یادداشتی کوتاه در باره ائتلاف چپگرایی با اسلام‌گرایی

 

دکتر محمود مسائلی :

در نوشتار های پیشین  ویژگی‌های چپگرایی از نقطه نظر جایگاهی که در طیف اندیشه سیاسی به خود اختصاص می‌دهند و همچنین اعتقادات و باورهای چپ کلاسیک، و شرایط امروزین جهان توضیح داده شد. این چند نوشتار زمینه‌ای را فراهم می‌کنند تا به این پرسش پرداخته شود که بنا بر چه دلایلی چپ به اصطلاح ایرانی با اسلامگرایی به ائتلافی دست یافته است. برای این منظور، سعی شد اساسنامه گروه‌های چپگرا که در صحنه معادلات سیاسی ایران فعال بوده‌اند مورد مطالعه قرار گیرد. این هدف با موانعی همراه شد. از یکسو گروه‌های چپگرایی که خود را ایرانی می‌دانند، در جمع‌های کوچکی سازمان یافته‌اند که عمدتا مفهوم چپ بودن را به کمونیسم کلاسیک منسوخ تقلیل داده‌اند. از دیگر سو، به درستی مشخص نیست که بنیادهای اعتقادی آنان بر چه مفاهیم قابل درک علمی قرار گرفته است. شاید از میان آنها حزب توده ایران موضوع روشن‌تری دارد. از آنجاییکه این حزب ریشه‌های عمیقتری در فعالیت‌های سیاسی گروه‌های چپ مارکسیستی داشته است، و در عین حال بسیاری از هموطنان آنها را  در زمره شرکای حکومت به اصطلاح اسلامی می‌دانند، اساسنامه این حزب به مرور مورد مطالعه قرار گرفت تا بتوان از طریق آن نحوه و دلایل ائتلاف چپگرایی در ایران امروز با اسلامگرایی را توضیح داد. مطالعه منشور فکری این حزب از این جهت مورد توجه قرار گرفته است که همواره مواضع هماهنگی با دیدگاه‌ها و سیاست‌های حکومت اسلامی داشته است.

اساسنامه حزب توده ایران، مصوب کنگره پنجم در سال ۱۳۸۲، دلایل اصلی برای تاسیس این گروه چپگرای مارکسیستی را اینگونه توضیح می‌دهد. آنچه که موجبات ظهور این حزب را فراهم آورد نیازهای عینی مردم ایران در دروان جنگ جهانی دوم بود که خود از  «شرایط عینى و ذهنى جنبش رهایى بخش مردم» سرچشمه می گیرد. هرچند که این توضیح اولیه به درستی توضیح نمی‌دهد که آن شرایط ذهنی چه می‌باشند، اما شرایط عینی را شامل «تحولات سریع در اوضاع اقتصادى – اجتماعى كشور، پیروزى انقلاب اكتبر، ایجاد و گسترش نسبى صنایع جدید، رشد طبقٔه كارگر، و همزمان با آن، ادامه و تشدید استثمار و بهره كشى از اكثریت محروم جامعه» معرفی می‌کند. صرفنظر از اینکه شرایط عینی ادعایی چه ارتباطی با انقلاب اکتبر روسیه دارد، موضوع طرح شرایط ذهنی از دیدگاه حزب توده بهتر روشن می‌شود: «حزب تودٔه ایران، همچون ادامه دهندٔه برنامه و راه حزب كمونیست ایران، با رسالت هدایت مبارزات ملى، آزادىخواهانه و انترناسیونالیستى خلق‌هاى ایران». رابطه میان شرایط عینی و ذهنی مورد نظر آنها به این مضمون القایی دلالت دارد که مردم ایران مورد استثمار و محرومیت قرار گرفته‌اند، و در نتیجه آن به این باور رسیده‌اند که راه رهایی از طریق دنباله روی از انقلاب کمونیستی روسیه امکان پذیر است. افزون براین، نیازهای جامعه ایرانی تنها از طریق وابستگی با مرام کمونیستی روسی و عبور از  پیوندهای ملی و میهنی قابل درک است. از این نقطه نظر، مبارزات رهایی بخشی آنان نیز به زائده‌ای از آیین بین‌المللی‌گرایی کمونیستی مدل روسی تبدیل می‌شود.

