آریو مانیا :
شعاری که در روزهای پایانی راهپیمائی های سال ۸۸ خورشیدی به بانگ بلند به گوش رسید و رعشه بر اندام رهبران جنبش انداخت و ساختار شکن نامیده شد، از همان نخستین روزهای آغازین خیزش دیماه ۹۶ که به نام خیزش فرودستان پرآوازه شد با بانگی به بلندای ابرهای تیره دیماه آسمان ایران از خاک نژند فرودستان به ستوه آمده از بیدادهای ولی فقیه و حکومتش، در سراسر این دیار کهن، اینبار نه تنها رعشه بر اندام سران ساختار که شکن و ترک و لرزه بر چارستون و دیوار بنای بیداد و ستم ولایت فقیهان فرود آورد.
گر چه از آن روزهای پرشکوه دیری نمیگذرد و طنین با هیمنه بانگشان و طراوت ترانه هایشان همچنان در یادها بجا مانده به آن میاندیشم و خم در پشت و خامه در مشت اندیشه ام را بر برگی می نگارم تا با تو در میان نهم.
استقلال-اگر چه کشور ایران از ۵ سده پیش، با روی کار آمدن خاندان صفوی تا امروز هرگز مستعمره هیچ قدرت دولتی بیگانه ای نبوده است و خواستاریِ استقلال آن از مشروطه تا خیزش دی ۹۶ خورشیدی از سوی مردمانِ ایران بدین چم نبوده است که خود را از چیرگی نیروئی استعماری برهانند، اما از آنرو که همواره نیروهای بیگانه کوشیده اند که در رویدادهای سیاسی درونی و برونی سرزمین ایران به سود خود و به زیان ما دخالت گری کنند و حق حاکمیت ملی کشور ما را پاس نگذارند، آنگاه به جایگاه و ارزش واژه ً استقلالً در شعار و چمِ آن در این پیوند بیشتر پی می بریم.
از دو سده پیش تا کنون که نخست روسیه و انگلیس و عثمانی در شمال باختری و جنوب کشور در هنگامه نخستین جنگ جهانی جولان میدادند و حق حاکمیت ملی ما را آشکارا زیر پا میگذاشتند و سپس در جنگ دوم جهانی که آلمان هیتلری نیز جای پای خود را در ایران سفت میکرد و نزدیک بینیِ سیاسی بسیاری از دولتمردانِ وقت که می خواستند در برابرِ روسیه و انگلیس به آنها تکیه کنند و از اینرو به آنها نزدیک شدند، که به همین بهانه و مستمسک ایران به اشغال روسیه و انگلیس در آمد، و نیروی تازه نفس آمریکا هم به امید دستیابی به نفت و موقعیت ژئوپولیتیکِ ایران در همسایگیِ اتحاد شوروی عناصر و دوستداران خود را در ایران پشتیبانی میکرد، استقلال و حق حاکمیت ملی ما نادیده گرفته میشد و پافشاری جنبشهای ملی ایران بر استقلال ایران از اهمیتِ دو چندان و در خوری برخوردار بوده است.
امروز نیز سیاستهای درونی وبرونی کشور ما دستخوشِ دخالت گریهای قدرتهای بزرگِ جهانی است. از یکسو روسیه کنونی رژیمِ تئوکراسی ایران را وابسته تکنولوژیِ بنجل و غیر قابل اعتماد نظامی اتمی و موشکی خود کرده است و هم ایران را کریدور ورود به خاورمیانه و مدیترانه کرده است که از سوی رژیم تئوکراسی میهن فروشِ ایران بدانها میدان داده شده است و کار تا بدانجا رسیده است که روسیه از پایگاه نظامی نوژه در همدان برای استقرار نیروهای نظامی و هوپیماهای جنگنده خویش استفاده میکند و از سوی دیگر که آمریکا، انگلیس، اسرائیل و عربستان سعودی امیدوارند که بر دوش برخی از نیروهای اپوزیسیون در رویدادهای سیاسی ایران بسود خود و بزیان ما تاثیر بگذارند.
