م.رضایی تازیک :
انتشارات آسمانا در کانادا (به مدیریت مهدی گنجوی) «تاریخ شانژمانهای ایران»، رسالهای از میرزا آقا خان کرمانی را با تصحیح م. رضایی تازیک همراه با تصویر نسخه خطی منتشر کرده است.
میرزا آقاخان کرمانی (۱۲۳۲ یا ۱۲۳۳ ــ ۱۲۷۵ خورشیدی)، یکی از بنیانگذاران گفتمان انقلاب مشروطیت و یکی از تاثیرگذارترین نقادان دین و حکومت در قرن نوزدهم میلادی، است. مصحح این اثر، م. رضایی تاریک در مقدمه خود بر این تصحیح مینویسد:
“در کتاب پیشرو آقاخان کرمانی از بیماریهایی نام میبرد و آنها را به کل جامعه ایران تعمیم میدهد؛ بیماریهایی که در باور او از اقوام دیگر به ایرانیان سرایت و مسبب انحطاط اخلاق در ملت ایران شدهاند. او مفهوم «ملت» را در معنای مدرن، یعنی «ناسیون»، به کار برده. در این کتاب با رگههایی از باستانگرایی و بویژه ترسیم نوعی ناسیونالیسم نژادی روبرو میشویم؛ ناسیونالیسمی که در اروپای قرن نوزدهم و بیستم یکی از گفتمانهای رایج و غالب بوده است.”
م. رضایی تازیک در ادامه و در انتقاد از روش میرزا آقا خان کرمانی مینویسد:
“تا آنجا که به بازگویی برخی آیات، احادیث و دعاها برمیگردد میتوان با قاطعیت گفت که آقاخان کرمانی مانند متکلمان قدیم و جدید به صورتی کاملا گزینشی عمل کرده، و مقولههای نامبرده را اقیانوسی دریافته که از آن میتوان هر ماهی گرفت. در برخی موارد حتی آیاتی از قرآن را کاملا خارج از بستر و ناکامل بازگو کرده؛ طوری که اگر همان آیه را در جامعیت بازگو میکرد خلاف مقصود او از آن ظاهر میشد.”
و در ادامه میافزاید:
“آقاخان کرمانی تحولات فکری فراوانی را از سر گذارنده و این کتاب به هیچ وجه نمیتواند اندیشههایش (به ویژه درکاش از دین) را در جامعیت نمایندگی کند. او در این کتاب مطالبی را مدعی میشود که در تضاد بنیادین با دیگر آثارش از جمله «سه مکتوب» و «صد خطابه» میباشند. برای رسیدن به سیمایی جامع از او میبایست آثارش را در جامعیت و بدون هیچ پیش داوریای مطالعه کرد؛ تا چهرهای که از او ارائه میشود (تنها) به مسلمان، بابی ازلی و سکولار مدرن تقلیل نیابد.”
م. رضایی تازیک دانشآموخته علوم سیاسی و مطالعات خاورمیانه در دانشگاه های لوتسرن و برن در سوئیس است. تمرکز او در مقاطع فوق لیسانس و دکترا به روی تاریخ اندیشه در ایران و به ویژه نقد دین از سوی ایرانیان بوده است. پایاننامه دکترای او درباره دین و نقد دین در اندیشه احمد کسروی نوشته و منتشر شده و از سوی او و همکارش بخشی از آثار فتحعلی آخوندزاده و میرزا آقاخان کرمانی نیز به آلمانی ترجمه شدهاند.
بخشی از این اثر:
“شانژمان سیّوم استیلای بنیامیّه بر سلطنت ایران و ظهور مرض میشوم مذموم فلج
[۱۳ ــ جزو سیوم] این مرض اغلب از بقیّه اثر سکته در انسان ظاهر میشود، مرضی است عصبی که قوه حسّاسه و مدرکه بدن یا بواسطه قطع شدن یا فاسد گردیدن عصب دِماغی [مغزی] مفقود گردد. موافق تشریح در بدن انسان سه دسته الیاف از سه محلّ رسته: دسته اوّل عروق است، منبت اینها از کبد است و در همه اطراف بدن منشعب شدهاند. دسته دویّم شریان است، رستن اینها از دل است. کار این دو دسته تصفیه دم و تقسیم در اعضآء آدم است. دسته سیوم اعصابند که از دماغ روئیدهاند و در اکناف بدن بمثابه سیم تلگراف کشیده شدهاند؛ تمام ادراکات اشیاء ظاهری بتوسّط قوّه[ای] که در این اعصاب است بدماغ میرسد ــ «تَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ» [«بزرگا خداوندا که بهترین آفرینندگان است»].
دکترهای حاذق دانای فرنگستان در این دوره اخیره در موادّ عصبیّه تحقیقات عظیمه فرمودهاند و در دماغ حجر[ه]ها و کُتلَههای [پاره از گوشت] متعدّد دیدهاند که هر حجرهای مخصوص قوّه ایست که این اعصاب راپورت ادراکات متناسب بآن حجرهها را باو میرسانند. مثلاً در وقت ترس اعصابیکه مأمور این قوّه هستند صورت واقعه را بکُتله مخصوصه ترس راپورت میبرند. چنانکه در تشریح دماغ آدمی که در مدّت حیات خود دوچار مخاطرات عظیمه بوده حجره های مخصوصه بواهمه دماغی او خیلی وسیع و اعصاب روئیده از آن کتله بسیار قویّ شده بوده است. در تشریحِ عصبِ چشمِ کورهایِ مادرزادی دیدهاند که آن اعصاب یا بکلّی مفقود یا بسیار ضعیف بودهاند. در تشریح دماغ شیر مشاهده شده که آن رگها که از دل بدماغ شیر بالا رفته بسیار فراخ و بجزئی هیجان خون مثل فوّاره از دل بدماغ شیر میرفته و کتله مخصوصه تهوّر دماغ او زیاده وسیع است.
در پنج سال قبل در مدرسه دارالفنون بزرگ پاریس، طبقه فوقانیِ سرِ زنی را برداشتند و [در آن] یک پارچه بلور میکروسکوپی نهادند. دماغ این زن متّصل در بیداری مثل نبض در حرکت بود و در وقت خواب رفتن گاهی ساکن و گاهی متحرّک مینمود؛ معلوم شد که فکر کردن و خواب دیدن اسباب حرکت دماغی است و سکون علامت بی فکری است.”