به نظر حزب توده، این وابستگی به انقلاب کمونیستی روسی سرنوشت مختوم مردم ایران است که «‌وظیفه‌اى تاریخى و سرنوشت ساز» برای رهایی می‌باشد. با این نگرش که حزب توده آنرا  «جهان بینى علمى» می‌نامد، تنها یک راه برای رهایی مردم از الگوهای ستمگری و استثمار وجود دارد، و آن وابستگی ذهنی و باورها به مدل روسی انقلاب کمونیستی است. با این تقریرات، حزب توده معنی و مفهوم جهان بینی علمی را نیز به سطحی‌ترین درجات ممکن تقلیل داده و توضیح نمی‌دهد که این جهان بینی علمی ادعایی، که حتی معنای فلسفه تحصلی را نیز مقلوب می‌سازد تا در چارچوبه کمونیست روسی قرار گیرد، چیست و چه ویژگی‌هایی دارد. البته حزب توده حتی از بیان منابع الهام این جهان بینی ادعایی نیز طفره می‌رود و توضیح نمی‌دهد که مفهوم «جهان بینی علمی» واژه‌ای بود که انگلس در مقابله با فرضیه‌های ساده انگارانه سوسیالیستی آرمانگرا بکار برد تا بتواند در پناه آن نظریه سیاسی و اجتماعی و همچنین اقتصادی مارکس را توجیه کند. ملاحظه می‌شود که بنیانگذاران حزب توده در بیان و توضیح این موضوعات مهم تعلل ورزیده و تنها مفروضات خود را با نگرشی یکسو گرایانه در پاراگراف اول اساسنامه مطرح ساخته‌اند. از طرف دیگر فریبندگی واژه‌های مورد استفاده این قابلیت را دارد تا مردم نا آگاه (با توده‌ها) را  در جهت اهدافی که حزب توده ترسیم کرده است بسیج کرده و آنها را در خدمت منافع اتحاد جماهیر شوروی سابق در آورد.

پاراگراف دوم اساسنامه، همان کلی گویی‌ها را تکرار می‌کند بدون اینکه بتواند آنها را در بافت پیچیده شرایط جهانی شدن و دگرگونی‌های بنیادین در ساختار جامعه بین‌الملل توضیح دهد. درحقیقت، در این پاراگراف موضوعاتی پر سروصدا اما عاری از معانی دقیق مانند روشنفکران انقلابی، مبارزه علیه استبداد، استعمار، استثمار، بیداری زحمت کشان، و  اعتقادات لنینیستی مربوط به نقش روشنفکران در مبارزه رهایی بخش خلق‌ها، و همچنین سوسیالیسم علمی مورد استفاده قرار گرفته است، در حالیکه چنین مفاهیم کلی نمی‌توانند توضیح دهند چپگرایی حزب توده در کدامین جایگاه در طیف اندیشه سیاسی (که در نوشتارهای پیشن توضیح داده شدند) قرار می‌گیرند. به عبارت روشنتر، هرچند که اساسنامه مذکور داعیه جهان بینی علمی بودن دارد، از نقطه نظر علم سیاسی و مطالعه ایدئولوژی‌ها قادر به توضیح علمی مواضع خود نیست. اما آنچه بیشتر از همه یک ناظر بیطرف را به شگفتی وا می‌دارد تاکید بر  ماركسیسم-لنینیسم بعنوان چارچوبه مبارزاتی استراتژیک حزب توده می‌باشد. اما برای اینکه بر این وابستگی به قطب کمونیستی آنزمان، یعنی اتحاد جماهیر شوروی سابق سرپوش بگذارد، به دنبال تاکید بر ماركسیسم-لنینیسم، ادامه می‌دهد که «دراین راستا، حزب از همٔه تفكرات اجتماعى-تئوریک مترقى معاصر و نیز از تاریخ اندیشه‌هاى انسان‌گرایانه ایران، بهره گیرى  خلاق كرده و مى‌کند». حال، این پرسش که با چنین آیین مارکسیستی روسی، چگونه حزب توده می‌تواند نماینده هویت، فرهنگ، تمامیت ارضی، و استقلال سیاسی ایران باشد، پرسشی است که رهبران این حزب و هواداران آن باید توضیح دهند.

