گرانی نان!علت سیاسی است و راه حل هم سیاسی است!

 

محسن ابراهیمی :

گرانی نان، یورش به بقای فیزیکی مردم!

آیت الله قاتلی که با عنوان “سید محرومان” رئیس جمهورش کردند، اعلام کرده بود بزودی فقر مطلق را ریشه کن خواهد کرد. با گران کردن نان، او به جای ریشه کن کردن فقر، به ریشه فقرا یورش برد.  گران کردن نان یورش به آخرین قلم سفره اکثریت محروم جامعه، یورش به بقای فیزیکی کارگران و اکثریت وسیع جامعه است.  

قیمت نان را گران میکنند اما نمیتوانند نگرانی خود را پنهان کنند. در باره خطر “شورش گرسنگان” به همدیگرهشدار میدهند. نماینده مجلس از نفرین ملت یاد میکند. “مرجع عالیقدری” که خود یک پارچه سمبل بلاهت است گلایه میکند که “ثروت مملکت را به دست سفیهان ندهید. … اگر سفیه، ستون فقرات یک ملت را به دست گیرد این ستون می‌شکند و ملت را زمین‌گیر می‌کند…”. رئیس جمهور مجبور میشود  جلوی دوربینها ظاهر شود تا به “مردم عزیزمان” اطمینان دهد که نگران نباشند، اقلام دیگر گران نخواهد شد و با یک روز فاصله وزیر کشور – دقت کنید وزیر کشور نه وزیر اقتصاد – اعلام میکند فقط قیمت مرغ و تخم مرغ و روغن و لبنیات گران خواهد شد! 

حق دارند نگران شوند. چطور میتوان نان مردم، این آخرین قلم برای زنده ماندن را از سفره مردم محروم دزدید و نگران هم نشد. نگرانند و دارند خود را برای آن اتفاقی آماده میکنند که به همدیگر در باره اش هشدار  میدهند: “شورش گرسنگان”!

توجیهاتی سرشار از دروغ  و رذالت و راسیسم!

اگر گرانی نان خشم مردم را برانگیخته است، توجیهات و تبلیغات حکومتیها در باره علت گرانی به طریق اولی منجر کننده و خشم انگیز است. بر اساس تبلیغات وقیحانه و مسخره رسانه های حکومتی متعلق به جناحهای مختلف، نان گران شده است چون روسیه و اوکراین وارد جنگ شده اند؛ چون برای مقابله با  رانتخواری و فساد و قاچاق آرد و گندم  ارز ترجیحی باید حذف میشد؛ چون 10 میلیون مهاجر (منظور حتما پناهجویان افغانستانی است) با رژیم غذایی “نان پایه” زندگی میکنند و مصرف نان دولتی آنها بیشتر از مصرف “خودمان” است؛ چون ضایعات نان زیاده از حد است و باید قیمتها آزاد سازی شوند تا ضایعات کم شود؛ چون سرانه مصرف ماهانه افراد باید حدود ۷ کیلو آرد باشد، در حالیکه ۱۴ کیلو آرد دولتی است!

جنگ اوکراین؟ تجاوزنظامی روسیه به  اوکراین دو ماه نیست که شروع شده است. گرانی کمر شکن اما همزاد جمهوری اسلامی است.

مقابله با رانت و فساد و قاچاق؟ همه میدانند که قاچاق را سرداران فاسد و رانتخوار سپاه  با کشتی و هواپیما و اسکله های و باندهای فرودگاه سازمان میدهند. قاچاقچیان اصلی سلاطین شکر و قند و روغن و گوشت و آهن و هر کالایی که به ذهنتان میرسد است که آیت الله ها و مراجع و سرداران چهره های اصلی و شناخته شده اش هستند.  

10 میلیون مهاجر “نان پایه”؟ حتما منظورشان پناهجویان افغانستانی است. همان انسانهایی که در منگنه خونین میان امارت اسلامی سنی و  جمهوری اسلامی شیعی جان و و روان و روحشان در هم شکسته شده است. همانهایی که اتفاقا بخش بزرگی از ثروت نجومی حکام اسلامی محصول چپال محصول کار و تلاش جانفرسای آنها در سنگینترین و خطرناکترین کارهاست که البته خودشان با نان خالی زندگی میکنند. در خلق انواع نعمات زندگی دخیلند اما به یمن وجود جمهوری اسلامی “نان پایه” هستند.

ضایعات نان؟ این دیگر اوج وقاحت است. مردمی را به اسراف در مصرف نان متهم میکنند که هر روز سفره شان کوچکتر شده است؛ گوشت و میوه و سبزی جزو آرزوهاشان شده است و با دستمزد پنج بار زیر خط  فقر به زحمت میتوانند حتی نان مورد نیاز کودکانشان را تامین کنند.

