یپرم خان

یپرم خان به آزادی ایران نیکی‌های بسیار گران‌ بهایی انجام داد. در گشودن قزوین و تهران، در جنگ با پسر رحیم‌خان و با شاهسونان، و در جلوگیری از پیشرفت ارشدالدوله، کاردانی و توانایی بسیاری از خود نشان داد و باید تاریخ ایران همیشه نام او را نگهدارد. این مرد چند نیکی و فزونی را، از دلیری و کاردانی و مردانگی و پاک ‌درونی و مهربانی، در یک جا می‌داشت، دلیرانی یا بهتر بگویم، گردانی که در شورش‌های آزادی‌خواهی پدید آمدند و بنام گردیدند از ستارخان و باقرخان و حیدر عمواغلی و معزالسلطان و خود یپرم‌ خان و دیگران، اگر بخواهیم به سنجشی میان آنان پردازیم و برای هر یک جایگاهی نشان دهیم باید ستارخان را یکم و این مرد را دوم شمرده و سپس دیگران را بیاوریم. این مرد در دلیری و جنگ‌آزمودگی به ستارخان نزدیک، و در بازچشمی و بلنداندیشی با حیدرخان هم‌پایه بود. ( کسروی، تاریخ مشروطه)

یپرم داویدیان گانتاکتسی مشهور به یپرم ارمنی یکی از برجسته‌ترین و تاثیرگذارترین رهبران نهضت مشروطه ایران بود؛ شخصیتی که با وجود نقش عظیم و تعیین‌کننده‌اش در پیروزی آزادی‌خواهان، آن‌گونه که شایستهٔ مقام، فداکاری و خدماتش بود، مورد ستایش و قدردانی قرار نگرفت. یپرم خان، که از ارمنستان کهن برخاسته بود، با روحی سرشار از شجاعت، مقاومت و دلیری یزرگ شده بود. یپرم مصداق بارز مخالفت با این ضرب المثل فارسی است که می گوید اگر زمانه با تو نساخت تو با زمانه بساز. او از کودکی به ناملایمات تاخت و کم نیاورد. دستگیر ضعفا و بی پناهان بود. روحیه جنگجو و متهورش دردفاع از حقوق مردم ارمنستان، او را به حزب داشناک یا داشناکسیون کشاند. حزب داشناک برای رهایی مردم ارمنستان غربی از بیداد ترکان عثمانی پایه ریزی شده بود. در یکی از همین مبارزه ها یپرم اسیر شد و به جزیره ساخالین روسیه تبعید گشت. او توانست با همراهی همرزمش از ساخالین فرار کند و طی یک سفر پرماجرا خود را به ایران و رشت برساند.

یپرم از این تاریخ به بعد خود را وقف مبارزات ضد استبدادی مردم ایران نمود و لحظه ای از تلاش باز نایستاد. در آزادسازی رشت و انزلی درایت به خرج داد و و موجب ترس و دلسردی نیروهای استبداد و دلگرمی و تقویت ستارخان و نیروهای مبارز تبریز گردید. در فتح تهران به همراه مجاهدین ارمنی جنگید و به ریاست شهربانی رسید. در دستگیری و اعدام شیخ فضل الله نوری همکاری فعال داشت. در ماجرای پارک اتابک علیرغم دوستی نزدیک با ستارخان، حفظ امنیت و آرامش را فدای دوستی نکرد. ارشدالدوله مزدور که به هوای فتح تهران نزدیک شده بود را شکست داد و بار دیگر مشروطه را نجات داد. در نبرد با سالار الدوله از نیروهای مستبد در غرب کشور، در همدان در قلعه شورجه که از هواداران سالارالدوله بودند، به تاریخ 29 اردی بهشت 1291 خورشیدی به ضرب گلوله در 48 سالگی کشته شد و دفتر زندگی باشکوه انسانی که شکست را شکست داده بود، بسته شد. در عزای یپرم خان ارمنی، ایرانیان یکصدا فریاد می زدند که نهضت بی پدر گشت. نهضت مشروطه یا رستاخیز ملت ایران به دست یک ایرانی بی پدر گشت. راه مخفی کوهستان را یک ایرانی به اسکندر نشان داد. داریوش سوم به دست یک ایرانی کشته شد. بابک خرمدین را افشین ایرانی فریفت و به خلیفه تحویل داد. نادر را در خبوشان قوچان، ایرانیان کشتند. شاهنشاه پهلوی را ما مردم ایران از پا انداختیم.

یپرم خان عمل گرا و بی ادعا را بی شک باید در شمار سرداران بزرگ و نامی ایران زمین قلمداد کرد. یپرم زاده ارمنستان بود ولی بیشترین دلاوری ها و جانفشانی ها را در راه آزادی ایران انجام داد. یپرم با آزادسازی رشت و انزلی از استبداد، بارقه امید را در دل مبارزین تبریزی و تهرانی روشن کرد و باعث ایجاد ترس در اردوی استبداد گردید.