برای جلوگیری از تطویل نوشتار، بعد از توضیح باورهای بنیادینی که اعضا و هواداران حزب دنبال می‌کنند، فقط به توضیح کوتاهی از ماده یک اساسنامه که هدف نهایی حزب را توضیح می‌دهد، بسنده می‌شود. «حزب، اعضاء خود را با روحیه مبارزه براى حفظ و تحكیم وحدت حزبى، با هدف تأمین وحدت جنبش كارگرى و كمونیستى ایران، و بر ضد گروه گرایى، دسته بندى و فراكسیونیسم، بوروكراتیسم، كیش شخصیت و نقض رهبرى جمعى، بر ضد عادات و خصوصیات بیگانه با موازین حزبى و اخلاق كمونیستى، و با روحیه رزمندگى انقلابى و ایثار، پرورش مى‌دهد». صرفنظر از اینکه اینگونه واژه‌ها کلی گویی‌هایی ابهام آلود بیش نیستند، و قادر به توضیح روشن معانی که حمل می‌کنند نمی‌‌باشند، این نکته مهم را می‌توان از خواندن آن به روشنی احراز کرد که حزب متعهد به مرام کمونیستی است که در پیرامون منافع قطب کمونیستی روسیه شکل گرفته است. بنابراین، کسانی می‌توانند به این حزب بپیوندند که این هدف وابستگی و سرسپردگی به روسیه را پذیرا بوده و در راستای آن بکوشند. این تقریرات در درون خود با تناقضات دیگری نیز همراه است. در ادامه همان بخش از ماده یک تصریح شده است که «حزب توده ایران علیه شوونیسم و نژادپرستى مبارزه می‌كند و صفوف آن، تبلور اتحاد خلقهای ساكن ایران». در واقع، حزب از یکسو  بر مرام توده‌گرایی بین‌المللی گرایانه کمونیستی بر حول محور روسیه اصار می‌ورزد، و از دیگر سو خود را مدافع خلق‌های ساکن ایران قلمداد می‌کند. از همه پرسش برانگیزتر اینکه اساسنامه مذکور آن خلق ها را نه ایرانی بلکه ساکن ایران (برای تاکید) معرفی می‌کند تا بتواند از آنها هویت زدایی کند. به این ترتیب، حزب توده، علی رغم داعیه مبارزه رهایی بخش مردم ایران، با این تقریراتی که در اساسنامه بکار برده است، در مقابل منافع ایران و مردم ایران قرار می‌گیرد. در ادامه همان ماده جمله‌ای وجود دارد که این داعیه را بهتر می‌تواند توضیح دهد: «حزب توده ایران تجلى گاه وحدت مبارزات ملى، میهنى و انترناسیونالیستى مردم ایران است». چگونه می‌توان به مبارزات ملی و میهنی برای رهایی دست یازید، اما به سیاست‌های بین‌المللی گرایانه‌ای که در پیرامون منافع کمونیستی روسی شکل گرفته است، نیز وفادار بود؟ گویی در اساسنامه حزب مفهوم وفاداری به میهن و هویت ملی جای خود را به وفاداری برای منافع روسی و هویت کمونیستی داده است.