این امر بویژه از ابن جهت چشمگیرتر و انگیزه نگرانی هر ایرانی میهن دوست است که برخی از نیروهای اپوزیسیون، سازمان مجاهدین خلق آشکارا و هواداران پادشاهی نه چندان پوشیده و پنهان امیدوار به پشتیبانی آمریکا حتا حمله نظامی به هنگام به ایران هستند.
بنابراین شعار استقلال به چمِ دور داشتن همه نیروهای بیگانه از چگونگیِ پیشرفتِ رویدادهای سیاسی امروز و آینده کشور است که یکسوی آن بیرون راندن نیروهای نظامی روسیه از ایران و پایان دادن به پشتیبانی آنها از رژیم تئوکراسی است و سوی دیگر آن پافشاری بر ویژه گیِ ملی و مردمی جنبش و خودآئین بودن آنست و همچنین پایان دادن به همه دخالت گریهای دیگر نیروها و قدرت های بیگانه در رویدادهای سیاسی ماست که یا امیدوار به آرایش نیروها بسود خود و بزیان ماست و یا کشاندن ایران تا مرز فروپاشی است.
جنبش ملی و سراسری مردمان ایران بدرستی از استقلال خویش پدافند می کند و بر آن پا می فشارد، همزمان که همه وجدانهای بیدار و آگاه جهان را به پشتیبانی خود فرا می خواند و خواستار دوستی و آشتی با همه مردم جهان و از آن میان و بویژه همسایگان ما بر پایه منافع دو سویه است.
آزادی– مردمان سرزمین ما با آنکه از آستانه انقلاب مشروطه و سپس پیروزی آن و نگارش نخستین قانون اساسی آن در مجلس مؤسسان در آرزوی آزادی و دستیابی به آن به جان کوشیده اند و جانهای نازنین بسیاری برای آن فدا کرده اند اما هرگز به خوشبختی و شادی برخورداری از آن دست نیافته اند و شوربختانه در اداره سیاسی کشور خود بجز سالهای اندکی نقشی نداشته اند و همواره قربانی استبدادها و خودکامگی های فردی بیدادگرانه بوده اند.
امروز نیز نزدیک به چهار دهه است که در زیر آوار شوم یکی از سیاه ترین و بهیمی ترین دیکتاتوریهای تاریخ خود، دیکتاتوری تئوکراتیک(حکومت مذهبی) شیعی-ولائی گرفتار آمده اند.
شعار آزادی به چم حق سازمانیابی جامعه در احزاب سیاسی و انجمنهای مدنی-صنفی خودآئین(مستقل) و برخورداری از رسانه های آزاد در تعیین سرنوشت فردی و اجتماعی خویش است. در بنیادگذاری آن ساختار اقتدار سیاسی است که در آن نهاد پارلمان عالیترین و برترین نهاد تصمیم گیری سیاست های درونی و برونی کشور است، نهادی که بر پایه رقابت آزاد احزاب سیاسی و در کارزار آزادترین انتخابات میان آنها برای دوران معین پدید می آید و از اینرو نهادی پاسخگوست.
آزادی همان سامانه دموکراسی لیبرال و لائیک پارلمانی است و جنبش آزادیخواهی مردم، آگاه و هوشیارانه آزادی را در راهپیمائی ها و گردهمآئی ها با بانگ بلند خواستار شده اند. آزادی و استقلال پیوندی تنگاتنگ با هم دارند و بدون آزادی هیچ استقلالی پایدار نیست.
آزادی، آزادیهای وجدانی؛ آزادی اندیشه و دگراندیشی و آزادیهای مذهبی است. آزادی، بسیاری از آزادیهای مدنی است که از مردم ما ستانده شده اند و در نبودشان رنج گران دیده اند همچون آزادی در انتخاب پوشش برای بیش از نیمی از شهروندان جامعه، بانوان آزاده و بزرگوار ایرانی است. آزادی در انتخاب روش زندگی و پاس داشتن سپهر زندگی شخصی و آزادی شادیهای فردی و همگانی، دست افشانی و پایکوبی و برگزاری جشنها و …..
