دکتر محمود مسائلی :
طرح موضوع
اینروزها در جریان مبارزات مردم ایران برای رهایی و رسیدن به نظام حکومتی مبتنی بر اراده مردم، که در اصطلاح سیاسی دمکراسی نام دارد، مباحثی هم در افکار عمومی و هم در رسانهها مطرح است. بنظر میرسد که اغلب این مباحث به درستی جوهر این مفاهیم سیاسی را بیان نمیکنند، و در نتیجه کمتر توانستهاند به نتایج روشنی برسند. شوربختانه، کسانی هم در زیر عنوان چپگرایی نه تنها تعهد انسانی دفاع از حقوق و آزادیهای ذاتی هموطنان خود و تامین خیر عمومی را از نظر دور نگهداشتهاند، بلکه آنگونه که اغلب مشاهده می شود بسوی خیانت نسبت به مردم و میهن هم کشیده شدهاند. اینان در هر کجا موضوعات مربوط «اراده آزاد» مطرح میشود، با تفاسیر خاص و جانبدارانه، خود همان مفاهیم «اراده آزاد» و همچنین «مردم» بودن را در راستای نقطه نظرات ایدئولوژیکی خود تقلیل داده و سیمایی از مفاهیم سیاسی را به تصویر میکشند که در آن هیچ معنایی مگر مخالفت با جهان آزاد نمیتواند داشته باشد.
این نوشتار به سادگی میکوشد مفهوم چپ را در طیف اندیشه سیاسی توضیح دهد تا از طریق آن خوانندگان گرامی بتوانند به پارهای از سردرگمیها در باره این آیین پر سرو صدا پایان بخشند. برای این منظور مفهوم چپ را در طیف اندیشه سیاسی به ساده ترین شکل ممکن توضیح میدهیم.
مفاهیم و آیینهای سیاسی در رابطه با جایگاهی که در طیف اندیشه سیاسی به خود اختصاص میدهند توضیح داده میشوند. این جایگاه نیز از نقطه فرضی انتهای سمت راست تا آخرین نقطه فرضی انتهای سمت چپ امتداد پیدا کرده و به نسبت جهتگیری آن به سمت راست و یا چپ، ویژگی پیشرو و یا واپسگرا را با خود حمل میکند. در حقیقت، این مفاهیم که اغلب جامه آیینی بر تن میکنند، بسته به جایگاهی که در میان دو قطب سمت راست و چپ برای خود در نظر میگیرند، میتوان آنها را در محدودهی پیشرو و مترقی و یا در حیطهی واپسگرا و ارتجاعی قرار داد. در ابتداییترین نقطه سمت راست طیف سیاسی هر نوع آیینی قرار میگیرد که با تغییرات پیشرو مخالفت میکند. به عنوان مثال، اسلامگرایی سیاسی مبتنی بر شریعت مانند طالبان یکی از روشنترین آیینهای سیاسی است. در حالی که در انتهای سمت چپ طیف سیاسی، آیینهایی قرار میگیرند که داعیه مترقیترین و پیشروترین بودن، مانند چپ کمونیستی کوبا، یا ونزوئلا، یا کره شمالی را دارند. بنابراین ماهیت آیین سیاسی نه فقط از طریق جایگاه مورد ادعایی خود، بلکه به واسطه جهتگیری به سوی نقطه سمت چپ (یعنی پیشرو بودن)، و یا به طرف راست (یعنی واپسگرایی) تعریف میشود. دو داعیه پیشرو مترقی و یا ارتجاعی بودن هم با «تمایل» و «توانایی» این آیینهای سیاسی برای پذیرش اصلاحات اجتماعی مربوط به عدالت اجتماعی وابستگی و پیوند دارد. نمودار زیر میتواند جایگاه آیینهای سیاسی را در طیف اندیشههای سیاسی توضیح دهد:
