مهدی اصلانی :
سرگشته میان سنت و مدرنیته! سفره قلمکار اصفهان و آشپزخانهی اوپن
ممد صغیر در سهراه اکبرآباد عندِ خلاف بود. خلافی نبود که وی مرتکب نشده باشد
او عرق ۵۵ میکده قزوین را با لیوان بالا میانداخت و دهنشور میکرد و کاسه ماست و خیار را به عنوان مزه کمپرسیوار ته گلو خالی. اما گردنش را میزدی ۵۵ را با پپسی نمیخورد و میگفت پپسی متعلق به غیرمسلم است و نجس!
روانپارهگیی ایرانیان و نگاهِ گرایشِ مسلطِ روزِ جامعهی ایرانی به مذهب همینقدر ساده بود!شاه ایران نیز از این قاعده مستثنا نبود. کمربستهی امام رضا بودند! بهتقریب نام تمامیی پسران خاندان پهلوی یا با رضا آغاز میشود و یا بدان ختم. رضاشاه، محمدرضاشاه، رضا پهلوی و رضا به رضا!
شاه فیلم بازی نمیکرد و سیاهبازی در نمیآورد. باور و یقینش بود. هنگام سفر پشتش آب میریختند و از زیر قرآن رد میشد. به غبارروبیی امام هشتم شیعیان میرفت؛ دستانش بر ضریح گره کرده و زار میزد و تا ته نفسش و روز خروجش سرسپردهی مذهب ماند و بهجای جداسازی رفت پای کنترل روحانیت؛ و اتکا به سیاست چماق و هویج
هم از روز نخست برای مقابله با کمربند سرخ به کمربند سبز دخیل بست. آنقدر کمربند سبز محکم کرد که راه نفساش بست و حلقآویز آن شد
آشفتهحال بود و سرگشته میان سنت و مدرنیته. میان سفره قلمکار اصفهان و آشپزخانهی اوپن