گرانی نان ریشه سیاسی دارد! و راه حلش هم سیاسی است!

مثل همه جای دنیا در سرمایه داری اسلامی هم گرانی، تورم، رکود تورمی، بیکاری، دستمزد پایین، بلافاصله پدیده های اقتصادی مربوط به نظم سرمایه دارانه هستند. اما در اقتصاد مافیایی دزدسالار جمهوری اسلامی همه این پدیده های اقتصادی شکل و قالب متفاوتی دارند. اگر در همه جوامع سرمایه داری طبقات حاکم صاحب سرمایه تا میتوانند سطح دستمزد را پایین نگه می دارند،  در جمهوری اسلامی دستمزد زیر خط فقر مطلق را هم به کارگر نمی پردازند. اگر در نظامهای سرمایه داری غرب، کلان سرمایه داران برای مالیات ندادن و پولشویی دنبال “بهشتهای مالیاتی” هستند، در جمهوری اسلامی کارتل  اقتصادی آستان قدس و کارتل اقتصادی شخص ولی فقیه قرار نیست اصولا به کسی حساب پس دهند. اگر در کشورهای سرمایه  داری غرب، با یک اختلاس و دزدی هزاران بار کوچکتر حداقل پای استعفایی و جریمه ای به میان می آید، در جمهوری اسلامی شخص ولی فقیه برای دزدان و اختلاس گران حرفه ای و حکومتی حاشیه امن درست میکند و حتی ارتقا مقام پیدا میکنند. قالیباف از فساد در شهرداری تهران به ریاست مجلس ارتقا مقام یافت.

گرانی در جمهوری اسلامی را نمتیوان صرفا با ارجاع  کلی به سرمایه داری تبیین کرد. گرانی کمرشکن از جمله گرانی نان در جمهوری اسلامی ریشه سیاسی دارد و راه حلش هم سیاسی است.

اقتصاد ایران ورشکسته، از هم پاشیده و غرق بحران است. کل اقتصاد کشور به لاشه ای تبدیل شده است که لاشخورهایی از جنس آیت الله ها و سرداران سپاه و وزرا و وکلای اسلامی و آقازاده هایشان که تصور میکنند ژن برتر دارند بر روی آن چمباتمه زده اند و در حال دریدنش هستند.

گرانی نان، محصول مستقیم یک اقتصاد دزدسالار، یک کلپتوکراسی تمام عیار، یک اقتصاد رانتی و  مافیایی است. اقتصادی که در آن حکومت کنندگان خود شخصا سرمایه دار، قانونگزار، مجری و قاضی هستند. مجلس و دولت و دستگاه قضایی باهم برای چپاول کل جامعه و علیه کارگران قانون وضع میکنند و اجرا میکنند و سرکوب سازمان میدهند.

حکومت اسلامی که خود مسبب این وضعیت است، نه میخواهد و نه میتواند به این اقتصاد غرق بحران و ورشکسته سر وسامان بدهد.

نمیخواهد چون مساله مرکزی این حکومت سر و سامان دادن به اقتصاد حتی در معنای سرمایه داری متعارف هم نیست بلکه بقای سیاسی خودش است. عقب انداختن خطر سرنگونی است. عقب انداختن غرق شدن کشتی ای است که به هزار زبان گفته اند که اگر غرق شود همه باهم غرق خواهند شد.

نمیتواند چون بقای سیاسی اش بر دو رکنی استوار است که پایه های هویتی اش هستند: ایدئولوژی اسلامی و ضدیت با غرب. تصور حکومت اسلامی این است که اگر این دو رکن را کنار بزند زیر پایش خالی میشود و به این اعتبار باید معیشت و منزلت یک جامعه 85 میلیونی را در پای مقتضیات این دو رکن هویتی سلاخی کند.

برای مثال، برجام را در نظر بگیرید. بگذریم از این که حتی اگر توافق برجام نهایی میشد و مثلا میلیاردها دلار از داراییهای بلوکه شده آزاد میشدند و تحریمها هم لغو میشدند، تماما برای سرپا نگه داشتن دستگاه سرکوب در داخل و باندهای تروریستی در خارج صرف میشد و قطعا چیزی برای حل معیشت مردم نمی رسید.

