کلاه کلمانتیس. تقابل یاد و فراموشی

نخست وی را ربودند، سپس به قتل رساندندش. با تزریق انسولین بر دست راستش

سپس دو بطر مشروب در کنارِ جسدش نهادند و تمام!

تمام؟

میرعلایی تمام نشد او با آثار و ترجمه‌هایش حضوری بس سنگین دارد

یکی از زیباترین ترجمه‌های احمد میرعلایی کلاه کلمانتیس اثر برجسته‌ی میلان کوندرا است که دوباره‌خوانی‌اش از نان شب واجب‌تر…………………………

در فوریه‌ی سال ۱۹۴۸ گوتوالد رهبرِ وقـتِ حزب کمونیست چکسلواکی در مهتابی قصر پراگ ظاهر شد تا برای هزارانی که در میدان شهر ازدحام کرده بودند سخن بگوید. گوتوالد را رفقا دوره کرده بودند و کلمنتیس در کنارش ایستاده بود. دانه‌های برف در هوای سرد می‌چرخید و گوتوالد سرش برهنه بود. کلمانتیس که نگران سرما خوردن «رفیق»گوتوالد بود کلاه لبه خز خود را از سر برداشت و بر سر گوتوالد گذاشت. چهار سال بعد کلمانتیس مورد تصفیه‌های حزبی قرار گرفت و به جرم خیانت تیرباران شد.

از آن تاریخ تصاویر ککلمانتیس با فتوشاپ به واسطه‌ی تیغ سانسور تراشیده شد و در تمامی‌ی آثار دولتی عکس او از تاریخ حذف شد. تنها چیزی که از او باقی ماند کلاه او است که بر سر گوتوالد قرار دارد و حذف شدنی نیست