یا کورش بزرگ یا آخوند جلاد

مژگان پورمحسن :

یکی از اجبارات یا محصنّات اقامت طولانی در کشورهای مختلف غربی آشنا شدن با تاریخ این کشورها  و دیدن مردمی است که به تاریخ خود و مشاهیر و شاهان و جنگجویان خویش افتخار می کنند و خود را جزء جدايی ناپذیری از بود و هست تاریخ و کشورخود می دانند حتی اگر شخصاً جمهوریخواه و فردی ضد جنگ و
پاسیفیست باشند.

پدربزرگ من علاقهٔ خاصی بتاریخ و مطالعهٔ آن داشتند و کتابخانهٔ بسیار بزرگی را به اینکار اختصاص داده بودند و در فامیل به پژوهش و شناخت تاریخ شهرت داشتند. پدرم هم که اهل مطالعه بودند می گفتند تاریخ را بدانید تا بفهمید امروز چه می گذرد. امّا من متأسفانه به تاریخی که در مدرسه و دبیرستان تدریس میشد هیچ
علاقه ای نداشتم زیرا اولاً  تضادهای بسیار آن مرا زده می کرد و ثانیاً  تاریخ درسی مرده بود که به بچگی و نوجوانی من و ما هیچ ربطی نداشت. امّا آمدن خمینی کلاّش و جلاد به ایران و به قدرت رسیدن مطلقهٔ آخوندها
حتی آدم تاریخ گریزی مثل مرا مجبور کرد سر در تاریخ وطنم بکنم تا ببینم خمینی و خلخالی و لاجوردی و کلّ این جانوران عجیب الخلقه و میلیونها هوادارانِ  قمه و اسلحه بدست آنها که حرث و نسل این مملکت را بر باد دادند و می دهند از کجایِ این تاریخ لعنتی بیرون آمده اند؟ در کجا قایم شده بودند که نسل ما آنها را ندیده بود، نمیشناخت، نشنیده بود؟ امّا با کمال تعجب کشف کردم که اینها اصلاً قایم نشده بودند، مخفی و باصطلاح زیرزمینی نبودند. بالعکس اینها آنقدر در میان ما و بخود ما نزدیک بودند و بقول قرآن « از رگ گردن بما نزدیکتر بودند » که ما اینها را نه تنها جنایتکار، دروغگو، منحرف، فاسد، زورگو ووو نمی دیدیم بلکه همین جلادان را روحانی، مؤمن، با خدا، مبارز، سیّد اولاد پیغمبر تصور می کردیم و بیشترین احترام را برای این جانوران قائل بودیم، از آن جوانی که هیچوقت با آخوند برخورد و صحبتی نداشت تا آنکسی که پا منبری بود.

آخوندها بخش روحانیِ وجودمان  بحساب می آمدند و خودِ ما بودند که حالا در آینهٔ تاریخ چهل ساله دیده میشدند!
کشفی وحشتناک که هیچ چیزی نمی توانست آرامم کند. نه درس و کار، نه خانواده و مسئولیت آن، نه زیباييهای
طبیعت، نه هيچ عامل دیگری نمی توانست پس از کشف خمینی و خلخالی و لاجوردی وو در وجود هر
کدامما ن و در وجود تاریخی مان ذهن مرا لحظه ای آزاد بگذارد. عجب کشفی!!
پس باید این جانیان را در وجود چهل ـ پنجاه میلیون ایرانی می کُشتم؟ کاری غیرممکن. ولی چرا ما اینها شدیم؟
چرا برای ایرانی دویدن بفرمان آخوند و جان دادن و جان گرفتن درراه اوانقدر ساده است امّا مبارزه و درافتادن با او انقدر مشگل؟ اینجا بود که باید سردر تاریخ وطنم می کردم. تاریخی که عبارت بود از قریب هزارو چهار صد سال نه چندین هزار سال! تاریخ ما ساخته و پرداختهٔ آخوند بود و همه اش دروغ. از پیغمبرش محمد گرفته تا امامان؛ از حملهٔ اعراب گرفته تا آغوش باز روستائيان زحمتکشان ایرانی درآنزمان. شاهان همه دروغگو و فاسد و حرمسرادار و پسرباز و دزد وبزدل و شکست خورده، مردم فقیر و تنگدست و بیسواد وبی عرضه و چشم به آسمان و در این میان، روحانیّت پاک و وارث سنّت امامان و نگاهدارندهٔ تاریخ واقعی ایران!

با هر قدم مطالعهٔ تاریخ از منابع جدّی یک خروار دروغ آخوندی زمین می ریخت و توجه داشته باشید من عمریست در خارجه زندگی می کنم و بیش از ۹۸٪ تحریفات و مزخرفات آخوندها در این چهل سال گذشته را نه شنیده ام و نه خوانده ام  با اینحال هر چه آخوند گفته بود دروغ از آب درآمد. حالا ببینید آن هموطنانی که تمام این سالها در ایران بوده و شبانه روز زیر بمباران دروغهای آخوندها بوده اند در آینده ازاین کلاشان  چه ها خواهند نوشت.

کورش واقعی است و ایرانی و میهن دوست و خداپرست واقعی وانسان دوست حقیقی است. تاریخ ما هیچ ربطی به اسلام و آخوند ندارد. این بخش ناشی از شکست ساسانیان در پایان سلسله شان از اعراب بغایت وحشی است.  تمدن اسلامی که آخوندها از آن دم میزنند، کهریزک خودشان بعلاوهٔ طالبان بعلاوهٔ داعش را متمدن شده و مدرن شدهٔ آن هیولاهايی درنظربگیرید که نزدیک چهارده قرن پیش خاک ما را بوجود ناپاکشان آلودند و از
آنها آخوند بوجود آمد که حال با ذبح نسل ما باید از مملکتمان بروبیم و بشوييم تا اثری از آن نماند.

هموطنان عزیز،
دیدن ويدئوهای تاریخ ایران و تطبیق تاریخ اسلام  با تاریخ ایران بصورت علمی را که آقای اسماعیل یغمايی با زحمت و دقت فراوان تهیه کرده اند و بر روی سایت ایشان و تلویزیون میهن قابل دسترس است به همهٔ  شما توصيهٔ اکید می کنم. من هم مثل شما مشغول یادگیری از ایشان با همین ویدئوها هستم.

جاوید ایران
مژگان پورمحسن
۲ نوامبر