 یک لحظه فرض کنیم توافق برجام میتوانست گشایشی در اقتصاد بحران زده بوجود بیاورد. اما همین برجام به فرجام نمیرسد چون حکومت اسلامی نمیتواند از تلاش برای دسترسی به بمب اتم، از فعالیتهای تروریستی اش در منطقه دست بکشد؛ نمیتواند از رجزخوانی علیه آمریکا و اسرائیل و موشک و راکت پراکنی اش دست بردارد. حکومتی که در داخل زیر پایش مدام خالیتر میشود، میخواهد و نیاز دارد در منطقه جا پایش را محکم کند. ضعف در داخل و خطر سرنگونی را با قدرتمند شدن در منطقه جبران کند. و برای قدرتمند شدن در منطقه باید موشک پراکنی کند، خرج حزب الله را تامین کند و بمب و راکت حشد الشعبی را به موقع برساند و میلیاردها دلار به ماشین سرکوب بشار اسد تزریق کند. حکومت اسلامی برای ادامه ترور و سرکوب در داخل به محور مقاومت تروریستی در منطقه نیاز دارد.

بی دلیل نیست که بعد از ماهها مذاکره، تا پوتین به اوکراین تجاوز میکند و اولیانوف سوت پایان مذاکره را به صدا در می آورد، سران حکومت اسلامی به آمریکا فحش میدهند و گله دیپلمات – تروریستهای جمهوری اسلامی در وین دست از پا درازتر محل مذاکره را ترک میکنند. جمهوری اسلامی برای بقایش به پوتین نیاز دارد نه به مراوده اقتصادی با جهان. حکومت اسلامی اتحاد راهبردی با شرق – یعنی روسیه و چین – را برای بقایش لازم میداند حتی اگر معیشت میلیونها انسان هم نابود شود. 

جنگی برای بقا در جریان است! راه نجات سرنگونی است!

از هر دو طرف، هم از طرف حکومت و هم از طرف مردم جنگی برای بقا در جریان است. حکومت اسلامی برای بقای سیاسی خود و مردم برای بقای فیزیکی و اقتصادی واجتماعی خود. برای رهایی از حکومتی که حتی بقای فیزیکی آنها را به خطر انداخته است.

در این مصاف برای بقا و رهایی، حکومت به دروغ، بازداشت، پرونده سازی، گروگانگیری، سرکوب و کشتار متوسل میشود. در مقابل اقشار مختلف مردم به اشکال مختلف به اعتراض بر می خیزند. روزی نیست که اعتصابات کارگری، تجمعات اعتراضی معلمان و بازنشستگان در مقابل نهادهای حکومتی، تحصن و تجمع کشاورزان، اعتراض دادخواهان و دانشجویان، عصیان محرومین و گرسنگان فضای کشور را فرانگرفته باشد. اعتراضاتی که هر روز نسبت به قبل گسترده تر و متحدتر میشود؛ خواستهایش عمیقتر و شعارهایش رادیکالتر میشود و زمانهایی مثل دی 96 آبان 98 در قالب یک خیزش وسیع، یک خیزش و مصاف رو در رو با سرکوبگران حکومت در سطح کشور ابراز وجود میکند. ابراز وجود اعتراضی و سیاسی کارگران و اقشار معترض دیگر در روز جهانی کارگران در مقابل توحش سرکوبگران حکومت اخیرترین نمونه جنگ مردم برای رهایی است.

کارگران و میلیونها مردم ستمدیده و محروم خوب واقفند که ریشه وضعیت غیر قابل تحملشان سیاسی است. علت وضع تحمل ناپذیرشان وجود حکومت اسلامی است و تنها راه نجاتشان هم رهایی از چنگال این حکومت است.

آن اکثریت عظیمی که علیرغم توحش حکومت اسلامی در 96 و 98 فریاد زدند “حکومت اسلامی نابود باید گردد” بی تردید جمهوری اسلامی را نابود خواهند کرد. هزاران کارگری که مدام در اعتصاب هستند؛ معلمان و بازنشستگان به پاخاسته؛ میلیونها بیکاری که خلاقیت و آینده شان را مشتی غارتگر مفتخور نابود کرده اند؛ میلیونها جوانی که زندگی و جوانیشان مدام لگدمال میشود؛ مادران و خانواده های دادخواهی که برای محاکمه قاتلان عزیزانشان خستگی ناپذیر مبارزه میکنند؛ زنان و دخترانی که به همه جلوه های هستی انسانیشان مشتی مرتجع نبش قبر شده از 1400 سال پیش یورش برده اند؛ دانشجویانی که برای نجات دانش انسانی و آینده خود جز مصاف با مرتجعینی که روی گردنشان دو متر عمامه و مقداری پهن به نام مغز سرگردان است راهی ندارند؛ گرسنگانی که حتی نانشان را آیت الله های سوپرسرمایه دار و آقازاده های مفتخورشان غارت کرده اند و بالاخره همه این اکثریت غول آسایی که راه نجاتشان در نابودی جمهوری اسلامی است، حتما، بی تردید، یقینا این حکومت را با انقلابی بنیان کرن به گور خواهند سپرد. انقلابی که بی تردید مسیر قرن بیست و یک را دگرگون خواهد کرد. ***