ایران من

 

رها اخلاقی :

ای یار من ای یار من، ای مونس غمخوار من
بنگر به این معشوق خود، بی تو دلی نی در بدن
ای ماه تابان شبم، ای شادی من هم غمم
می سوزم از عشق تو من، بر آتشم آبی فکن!
تارم «سه تارم» شد خموش، بی تو ندارد جنب و جوش
  زخمه بزن بر تار من، تا مویه خوانم اصفهن
مستم خرابم کن ز عشق، نی من  ز یاران دمشق‌*
پیمانه ای بر این فقیر، ای ساقی شکر شکن
نیزار من در مولوی، بنگر کنون بی همرهی**
جان و تنم آتش گرفت، از دوری آن انجمن
ای خال هندوی لبت،از عشقِ تو  غرق تبت
از بهر تو ای گل صنم ، بگذشته ام از جان وتن
بر جای پایت بوسه ها،صد قصه دارم مه لقا
از قوم لر یا گیلکی، از آذری از ترکمن
ابرو مگو تیر و کمان، تیر و کمانت را به جان
با عشقِ تو سویت شوم،از دشت و از کوه و دمن
گیسویِ چونْ یلدا شبت، خواهم شرابی از لبت
با من دو جامی را بزن، از آن شراب بس کهن
ای خاک تو دُرّ و گُهر،معشوق با ذوق و هنر
ای خار تو اندر کویر، با من مثال یاسَمن
دیشب که مه قرص تمام، بردی ز دل ما را زمام
تا صبح چشمم غرق اشک، ای دُرّ و یاقوت یمن
من روز و شب آه و فغان، ای تو مرا صاحب زمان
صبرم بسر آمد بیا،باران بباران بر چمن
خون دلم بنگر روان، آه دلم بر  آسمان
بانگ خروسی در سحر، من مرده ای اندر کفن
جانم برفت گیسو کمند، ای سرو بالا و بلند
این آه و دردی از “رها” ، بر  عشق و ایمانش وطن
بی شک رسد روزی بدان، خاک وطن چون «سورمه دان»!
بر هر دوچشمانم کشم، روزِ نَبودِ اهرمن
 
 

۸ تیرماه ۲۵۸۳ ایرانی

۸ تیر ماه ۱۴۰۳ خورشیدی

۲۸ ژوئن ۲۰۲۴ میلادی

 

*اشاره به سرود‌هٔ : چنان قحط سالی شد اندر دمشق
                   که یاران فراموش کردند عشق
**شعر مولوی : بشنو از نی چون حکایت می کند
           وز جدائی ها شکایت می کند