
رها اخلاقی :
ای شیخِ کثیف وقتِ حساب، هم که کتاب ست
در پیش و پست یک نگهی، جملّه سراب ست
از غزه و لبنان و یمن هیچ نمانده
از ظلمِ تو ملّت جگرش سخت کباب است
کرّه اسدتت رفت به مسکو، تو کجائی
این قصّه گمانم به تو هم، حتمْ که باب ست
کُشتی توهمه پیر و جوان، کودک و مرد زن
از نکبتِ تو میهن و ملّت همه حالش چه خراب ست
ایران که بُدش سمبل قدرت به «میان رود»
گر گشته چنین خوار،ز تو پستِ جناب ست
بیشرم و حیا گشته کنون موش که مخفی
گر زنده بمانی سر و کارت به طناب است
میهن شده آوار، ز آن نحثِ نفسهات
ضحّاک تو هستی که خوراکْ مغزِِ «شباب» ست
آتش زده ای خاکِ اهورائیِ ایران
لیکن خبرِ مرگِ تو ای شیخ به شتاب ست
عمّامه بسر آمده ازغار که تاریک
اوضاعِ تو و غار ببین شکّر و آبست
وقت ست که شود شمعِ تو خاموش به ذلّت
جایِ تو و آئین تو حتم، فاضل و آب ست
گورها همه آماده اگر پودر نگردید
از خونِ شمایان همه جا سرخ به خزاب ست
می یافت نشود یک کلمه وصفِ شمایان
روحانی و آخوند و فقیه اصلِ خطاب ست
«ملّا» بشود جایِ هر آنچه که دهند فحش
این «کلْمه» خودش اوجِ کثافت به جناب ست
نابود شوید جملّه چه عمّامه و آئین
وصفش نتوان شرح، که در پوش و حجاب ست
کشتید و بخوردید و ببردید همه جا خون
نابودیتان عینِ وطندوستی و حتما که ثواب ست
هرچند که میهن ز شما گشته خرابه
آزادیِ میهن تو نگر پا به رکاب ست
بر قلّهء البرز بزند شیدِ وطن هان
قفنوسِ وطن بین که کنون در تب و تاب ست
ایران بشود بارِ دگر مهدِ تمدن
آباد شود هرچه خرابی و عذاب ست
جایِ همه این درد شود مرهمِ شادی
در کوچه و برزن همه جا شعر و شراب ست
جایِ ستم و روضه و عاشور و محرّم
غوغایِ دف و تار ویولن و رباب ست
روز و شب ما کار به شادی و به عزّت
مجموعهء شعرهای «رها» حتم به کتاب ست
گوید چه بسی شعر به همراه ترانه
شادی همه ابیات، که غم جملّه مذاب ست