مردی بی باک و مقاوم که فنون جنگ جدید را آموخته بود و می توانست دیگر رزمندگان مجاهد را در هنگامه دلسردی، چون کوه استوار نگه دارد. قرن ها استبداد مطلقه، اكثر ایرانیان را مطیع و ساکت نگه داشته بود. نهضت مشروطه جانی تازه به مردم ایران داد و شجاعت ها و دلیری های حیدرعمواوغلو، ستارخان، باقرخان، یپرم و دیگر آزادیخواهان نشان داد که با همت و اراده جمعی می توانند بر استبداد چیره شوند و فصل نوینی را برای ایران شروع کنند.

از میان تمام مبارزان دوره مشروطه به یپرم خان کمتر پرداخته شده و از همین‌ جاست که نباید دلیری‌ها و فداکاری‌های یپرم خان را از یاد ببریم.
او مردی بود که برای ایران تا پای جان جنگید. در این راه محکم و قاطع بر سر آرمان هایش ایستاد تا جایی که هیچ پیوند شخصی، حتی دوستی و نزدیکی‌اش با ستارخان در ماجرای پارک اتابک، نتوانست او را از آنچه رسالتِ تاریخی خود می‌دانست بازدارد. وهمین است که حق او بر گردن این سرزمین، حقی بزرگ، ماندگار و فراموش ‌نشدنی است. یپرم خان با خونِ دل و استواریِ بی ‌مثال خود، در تاریک‌ترین روزهای تاریخ، روزنی از امید و آزادی گشود. و اگر امروز مشروطه را تنها یک واقعه نمی‌دانیم، بلکه رستاخیز بزرگ ملت ایران در تاریخ ایران می‌شماریم، به دلیل مردانی چون اوست. پس شایسته است نامش را زنده نگاه داریم، که یاد او نه یک احترام تاریخی، بلکه ادای دِینی است به آن همه شجاعت و ازخودگذشتگی که ایران را دوباره برافراشت.

با گذشت 114 سال از درگذشت یپرم خان، اکنون می‌توانیم عملکرد او را با برخی از روشنفکران و مبارزان سیاسی به ‌ظاهر مترقی و پیشرو در سال‌های پیش از 1357 مقایسه کنیم. این مقایسه از آن‌رو حائز اهمیت است که به ما فرصتی می‌دهد تا تعریفی نو از روشنفکری و مبارزه سیاسی به دست آوریم، تعریفی که نه تنها در قامت شعار، بلکه در عمل و پایبندی به آرمان‌های ملی و استقلال کشور، معنا پیدا کند.

در جمع‌بندی مفهوم روشنفکر و مبارز سیاسی، باید گفت که این افراد الزامن نقش پیشرو در تغییر و تحول جوامع را ایفا می‌کنند. روشنفکر با افروختن چراغ‌های آگاهی و راهنمایی برای آینده، و مبارز سیاسی با قدرت سلاح و مبارزه، هر دو در پی برچیدن نظام فکری و ساختاری موجود و جایگزینی سیستمی جدید هستند که در آن جامعه‌ای بهتر و انسانی شایسته‌ تر رشد کند. هدف مشترک هر دوهدف نه تنها سرنگونی نظام حاکم، بلکه ساختن دنیایی نو است؛ دنیایی که در آن آزادی، عدالت و پیشرفت ریشه ‌دار شوند و نسل‌های آینده در سایه این آرمان‌ها، به انسانی‌تر بودن و زیستن شایسته ‌تر دست یابند.

دو طیف روشنفکریِ چپ و مذهبی با وجود اختلافات عمیق فکری در سال‌های پایانی حکومت پهلوی دوم در یک نقطه مشترک همسو شدند: براندازی نظم موجود.

چپ‌ها با امید به تحقق الگوی سوسیالیستی مشابه فاجعه شوروی و اروپای شرقی و روشنفکران مذهبی با آرمان ساختن ناکجاآبادی اخلاق ‌محور و معنوی مشابه آنچه در تاریخ اسلام هرگز ساخته نشد.

اما ساختار و واقعیتی که پس از انقلاب شکل گرفت، نه با آرمان‌های چپ‌ها سازگار بود و نه با تصور روشنفکران مذهبی. آنچه در دهه‌ های بعدی رخ داد از گسترش سرکوب و خشونت سیاسی گرفته تا فقر، عقب‌ ماندگی، فرار مغزها و فرسایش آرام بنیان‌ های فرهنگی و اقتصادی پیامد تصمیماتی بود که این جریان‌ها در فضای بی مسئولیتی آن دوران اتخاذ کردند. از این دیدگاه، امروز مسئولیت اخلاقی وضعیت، بر گردن همان کسانی قرار می‌گیرد که خود را مبارز و روشنفکر می‌دانستند، اما پیامد کارهایشان مسیر کشور را به سوی نابودی و بحران‌های طولانی‌ مدت سوق داد.

