
مهدی اصلانی :
ای برف میدانم قهر کردهای و روی از ما برگرفتهای.
چارقد سیاه بر سرت کردهاند!
عنکبوتهای حوزه و چاه که پیشانیشان نعلکوب است،
نه گرمشان میشود و نه سردشان. ویرانی به گردن تو میاندازند. فهم دیدنت ندارند.
کم میباری نفرینت میکنند.
بیدریغ بباری تو را خرابکار میخوانند.
آتش ابلیس روزگارمان سیاه کرده. همهچیز سابق شده.
جنگل دارد سابق میشود و میسوزد.
ضجههای خزر را نمیشنوی؟
مثل همیشه یکسان و بیدریغ ببار و همه جا را سپید کن.
جز سیاهیی دلشان.







