خمینی_گجستک و درخت سیب خرافه و میوه های فاسدش

 

محبوبه حسینپور :

او زیر سایه سار درخت فریب بود
ما سرو سربلند را بجوار ایستاده ایم 
او بار تلخ سیب خیانت به تحفه برد
ما آن بساط شرم را به شکار ایستاده ایم
او یوغ و دروغ و دخمه و دهشت  بنا نهاد 
ما بر فراز هرچه حصار ایستاده ایم
او ملک و ملت از مرکب شوکت پیاده کرد
تا ما عنان بکف گرفته به کار ایستاده ایم
در خاک غربتیم و آب تغابن بدیدگان 
تا آنکه دررسیم بکوی نگار ایستاده ایم
هرگز مباد دشمن هرزه بدر رود
تا آنکه سد کنیم راه فرار ایستاده ایم 
خون خورده اند و خاک به توبره کشیده اند
تا بر کشیم دماربقطار  ایستاده ایم …
محبوبه مهراردشیر ( حسینپور )
اول بهمن ماه 1395
لس آنجلس
2-
انزجار از 22 بهمن ننگين در 22 بیت:
دریغا که آتش بخرمن گرفت
که اخگر زسر تا بدامن گرفت
نگون شد یکی روزگاری سترگ
بخون شد بسی رادمرد بزرگ
همه رسم و آیین یزدان بخفت
کس از عهد و پیمان فرازی نگفت
بسی مار و کفتار و اژدر فزود
تو گویی به گیتی شفقت نبود
یکی پیر اهریمن بدسگال
گرفت از همه پاک دینان مجال
همه خون چکان دستگاهی انیر
همه بیخرد مردمی خیر خیر
ز بُن نیکوییها چو بر روفتند
صد افسوس تا خلق ، خود کوفتند
یکایک چو صرصر بهم تاختند
که شوکت ز کشور بپرداختند
فروغ از پگاهان ایران پرید
شب تیره را خصم یکجا خرید
سراپردهء شرم چون چاک شد
شقاوت دمان تا بر افلاک شد
پسر بر پدر دشنهء کین کشید
به هر کوی جلاد و مفتی جهید 
همه جهل افسر به پیرو جوان
همه جنگ در خاک و در خانمان
همه هستی ملک تاراج شد
غرور همه طعمه باج شد
بریدند بسیار سرو جوان
دریدند بس سینه ها بی امان
درازا کشید این عفِن روزگار
برایرانیان مانده این ننگ و عار
جهانداری از ابله و ناکس است
هوادار او جمله خار و خس است
چه شد سرفرازی و فرهنگ ما
کجا رفت آرام و آهنگ ما
ایا مام میهن ایا مادرا
کجایند پوران دانشورا
همان نامداران و گردنکشان
یلان خروشان و هم جانفشان
ز دستت بشد فرّهء اردشیر
بشد آرش ، آن گرد پرِّنده تیر
بخون خفته ای گر چه تنها و سرد ،
تنت شرحه شرحه ، دلت پر زدرد،
من آن شرزه بانوی جنگاورم
یکی دست شسته ز جان یاورم
 
 
محبوبه مهراردشیر (حسینپور)
 
 
بیستم بهمن ماه 1393
کایسری – ترکیه
 
3-
من آزاده ای ای پاکباز و غمینم 
که عزمی به غربت بود همنشینم 
چو داغ جوانان  کشد شعله بر جان 
بجز جانفدایی مسیری نبینم 
مبادا که دشمن مرا سخره گیرد 
مباد آنکه آلاید او سرزمینم 
تو خواهی اگر بندگی کن بجا باش 
من آن پای درراه روشن جبینم 
یکی شیر باید که شمشیرش برکف 
به هنگامه گرد میدان چنینم 
یکی کاوه باید که در رزم پاید
به آرام و آسودگی ، آخرینم 
فرومایه را چون نباید امان داد 
بسوزم همه خانمانش بکینم 
ترا ای زن و مرد ایران چون جان
من آن یاور سختکوش امینم … 
محبوبه مهراردشیر ( حسینپور )  
 اردیبهشت 1395 / کایسری – ترکیه