تا کنون آنچه تفاوتهای عمده میان دو مجموعه و یا گروه آیینهای سیاسی را شامل میشود، تکیه بر دو واقعیتی است که به قاعده تبدیل میشوند. چپگرایی به حاکمیت مردم و انجام تغییرات بنیادشکن برای رساندن مردم به حاکمیت خویش اصرار میکند. راستگرایی، در نقطه مقابل، با انکار حقوق ذاتی مردم برای تعیین سرنوشت خویش، با هر نوع تغییرات بنیادین و شالودهشکن مخالفت میکند. در نقطه میانی طیف، مواضع میانهرو قرار میگیرند. موضع میانهرو با اصلاحات در سیستم از طریق همکاری میان طرفین مشخص میشود. پیشنهاد میشود آیین لیبرال در این جایگاه تعریف شود زیرا نه تنها رو به ترقی و اصلاحات اجتماعی عمیق دارد بلکه توانایی و تمایل به استقرار عدالت اجتماعی نیز دارد و از همکاری و یادگیری از دو طیف متقابلاً حذفکنندهی راست ارتجاعی تا چپ مدعی تغییرات بنیادشکن برای سامان بخشیدن به امور جامعه نیز استقبال میکند.
در فاصله میان نقطه وسط طیف تا انتهای سمت راست، آیینهایی قرار میگیرند که به نسبت جایگاه خود و فاصلهای که با طرف چپ و یا راست انتخاب میکنند، هرکدام درجاتی از پیشرو بودن و یا مواضع واپسگرا را حمل میکنند. اما هیچکدام از آنها بنیادشکن، انقلابی، و برهم زننده کل سیستم اجتماعی و سیاسی نیستند. آیین محافظهکاری متعادل به نسبت داعیههایی که دارد میتواند در یکی از نقاط میان این بخش از طیف سیاسی قرار گیرد. اما آیینهایی که در فاصله میان نقطه وسط طیف سیاسی تا انتهای سمت چپ آن قرار میگیرند، درجات بالاتر و شدیدتری از پیشرو بودن و کمتری از درجه واپسگرایی را مدعی هستند. این آیینها که از لیبرالیسم اجتماعی تا اشکال مختلف چپ را شامل میشوند، به دلیل همان سمتگیری خود به سوی نقطه انتهایی سمت چپ طیف سیاسی، حامل درجات متفاوتی از بینادشکنی و انقلابی بودن هستند. هرچه موضع این آیینها یا نظرات سیاسی به طرف نقطهی انتهایی چپ نزدیکتر باشد، درجه بنیادشکنی و انقلابی بودن آن بیشتر است به نمودار زیر توجه کنید:
برخی معتقدند راست افراطی و چپ افراطی در نهایت از نظر عینی و ذهنی در عرصه عمل و واقعیت با هم تلاقی میکنند.
موضوع محافظهکاری اما بیشترین سردرگمی را برای علاقمندان به آیینهای سیاسی به وجود میآورد. جایگاه محافظهکاری در طیف سیاسی از راست افراطی تا چپ افراطی کجاست؟
آیینهای محافظهکار آنهایی هستند که خواهان حفظ وضع موجود هستند و یا آن را مورد محافظت قرار میدهند. البته این تعریف با آنچه در مورد احزاب محافظهکار استفاده میشود متفاوت است. در حقیقت، در اینجا نظر ما به احزاب سیاسی معطوف نیست، بلکه به معنی محافظهکاری از نقطه نظر جایگاهی که در طیف سیاسی قرار دارد، توجه داریم. حال، اگر محافظه کاری را به عنوان حفظ کردن وضعیتی که در جریان است (کنسرو کردن وضع موجود) در نظر بگیریم. هر کدام از آیینهای سیاسی، چه چپ و چه راست و چه لیبرال و میانه میتوانند به نوعی محافظهکار باشند. به عنوان مثال، حزب کمونیست چین و یا نئولیبرالیسم آمریکایی تا زمانی که میکوشند همچنان شرایط موجود را برای حفاظت از قدرت حفظ کنند، محافظهکار به حساب میآیند. در اینصورت، گرایش محافظهکاری در هر جای طیف سیاسی میتواند چهره خود را نشان دهد، هرچند که به لحاظ تاریخی با مواضع راست افراطی معرفی یا معروف شده است!