براستی صلت گرانسنگ و شایانِ قصیده زندگی آدمی، غزل آزادی است.
جمهوری ایرانی– جمهوری لائیک است و یکی از نهادهای اداره سیاسی کشور در ساختار اقتدار سیاسی نوین، دموکراتیک و لیبرال است که بر پایه دولت-ملت نوین بر ساخته شده است و همچون دیگر نهادهای چنین ساختاری ۱- انتخابی ۲- چرخشی ۳- پاسخگوست. پیش از هر چیز و نخست بایستی به منافع ملی ایران و قانون اساسی لائیک کشور وفادار باشد. از سوی رسانه های آزاد ارزیابی و به پرسش و سنجش گرفته شود.
هیچ نهادی در ساختار اقتدار سیاسی دموکراتیک لیبرال و لائیک نیست که موروثی، انتصابی، مادام العمر و غیرپاسخگو باشد.
شعارِ جمهوری ایرانی با کنار گذاشتنِ واژه ًاسلامیً آشکارا به ما می گوید که اسلامیت با جمهوریت و ایرانیت هیچ همگونی و سنخیتی نمی تواند داشته باشد و گواه آن سی و چند سال پر نکبت و تیره ایست که مردمان آزاده ایران آزموده اند و فرزانگانِ آنها از دیرباز به نیکی دریافته و به یاد ما آورده اند.
از همان آغاز، بنیانگذارِ تئوکراسی شیعی، خمینی در نوفل لوشاتوی پاریس در پاسخ به این پرسش که جمهوریِ شما چه گونه جمهوری خواهد بود گفته بود ً یک جمهوری همانندِ جمهوری شما ً و این نخستین خدعه او بود زیرا در سراسر آزمون تاریخی ۱۴۰۰ ساله اسلام و در همه آموزه های قرآنیِ آن هرگز کمترین چیزی که بتوان دریافتی نزدیک به جمهوری های دیروز و امروز را از آن بیرون کشید یافت نمیشد.
جمهوری و قوای سه گانه جدا از هم و صندوق رای و انتخابات، همه خدعه بود و بس، آویزه هائی پیرایشی و تزئینی که بر قامت کژ و ناراستِ ولی فقیه دوخته شده بود تا پیکر فرانکشتاینی او را بپوشاند و کمتر ترسناک جلوه کند و مرا و ترا و همگان را فریب دهد. هیچ رئیس جمهوری در این سی و چند سالی که گذشت نمی توانست کاری کند جز آنکه ً تدارکاتچی ً ولی فقیه باشد چنانکه خود گفتند و دل ما را بدین خوش کنند که هر چهار سال یک بار میان ً تدارکاتچی ً بد و بدتر یکی را انتخاب کنیم. آنها حتا از توانائیها و قدرتِ اندک برخی صدر اعظم های شاهانِ قاجار همچون امیر کبیر و قائم مقام فراهانی برخوردار نبودند و نیستند.
بنابر این پاسخ مردمان ایران به این خدعه سی و چند ساله بدرستی جمهوری ایرانی خواهد بود، جمهوری ایرانی که همانند جمهوری فرانسوی دموکراتیک،لائیک و لیبرال خواهد بود با همان پشتوانه و آموزه فلسفی و فرهنگی دوران روشنگری که بیش از یک سده در کورانِ رویدادهای تاریخی آزموده شده و همچنان استوار و پایدار پابرجاست.
افزون بر آنچه گفته شد بگذار اندکی نیز در باره بگردِ(مفهوم) واژه برابری سخن گویم که جای آن در میانِ شعارِ ً استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی ً خالی است.رژیم تئوکراسی(شیعی-ولائی) بدترین گونه بیدادگریِ آپارتاید در همه حقوق های سه گانه سیاسی، مدنی و اجتماعی را تا کنون بر ایرانیان روا داشته است.
توماس همفری مارشال، جامعه شناس و اندیشمند انگلیسی در پژوهشهای خویش سه گونه حق در پیوند با پیشرفت شهروندی برشمرده؛ ۱- حقوق مدنی ۲- حقوق سیاسی ۳- حقوق اجتماعی.