در این میان پرسشی جدی و بنیادین مطرح می‌شود: آیا می‌توان به کسانی که حاصل کنش سیاسی‌شان نه ایجاد جامعه‌ای بهتر، بلکه بازگشت قرون وسطای ایران و عقب‌رفت تاریخی بوده، عنوان روشنفکر یا مبارز را اطلاق کرد؟

 اگر معنا و جوهر روشنفکری، بصیرت، تحلیل و آینده‌نگری است، و جوهر مبارزه، ساختن راهی بهتر برای مردم، آیا انتخاب‌ها و نتایج عملکرد آنان با این تعاریف سازگار است؟ به همین دلیل، این جریان‌های مدعی روشنفکری و مبارزه، در بزنگاه حساس تاریخ، به جای آن‌که چشم جامعه باشند، خود به بخشی از تاریکی بدل شدند. در مقایسه با روشنفکران ساده انگارآن زمان، یپرم خان به وضوح نشان داد که می‌توان یک فرد خارجی ‌تبار فاقد تحصیلات عالی باشد، ولی همچنان در خدمت منافع ملی ایران بود.

این پرسشی است که همچنان در حافظهٔ جمعی ایرانیان باز می‌ماند و پاسخ آن در قضاوت نسل‌های بعدی شکل خواهد گرفت.

در میان پیچ‌ وخم‌های دوران‌ های تاریک تاریخ ایران، نام یپرم خان ارمنی همچون مشعلی فروزان در ذهن و دل نسل‌ها جاودانه مانده است. یپرم‌خان از آن دست شخصیت‌هایی بود که عملش بر ادعایش می‌چربید، مردی که به جای شعار، در میدان بود، به جای تفرقه، همبستگی می‌آفرید، و به جای پیروی از منافع بیگانه که مرسوم خاک ایران است، سرنوشت ایران را با سرنوشت خویش گره زد.

مردی که در هنگامهٔ اختناق و ترس، با پایمردی، شجاعت و ایمان به آزادی، در کنار مردم ایران ایستاد. او نه به دلیل قومیت، که به دلیل انسانیت و باور به آینده‌ای روشن، جان خود را در راه استقرار مشروطه و ریشه‌کن کردن استبداد گذاشت.

در سال‌های پس از او، ایران با همهٔ فراز و نشیب‌ها سرانجام در دورهٔ پهلوی‌ها به مرحله‌ای از نظم، نوسازی و توسعه رسید که بسیاری آن را دوران تثبیت ملت ‌سازی می‌دانند؛ دوره‌ای که کشور از خاکستر هرج‌ و مرج مشروطه برخاست و به سوی ساختن زیرساخت‌ها، آموزش نوین، نوسازی اداری، و بنیان‌های اقتصادی حرکت کرد. ایران در میانهٔ قرن بیستم، با سرعتی چشمگیر در حال پیشرفت بود، چنان‌که بسیاری از ناظران خارجی آن را کشوری در حال تبدیل شدن به قدرتی نوظهور می‌دانستند.

در چنین قیاسی، عملکرد یپرم‌خان سرشار از فداکاری، وفاداری و ایران ‌دوستی برای بسیاری یادآور این حقیقت است که شخصیت‌های اثرگذار تاریخ، نه در ادعا و شعار، بلکه در نتیجهٔ عمل تعریف می‌شوند.

و درست در همین‌جاست که نگاه ایرانی به رفتار دو طیف روشنفکریِ آن دوران دوباره برجسته می‌شود. آنان بر این باورند که بخش قابل‌ توجهی از روشنفکران چپ ایدئولوژیک و روشنفکران مذهبی، با هیجان‌ زدگی، ساده‌ باوری و تکیه بر روایت‌های آرمان ‌گرایانه، در بزنگاه تاریخی دهه ‌های چهل و پنجاه خورشیدی، مسیری را برگزیدند که نه تنها به آبادانی ایران نیانجامید، بلکه آنچه با خون دل ساخته شده بود را در معرض نابودی قرار داد.
این‌ که چگونه مردی چون یپرم‌خان با تمام تعلقات فرهنگی و دینی خود، ایران را خانهٔ خویش می‌دانست و برای آن جان داد، اما بسیاری از روشنفکران سال‌های بعد، با وجود ادعای خدمت، رفتارهایی رقم زدند که نتیجه‌ اش فرسایش قدرت ملی و آسیب هولناک به سرنوشت مردم بود، از جمله پرسش‌های بزرگ تاریخ معاصر ایران است.

امیدوارم اگر روزی یپرم خان، آن اسطورهٔ بی باکی و مقاومت، دوباره به دنیا قدم بگذارد، این بار نه در سرزمین‌های دیگر، بلکه در دل ایرانِ آزاد و شکوهمند متولد شود، تا در خاکِ پاک این سرزمین، همچون پیشینیانش، برای عظمت و استقلال وطن تلاش کند و در تاریخ ایران، ردپای خود را همچنان باقی بگذارد.