اسماعیل وفا یغمائی :
با ملایان سرود یکم
خیابانها را می بندید
. زندانها را گسترش میدهید، باز می کنید
سرنیزه هاتان سرخ و براق است
گلوله هایتان داغ، وقاحت و بیرحمی تان داغتر
قلبهاتان آهن زنگ زده است
چون خدای یتان
چون رسولتان
چون کتابتان
چون مقدساتتان
و منبر و عمامه تان و دهانتان
که تمام فاضلابهای جهان از آنها میگریزند
اما من
اما من شاعر پیر خسته تبعیدی خنجر خوده
از سینه و پشت
اما من مرده شما زنده
شما نمیتوانید عشق را به زنجیر بکشید
عشق را که لباس نفرت پوشیده است
عشق که خداوندگار لبها و بوسه ها و غزلها بود
در ویلن یاحقی و صدای بنان و نی کسائی
و ماهتاب نیمه شب ایران و نجواها
و اینک سربازپولادینی است که به میدان آمده است
تا از خود و ملت خود دفاع کند
شما نمیتوانید
زیبائی زنان و مردان این میهن را بزنجیر بکشید
گیسوانشان لبخندشان و لبانشان را
اما شما نمیتوانید آوازها را بزنجیر بکشید
آوازها را که اندک اندک رعدو سرود و صاعقه میشوند
شما نمیتوانید رقص را به زنجیر بکشید
رقص ملت را که رژه خواهد شد
رژه ه ای نیرومند تر از تمام زلزله ها
از خزر تا عمان
و بر استخوانهاتان خواهد گذشت
و قلبهای گندیده تان که در رگهایتان نه خون
بلکه نجاست را می چرخاند
شما نمیتوانید
سی قرن زندگی و تاریخ این ملت را به زنجیر بکشید
یک بیت از شعرهای فردوسی را
یک غزل حافظ
و یک رباعی خیام را
شما نمی توانید تخت جمشید را
تخت جمشید بیدار و پر شکوه وزنده در قلبهای ملت را
شما نمیتوانید دهلها و کمانچه ها
و لباسهای بلوچی و کردی و لری و گیلکی را به زنجیر بکشید
آوازهای خراسانی وسیستانی و اذری را
شما هیچ دشمنی در بیرون این سر زمین ندارید
همه بر سفره شما بر اجساد مردم پروار شدهاند
چپها!!راستها!!ومیانه های جهان
با شکمهائی پر از خون و نجاست چون خود شما
شما هیچ دشمنی در برون مرزها ندارید
همه شما را دوست دارند
یا سود آورست دوست داشته باشند
اما پیرامون خود را نگاه کنید
در این سر زمین که بر آن حکم میرانید
دشمن در اینسوی مرزها پیرامون شما حلقه زده است
و حلقه محاصره تنگتر میشود
با زندگان و مردگان و کشتگان این ملت
نه تفنگها نه سرنیزهها نه زندانها نه
نه قلبها و خدا و رسول و کتاب زنگ زده تان
نمیتوانند نجاتتان دهند
لبهایتان با تکههای کوچک نجاست بر آن خواهد لرزید
شلوارهایتان از دو سو خیس شاش و گوه خواهد شد
دشمن به پیش میاید
و آخرین صدا
صدای خرد شدن استخونهاتان خواهد بود
و سرودی که تمام ایران خواهد خواند
نه تنها انسانهایش
بل درختها و کشتزارهایش
بل نمکزارهایش . چشمه هایش
بل پرندگانش و پلنگانش در کوهسارها
تردید نکنید
تردید نکنید
تردید نکنید
و به جنایت و غارت ادامه بدهید
فرصت کوتاهست
اگر چه برای شما
شنیدن صدای جاروهای آهنین تاریخ
دیر شده است
۱۲/۱۲/۲۰۲۳
با ملایان سرود دوم
نگذاشتین برقصیم
نگذاشتید بخوانیم
نگذاشتید ببوسیم
نگذاشتید لیوانی آب خنک را به آرامش
در تابستانی زیبا و پر بار بنوشیم
***
نگذاشتیدشاهد رشد فرزندانمان باشیم
کشتیدشان
شاهد لبخند همسایه و برادرمان باشیم
از اندوه مردند
نگذاشتید شاهد زیبائی رودها و دریاچه هامان باشیم
خشکانیدشان
نگذاشتید شاهد زیبائی جنگلهامان باشیم
سر بریدیدشان
نگذاشتید زندگی کنیم
***
آمدید
با انقلاب فواران تمام فاضلابها
با آئینتان
و خدا و رسولتان
با ریشهای خونچکان
وشمشیرهای صیقل خورده
و با نعلینهایتان بر نان و آب مردم
و پستانهای مادران و دهان شیر خوارگان پا کوفتید
پا کوفتید و غارت کردید
و رژه دارها و جوخه های تیرباران
جانشین رژه شادیانه جشنهامان شد
آمدید و تیغ بر لبان عاشقان این سر زمین
و دستان کارگر و دهقان نهادید
بوسه بر لبها ممنوع و فراوش شد
ولبهای ملتی را به سوی ضریح مردگان پوسیده
پانرده هزار جنازه خشکیده در سراسر ایران
و تابوتهای خونین و اجساد سرد کشاندید
آمدید تا تار و چنگ و نی را سر ببرید
آمدید با خدایتان که ابلیس از آن فراری است