حقوق مدنی آزادی افراد برای زندگی در هر جائی که انتخاب می کنند، آزادی بیان و مذهب، حق مالکیت، حق داشتن انجمنهای مدنی و صنفی، آزادی در گزینش روش و شیوه زندگی فرد، حق دادرسی یکسان در برابر قانون و هر آنچه که حقوق و آزادیهای مدنی دانسته میشود را در بر می گیرد.
حقوق سیاسی حق شرکت در انتخابات و بویژه حق انتخاب شدن، حق داشتن احزاب سیاسی و سازمانیابی سیاسی و بکارگیری همه سازمایه ها(منابع) و کارافزارها و روشهای دموکراتیک بسود شرکت مؤثر در رویدادهای سیاسی و هر آنچه که حقوق و آزادیهای سیاسی دانسته میشود را در بر می گیرد.
حقوق اجتماعی حق طبیعی هر فرد برای برخورداری از حداقل استاندارد رفاه اقتصادی و امنیت مادی و معیشتی که حقوقی مانند مزایای بهداشتی و درمانی، تأمین اجتماعی در صورت بیکاری، تعیین حداقل دستمزد و هر آنچه که خدمات رفاهی دانسته میشود را در بر میگیرد.
شعار برابری، برابر حقوقی همه افراد جامعه را در برخورداری از حقوق سه گانه نامبرده خواستار است، حقوقی که همه افراد جامعه را با هر پیشینه و خویشی و پیوندی، اتنیکی، زبانی، فرهنگی، دینی یا مذهبی، جنسی و طبقاتی در بر می گیرد و بنابراین برابری یا اصل برابر حقوقی، ریشه و بنیاد همه بیدادگریها و آپارتاید را از جا میکند و یکی از برترین ارزشهای جهان گسترِ دوران روشنگری و نوین جهانست.
آنچه که در باره بگردِ برابری و پیوند آن با خیزش فرودستان نیاز است گفته شود اینست که در بیشتر کشورهای جهان حقوق اجتماعی آخرین حقوقی بوده که بدست آمده و علت آن نیز این بوده است که دستیابی به حقوق مدنی و بویژه حقوق سیاسی زمینه و بستر و اساسِ مبارزه برای به دست آوردن حقوق اجتماعی بوده است.
حقوق اجتماعی تا اندازه زیادی در نتیجه نیروی سیاسی ای که گروهها یا طبقات فرودست توانسته اند از طریق به دست آوردن حق رأی و انتخاب شدن در نهادهای تصمیم گیری سیاسی کسب کنند، برقرار گردیده است.
گسترش حقوق اجتماعی، اساس آن چیزی است که دولت رفاه نامیده شده است
دولت رفاه در جائی وجود دارد که سازمانهای حکومتی برای کسانی که توانائی تأمین زندگی خود را به قدر کافی از طریق اشتغال مفید ندارند همچون بیکاران، بیماران، از کار افتادگان و سالمندان مزایای مادی فراهم می کنند.
بنابراین مبارزه فرودستان برای ً نان و کار ً از رهگذر مبارزه برای ً آزادی ً به دست میآید و خود ناگزیرند که نخست حقوق سیاسی را فراچنگ آورند تا به حقوق اجتماعی دست یابند. این حق طبیعی خود آنهاست و آن را همچون هر حق طبیعی دیگر نمیتوان و نباید به دیگری واگذار کرد.
فرودستان و کارگران از اینرو ناگزیرند که لایه های میانی و سرمایه داران تولیدی(غیر رانتی) را به سوی خود فراخوانند و آنان را از یاوه های پوچ و فریبکارانه ً اصلاح طلبان ً بر کنار دارند و آنان را از این توهم که گوئی در قباله آنها نوشته شده اند آکاه کنند تا در خیزش و جنبشی سراسری-ملی و سرنوشتی برای آزادی و دستیابی به حقوق سیاسی همراه و همیار خویش سازند.
استکهلم-۲ فوریه ۲۰۱۸