
مهدی اصلانی :
«به یاد آر تاریخ ما بیقراری بود. نه باوری نه وطنی». بامداد شاعر ۳۷ سال پیش ساکن بند ۸ زندان گوهردشت بودم. زندان سحرخیز شده و قد کشیده بود. حکومت در موقعیت ضعف! دو نوبت اخبارِ ساعتِ ۸ و ۲ بعدازظهر از طریق رادیوی بند برایمان پخش میشد. خبر آن بود: با شلیک موشکی از روی ناو وینسنس در خلیج فارس تمام مسافرهای ایرباس ایرانی که از بندرعباس عازم دبی بود، پودر شدند. هاشمیرفسنجانی بعدتر در خاطراتش نوشت: زدن هواپیما بعد شیمیایی کردنِ حلبچه پیامی آشکار به ما بود که قدرت آن را داریم تا تهران و تبریز و دیگر شهرهای بزرگ را بزنیم. سلسله رُخدادهایی که منجر به نوشیدن جامِ زهر شد و نظام را مجبور به پذیرش خفتبار قطعنامه کرد. (مجبور) که این نظام تنها زیر بارِ زور وادار به پذیرش شد و میشود. انتقام آن شکستِ خفتبار از اسرای نبردی نابرابر یعنی زندانیی سیاسی در تابستان ۶۷ گرفته شد. «وگورستانی چندان بیمرز شیار کردند که بازماندهگان را هنوز از چشم خونآبه روان است»