با این توضیحات، کمتر جایی برای این باور باقی می ماند که گروه‌های چپگرایی که در ایران فعال بوده‌اند، به واقع دل در میهن و مردم ایران دارند، ضمن اینکه آنها قادر به توضیح جایگاه خود در طیف اندیشه سیاسی هم نیستند. یعنی نمی‌توان دریافت که آنها جدای از کلی گویی‌ها، به درستی چه سیاست‌ها و خط مشی‌هایی را برای رهایی ایران و آینده آن تعریف و توصیف می‌کنند. در نتیجه، مواضع آنها در تقابل با مبارزات مردم برای رهایی و رسیدن به ایرانی آزاد و دمکراتیک قرار گرفته است. همین ویژگی‌های چپ داعیه ایرانی بودن باعث شده است تا آنها خواسته و یا ناخواسته، در مواضعی قرار گیرند که اسلام گرایان در آن قرار می‌گیرند. در حقیقت، مفروضات ذهنی آنها ضمن اینکه به ظاهر غیر دینی است، در جهان واقعیت‌ها از در نوعی هماهنگی و ائتلاف با اسلام سیاسی محافظ وضع موجود، بویژه جریانات اصلاح طلب، قرار گیرد. پاره‌ای از علل برای کشاندن دو موضع بظاهر متضاد، یعنی چپ کمونیستی و اصلاح طلبی اسلامی، در یک جبهه ائتلافی را به این شرح خلاصه می‌شوند:

