فاضل غیبی :
حتماً شنیدهاید که تا همین نیم قرن پیش، آخوندها دیوان حافظ و مثنوی مولوی را “نجس” میدانستند و آنها را “با انبر برمیداشتند”! اما امروز دیگر از دشمنی با حافظ” خبری نیست و شمار “حافظ دوستان” و “حافظ شناسان” چنان رشد تورمی یافته، که میتوان گفت، محبوبیت او با محبوبیت همۀ دیگر سرایندگان در تاریخ ادبیات ایران برابری میکند.
از این فراتر، حکومتگران عمّامهبهسر نیز، که اصولاً برای هنر و هنرمند ارزشی قایل نیستند و به همۀ مظاهر فرهنگ و تاریخ ایران اعلام جنگ دادهاند، چپ و راست “کنگرۀ حافظ شناسی” برگزار میکنند و گاه و بیگاه از او “شاهد” میآورند!
چرا نیاورند؟ مگر نه آن که او را از “اولیاءالله” وحافظ قرآن به چهارده روایت میدانند و در اغلب مقدمهها، دیوانش را به عنوان “قرآن فارسی” میستایند؟!
اما اگر حافظ نه تنها مسلمان (به روایتی حتی شیعۀ دوازده امامی!) بود، چرا آخوندها در گذشته با او دشمنی میکردند؟
(امروزه دیگر تصورش مشکل است، اما آخوندها آرامگاه او را بارها خراب کردند؛ آخرین بار چند سالی پیش از انقلاب مشروطه (1317ق.) که سیدعلیاکبر فالاسیری (داماد “میرزای شیرازی”، رهبر جنبش تنباکو!)« با جمعی از مریدان … آنجا را سنگباران و غارت کردند و حتی محجّر آهنی دور سنگ … را به یغما بردند.» (دکتر محمد معین، حافظ شیرین سخن، ص637))
از سوی دیگر، مسلّم است و حکومت اسلامی خود بهترین شاهد است که در آنچه ملایان کفر و حرام میدانند، از زمان حافظ تا کنون تغییری رخ نداده
واگر دشمنی با او اینک به ستایش بدل شده، به حکم منطق، دگرگونی را باید در این سو، یعنی در “حافظ و شعرش” جستجو کرد!