حال بهتر میتوان معنی چپگرایی، راستگرایی، و محافظهکاری را درک کرد. نمودار زیر این گرایشهای سیاسی را تصویر میکند:
بنابراین، محافظهکاری در هر جا، سیاستهای خاص خود را ایجاد میکند، و از این رو در قبال موضوعات گستردهای که در سیاست حضور دارند، اختلاف نظرهایی را نشان میدهد. محافظهکاری ممکن است آزادیخواهانهتر یا اقتدارگراتر باشد؛ ممکن است بیشتر تودهای و یا بیشتر نخبهگرا باشد، و یا ممکن است پیشروتر یا ارتجاعیتر عمل کرده و واپسگراتر باشد. چپگرایی هم که در سمت چپ طیف سیاسی قرار میگیرد، از اینگونه نوسانات در سیاستگذاری جدا نیست. چپگرایی ممکن است با اندیشههای لیبرال بیامیزد، ممکن است ویژگیهای آرمانی به خود بگیرد و یا حتی ابعاد معنویتگرا برای خود انتخاب کند، و ممکن است که در انتهای طیف سیاسی در سمت چپ، جامه چپ مارکسیستی بپوشد و سیاستهای بنیادشکن برای خود پیشه کند.
اما آنچه مهم است این است که اینگونه آیینهای سیاسی اغلب با لایههای همپوش نیز همراه میشوند. به عنوان مثال محافظهکاری ممکن است با ویژگی چپ بیامیزد. ویتنام یک نمونه است. آیین سیاسی کشور مارکسیستی است، اما در جهت عدالت اجتماعی سیاستگذاریهایی را دنبال میکند که از یکسو لیبرال هستند، و از دیگرسو به دلیل پیشرو بودن، ویژگی چپ به خود میگیرند. افزون براین، در شرایط جهانی شدن، و امکان عبور از مرزهای موجود، آیینهای سیاسی فرصتی بینظیر پیدا کردهاند تا از یکدیگر یاد بگیرند و عملا خود را از پیشفرضهای تکساحتی رها سازند. نهضتهای محیط زیستی برای این فرضیه مثالهای خوبی هستند. اینگونه نهضتها میکوشند عناصری از آیینهای سیاسی را برای توضیح بهتر چشماندازهای خود انتخاب کرده و سیاستهای خود را بر این اساس تنظیم نمایند.
با توجه به این توضیحات بهتر میتوان موضع و جایگاه چپ ایرانی را نیز شناخت.
آیا چپ ایرانی که میبایست در سمت چپ طیف سیاسی یادشده قرار گیرد، درک درستی از این سنت فکری دارد؟
به نظر نویسنده پاسخ بسیار ناامیدکننده است به گونهای که حتی میتوان موضع آنها را در سمت و سوی محافظهکاری جریاناتی که در سمت راست طیف سیاسی قرار میگیرند یافت.
حداقل از میان دو جریان مشهور چپ ایرانی، شامل حزب توده و فدائیان خلق، هیچکدام از آنها نتوانستهاند تصویر روشنی از ویژگیهای چپ بودن را ترسیم کنند، بلکه در مواضعی فرو افتادهاند که پیوسته موانعی را در پیش راه خیزش آزادیخواهی مردم ایران ایجاد میکنند. به نظر نمیرسد عامه جریان چپ در ایران درک روشنی از فلسفه فکری چپ بودن داشته و بیشتر با ویژگی چپنمایی و سطحینگری مواضع خود را به نمایش گذاشته است.
باز نشر از کیهان لندن