفته است.

[ix] برای مطالعه بیشتر نگاه کنید به جلد دوم از مجموعه اندیشه‌های حقوق بشری از این نویسنده با عنوان «حقوق بشر و مفهوم خیر عمومی» که توسط انتشارات ایران آکادمیا در اختیار علاقه مندان قرار گرفته است.

[x] برای مطالعه بیشتر نگاه کنید به فصل دوم از جلد سوم از مجموعه اندیشه‌های حقوق بشری از این نویسنده با عنوان «حقوق بشر در نظریه اجتماعی و سیاسی مارکسیسم» که توسط اندیشکده بین‌المللی نظریه‌های بدیل انتشار یافته است.

[xi] نگاه کنید به کانادا و چالش‌های جهانی شدن و توسعه بین‌الملل از این نویسنده. این کتاب که بعنوان دومین کتاب درسی برتر در علوم اجتماعی توسط ناشران امریکای شمالی انتخاب شد، توسط انتشارات دانشگاه آتاوا به چاپ رسیده است. 

[xii] نگاه کنید به نوشتاری از این نویسنده با عنوان «خطوط آیینی چپگرایی جهانی» که در کیهان لندن به چاپ می رسد.