با دوبال هراس و وعده از جنده خانه و دوزخش
آمدید با کتابتان که در میان هر برگش
هزار کشته دفن شده است
و آزادی و خرد درهزار زنجیر خرافه اسیرست
آه
هیچکس در این شهردر این سرزمین
آوازی نمیخواند
نه سیبی بر درخت
نه عاشقی در کوچه
نه ستاره ای در آسمان
مرغ شب خاموش است
تنهای صدای نعلینهای خونین است
بر جسدهای جوانان این میهن
و صدای نهیق و شهیق و نعیق شما
بر منبرهائی که بر هر پله اش ده جسدخفته است
تنهای صدای تکبیراز فراز مناره های خونین
در ستایش بتی که قرنها پیش از زمین به آسمان رفت
تاکارگزاری جلادان را رسمیت بخشد
وباران جهل و دروغ از ابرهای پاک ایران بباراند
آمدید و خواهید رفت
تا دمساز با خدا و کتاب و رسولتان باشید
کوچهها از رد نعلینهاتان
با آتش جارو خواهد شد
و مرگ جاودانه شما را در آغوش خواهد کشید
و محوخواهید شد
زیرا این ملت
تمامی این ملت
نه تنها نان و آب و آوازها و اشکها
و لبخندهای برباد رفته خود را از شما طلب دارد
بل تمامت زندگی خود را از شما باز پس خواهد گرفت
تمامت زندگی یک ملت را که غارت کردهاید
تردید نکنید
***
تردید نکنید
خواهید رفت
ولبها با بوسه آواز خواهند خواند
سیب بر درخت
عاشقان در کوچه
ماه در آسمان
و مرغ شب در شاخسار مهتاب زده
تردید نکنید
لغات
نهیق:ابتدای عرعر الاغ
شهیق:انتهای عرعر الاغ
نعیق:قارقار کلاغ
بحث بر سر روسری نیست؟
دوازده دسامبر 2023
با ملایان سرود سوم
گوش کنید رفقا
بحث بر سر روسری نیست
میتوانید ! حق دارید
روسری داشته باشید یا نداشته باشید
یا مثل بابا آدم و ننه حوا
چشم شیطون حرومزاده کور
یک برگ درخت را بپوشید
بحث بر سر روسری نیست
***
بحث بر سر روسری عیال بقال محله
یا زن کشاورز نیست
یا ننه بزرگ بنده خاور خانوم
که زن بسیار خوب لیبرالی بود
اما به گوسفندها و شترها و الاغها
و مرغ و خروسهایش میرسید
با روسری
نه ادعای رهبری داشت
نه دموکراسی نه جمهوری
***
بحث بر سر روسری ننه بزرگ بنده نیست
بحث بر سر روسری هائی ست
که میخواهند با رقیه و سکینه و فاطمه
والباقی عیالات رسول گرامی و مولا
ایران را بسوی آزادی ببرند
اما ممکن است راه را گم کنند
و بسوی خانه عمه بنده یا خودشان بروند
بحث بر سر روسریهای ایدئولوژیک و مکتبی است
که زیرش یک خروار آیه و سورو و حدیث
و قرآن و نهجالبلاغه و صحیفه و دعا خوابیده است
بحث بر سر روسری هائی است
که خداوند خیلی خیلی خیلی متعال
در سال پنجم هجری
حضرت جبرئیل را فرستاد
من شما ها رو حلق کردم بی همه چیزها
اهههههههه یعنی چه ا
و فرمان داد بپوشانید سرتان را
تا سنبلمیرزای مردها بیدار نشود
یعنی چیییییییییییییییییییی !!!!!! 1
بحث سرآن روسری است که از آسمان آمد
و شتر چرانها بر سرمان کردند
نه بعنوان لباس بل پایه مکتب
بنابر این
روسریتان را داشته باشید
اما با روسری بی رهبری
عزت زیاد
بحث بر سرتعویض قدرت نیست
پیغمبر برود
چار خلیفه بیایند
چار خلیفه بروند
بنی امیه بیایند
بنی امیه بروند
بنی عباس بیایند
بنی عباس بروند
بنی صفوی بیایند
بنی صفوی بروند
بنی علوی یعنی بنی خمینی بیایند
بنی خمینی بروند بنی زهر مار
و بنی دست خر بیایند
بحث سر روسری نیست
بحث بر سر آزادی است این بار
بحث بر سر گیسوان خونین مهساست این بار
بحث بر سر غررررررررش یک ملت است
برای آزادی از این نکبت
این نکبت مکتبی که عبا و عمامه و ریش و تسبیح
و منبر مناره و گنبد و امامزاده
و روسری و مقنعه و دعا و جهنم و بهشت
وپانزده هزار امامزاده و امامواره و امام والخ
سمبلهای آن است
بحث بر سر روسری نیست
بحث بر سر آزادی است
تا دخترانمان و زنانمان
و رفقایمان گیسو در نسیم آزادی افشان کنند
و ما ببینیم این همه آزادی را و کیف کنیم
و به این همه زیبائی و شجاعت
مثل دوران شاه فقید خبردار
سلام نظامی بدهیم
و بگوئیم زن زندگی آزادی
بحث بر سر روسری نیست
بحث بر سر زیر روسری
درون جمجمه هاست
و خوخور وحشتناکی
که از افلاک بر زمین نازل شده است
بحث بر سر روسری نیست
بحث بر سر زیر روسری است