آن گربه ملوسم





 

م- ت اخلاقی (رها) :

 

برای زنان و مردان تشنه لب ، بویژه تشنه لب ازادی

می نوشم آن لبانت، چون تشنه در بیابان

عریان به در سرایت، ای ماه من چه حیران
گیرم تو را در آغوش،چون ره شده ز زندان
تاجی تو بر سر من،چون رسم پادشاهان
روبم به در سرایت،خاکت به چشم مژگان 
درمانده ام به عشقت، دیوانه وار و حیران
ای آفتاب گرمم ،در بهمن زمستان
از شرم  آن نگاهت، بس مانده ام چه خجلان
عمری است در ره تو، گمگشته در بیابان
خوردم چه سرزنشها، از خار ره مغیلان
گویند رهاش میکن، هم آشنا غریبان 
گویم اسیر زلفش ،افتاده ای به زندان
روز و شبم به ناله، یا آه و در و افغان 
آزاد خواهمت ای ،خاک تو چشمم ایران
جانم " رها" به امید،شب را رسان به پایان 
پیمای این ره سخت،با عشق ساربانان 
وز شوشتر به اهواز،تا شهر نفت آبادان 
از آب گرم عمان،تا خطه خراسان 
از شرق تا به غربش،دیوانه وار و حیران
بر لب هزار خنده، چشمان من چو اشکان
گاهی به شهر تبریز، گاهی به شهر زنجان 
خاکش به غرق بوسه، تا آخرین رمق جان 
از شوش و خرم شهر، تا خاک پاک تهران 
رقصم به بختیاری، با مسجد سلیمان 
گردم همه سرایش،بوسه به خاک یاران
از هر دو دیده گریم،چون ابر در بهاران
آن گربه ملوسم،یعنی که کل ایران
با همت همه خلق، هم پیر هم جوانان
 اکنون شده چه شیری،  جنگنده و خروشان

تیرماه ۱۴۰۰

ژوئیه ۲۰۲۱