    • درک تقلیل گرایانه هر دو جریان از مفهوم حیات. برای اصلاح طلبی راه عبور از شرایط بسته کنونی نظام تمامیت خواه از مسیر پایبندی به قوانین دینی می‌گذرد و راه دیگری نیست. در واقع، با انجام اصلاحات در نظام کنونی امکان غلبه بر مشکلات وجود دارد. برای چپگرایی داعیه ایرانی بودن هم مفروضات کمونیستی منسوخ شده یعنی اقدامات انقلابی تنها بدیل ممکن برای اهداف مورد نظر آنان است. در اینجا، ضمن تضاد ظاهری که میان دو جریان کمونیستی و اسلامی گرایی مشاهده می‌شود، آنها در یک موضع واحد تقلیل گرایی و مسدود ساختن راه فهم تاریخی مردم با یکدیگر در یک موضع قرار می‌گیرند. در حقیقت، هر دو موضوع آیینی (ایدئولوژیکی) بظاهر آشتی ناپذیر، بر یکسو نگری تکیه داشته و راه هرنوع یادگیری از نظریه‌های دیگر را مسدود می‌کنند.
    • بنا کردن مبانی نظری بر پایه مفاهیمی که به شدت در حال زوال هستند، از وجوه مشترک هر دو ایدئولوژی سیاسی است. اما در شرایط جهانی شدن که به موجب آن هم مرزهای مکانی و هم اندیشه و دانشوری اهمیت هنجاری خود را از دست داده‌اند، اصرار بر مفروضات کمونیستی و یا اسلامی تلاشی بی ثمر و فاقد توانایی اجرایی باقی می‌مانند. ظهور جهانی که از طریق شبکه پیچیده اطلاعاتی و ارتباطی به هم پیوسته شده است، فضایی بوجود آمده است تا مردم از یکدیگر یاد بگیرند، و این فضای یادگیری متقابل مبانی مفروضات هم جریان چپگرایی در ایران و هم اصلاح طلبی را به چالشی غیرقابل اجتناب کشانده است.
    • اقتدارگرایی ویژگی منحصر به فرد هر دو جریان را به نمایش می‌گذارد. اصرار بر مرام کمونیستی و همچنین مبانی دینی بعنوان تنها بدیل ممکن برای رهایی از استبداد و سپس اداره جامعه، باعث شده است تا هر دو جریان به انکار هر نوع آلترناتیو دیگری بپردازند. از اینروی، هر دو جریان به تمامیت خواهی بعنوان تنها بدیل و راه حل ممکن برای پایان بخشیدن به رنج بی انتهای مردم روی می‌آورند، در عین حال هر دو جریان اعتقاد دارند که ارزش‌های مورد نظر آنها می‌تواند برای همه موضوعات جامعه پاسخی روشن و موثر داشته باشد.
    • تفاوت شایانی میان بین‌المللی گرایی مبتنی بر مدینه فاضله کمونیستی و امت گرایی بناشده بر بنای مفروضات اسلامی وجود ندارد. هر دوی این جریانات از نقطه نظر بی اعتنایی به مفاهیم هویتی و ملی، از همه مهتر هویت زدایی ملی در یک جبهه واحد قرار می‌گیرند. کمونیست‌ها بر مفهوم خلق اصرار می‌ورزند، و مومنان به دیانت اسلام سیاسی به امت اسلامی بعنوان سنگ بنای جامعه آرمانی خود تکیه می‌کنند. این هر دو جریان، کمونیسم و اسلامی سیاسی (هرچند اصلاح طلبانه)، تحت هیچ شرایطی نمی‌توانند مفاهیم هویتی و فرهنگی ملی را ارج نهند. رابطه میان هر دو جریان و مفاهیم ملی از نوع جمع نقیضین است.
    • چهان بینی مبتنی بر تصلب آیینی و جمود فکری از اصلی‌ترین ویژگی‌های هر دو جریان کمونیستی و اسلامی سیاسی است. هر دو جریان در بیان مکنونات خود بر کلی گویی‌های فاقد محتوی، و حتی غیر منطبق با اندیشه‌های متعبر علوم اجتماعی، تکیه کرده و هیچ تمایلی به اشکافی آن مفاهیم و پیش فرض‌ها ندارند. این ناتوانی ذاتی باعث شده است تا آن جریانات تحت هیچ شرایطی تمایلی به شناسایی برابری تفاوت‌های دیدگاهی نداشته و فقط از  ناحیه تصلب فکری با یکدیگر از در نوعی ائتلاف درآیند.
    • عقل ابزاری، یعنی کاربرد تقلیل گرایانه فهم برای توضیح و توجیه مواضع آیینی، از ویژگی‌های هر دو جریان است. به همین دلیل، علی رغم تفاوت‌هایی که با یکدیگر دارند، در استفاده از توانایی فهمیدن برای توجیه اهداف ایدئولوژیک به نقطه نظر و مواضع واحدی می‌رسند.
    • تک ساحتی بودن و بی اعتنایی به همپرسگی از خصایص جدایی ناپذیر هر دو جریان کمونیستی و دیانت سیاسی است. این تک ساحتی باعث شده است تا آنها وجود هر نوع بدیلی دیگر و یا هویت‌های رقیب و متعارض را انکار کرده و با این انکار زشت ترین اشکال بی عدالتی را در برنامه‌های خود محصور نمایند. درحقیقت، اگر قرار است که فقط یک صدا، یک راه حل، و یک نظریه اصالت داشته باشد، معنی ضمنی آن این است که دیگران باید حذف شوند. تک ساحتی بودن مایه اصلی سیاست‌های حذفی و تمامیت خواهی است.
    • دمکراسی عوام و بسیج های توده‌ای از مختصات هر دو جریان است. از آنجاییکه هر دو جریان شعارهای عوام پسندانه را در سر لوحه سیاست‌های خود قرار می‌دهند، مانع از این می‌شوند که آگاهی‌های صحیح و مطابق با نیازهای واقعی جامعه و مردم شکل بگیرند. در نتیجه هر دو جریان می کوشند از طریق بسیج‌های توده‌ای فرآیندهای سطحی را طراحی و دنبال کنند که بهترین عنوان برای آن دمکراسی عوام است.
    • غرب ستیزی حقیرانه و کورکورانه هر دو جریان را، علی رغم تفاوت‌هایی که دارند، در موضوعی مشابه قرار می‌دهد. این تنها وجه مشابهی است که دو جریان را از ادراک مفاهیم همکارانه نسبت به یافتن پاسخ‌هایی موثر بر مشکلات جهان باز می‌دارد.

منبع : میهن تی وی