برای عشقی فراتر از هر عشق

 

اسماعیل وفا یغمائی :

میهنم

خاک دوردست من!

نخل پیر  باغ  خاموش مادر به سفر رفته!

باغ حاجی

که سایه ات

چون گیسوان پر شکن مادرم

تا سراسر آن خاک

از خزر تا عمان

ودر اینجا خوابهای مرا پوشانده است

شعرهای مرا

خشم و عشق مرا

و لبخند و اشک مرا پوشانده است

نگران نباش

در این غربت

چیزی از خود بر جای نخواهم نهاد

برای به خاک سپرده شدن

در این غربت

به مهر تو

ذره ذره غبار خواهم شد

ذره ذره شعر خواهم شد

ذره ذره فریاد خواهم شد

حتی در سکوت

وخود را به بادها خواهم سپرد.

***

 

میهنم

نگران مباش

چیزی ازمن باقی نخواهد ماند

در این غربت

در این تبعید

در میان این همه خنجر

من در تو زاده شدم

درمیان نورهای نیمه شب

پاکیزگی و غرور کویر نمک

که خدای خود را در آنجا یافتم

خدائی که پیامبرش

ماه نیمه شب بود

وقاریانش صدای مرغ شب

و مردمانی ستاره گون

و پاکیزه و دلیر

که حتی مردگانشان

در قلب من سوسو میزنند

که زنده اند.

***

میهنم

من در اینجا

به خاک سپرده نخواهم شد.

میهنم

چهل سال پیش

پیش از آنکه آخرین گام را بردارم

پیش از خاکهای غربت

خود را در تو به خاک سپردم

به باد سپردم

به آبها

و اتشهای تو

خود را برای همیشه

در چهار عنصر تو مدفون کردم

تا هرگز در غربت نمیرم

***

میهنم

دیریست در تو مدفون شده ام

و دیریست در تو دوباره زاده شده ام

نگران مباش

چیزی در اینجا از من بجا نخواهد ماند

حتی سایه ام

که هنوز زنده از آفتاب توست.

 

ده ژوئیه 2022