زنانِ «نازن»

 

رها اخلاقی :

«تقدیم به زنان با شرف و مبارز راستین میهن چه در داخل و چه در خارج»

زنانِ «نازن»

زنانی «نازنند» گَه همچو مارند
گهی وحشی مثالِ سگ چه هارند
نپنداری که هر زن هست انسان
«بسیجی زن» که هست بدتر ز حیوان
«حجاب بانان» زنانی رذل و آشغال
کنند حقِّ زنان را سخت چه پامال
ز سرتا پا تماماً جملّه فاسد
همه اعمالشان یکسر که شاهد
و یا آن زن که خود «لو» داده فرزند
گرفت شیخِ پلید جانش که در بند
زنانِ بیشرف در گشتِ «ارشاد»
جنایت می کنند تا شیخ شود شاد
زنانی که شوند جاسوسِ ملّا
برند بالای دار خود بی محابا
زنِ ملّا که با وی کرده آن «کار»
«رضایت» داده خود، نی زور و «اجبار»
زنانی اینچنین بدتر ز رهبر
چرا که خود «زنند» لیک با ستمگر
زنی که میزند شلّاق بر زن
ندارد ارزشی در حدِّ ارزن
اگر خوب بنگریم چهره همه زشت
تو گوئی هرچه زشت در چهرشان کِشت
زنانِ فتنه گر مملو ز عقده
که وجدان و شرف درْشْان که مرده
زنانی که سری با شیخ دارند
درین خارج مرتّب فتنه کارند
بیایند در تجمّع ها ولیٰکن
به قولی گشته ملّا را که «آنتن»
خبر چینی کنند بهرِ سفارت
شریکِ شیخ و ملّا در جنایت
در این خارج «پناهنده زنانی»
گرفته «ملّیت» مدّت زمانی
بگیرند ملّیت با شوق و مستی
روند سویِ سفارت اوجِ پستی
پناهنده بُدند لیک آمد و رفت
دفاع کرده ازین کارِ کثیف سخت
اگر تقبیح نموده این «هُنَرْشان» !!؟
نشانت می دهند پاسِ سفرشان
پناهنده بُدم!!، پاسم اروپاست !؟
«اروپائی» شدم گر «اصلم» آنجاست!
«زَنَکْ» وقتی شدی عازم به اینجا !
فرار کرده ز دستِ شیخ و ملّا
تو گفتی جانِ من هان در خطر بود
اگر برگردم آنجا مرگ و نابود
طنابِ دار رَوَد بر گردنِ من
تجاوز می کنند بر مرد هم و زن
بگو ای «زن» کنون شیخ نیست درنده ؟
شده کشور پر از شادی و خنده ؟
تو سازش کرده یا شیخِ حرامی ؟
ویا تو گشته با وی هم مرامی ؟
برو خائن بس است توجیه، شرم کن !
خیانت پیشه ای، از اصل و از بن
بله هستند چنین زنهای پستی
میانِ شیخ و این «جنس» بند و بستی
بله زنهایِ پست هستند که موجود
کنند هر ارزشی را محو و نابود
نپندارید که هر زن صاحب ارزش
بویژه آن زنی با شیخ که سازش 
بباد شرم و دو صد لعنت به اینها
که می ریزند کنار شیخ چه «خین» ها
قلیلی از زنان دارند چنین خوی
که پشت کرده به «زن» با شیخ که هم سوی
ز این «گند خانه» باید هرچه دور شد
به جائی رفت که آنجا غرقِ نور شد
رویم سوی خیابان بانوان را
ببینیم غرّش این شیر زنان را
زنی همچون که «نیکا» نعره چون شیر
که گیسویش به قلبِ شیخ شده تیر
زنانِ بی شمارِ غرقِ در خون
که شهر از خونِ آنها گشته گلگون
زنانِ با شرف، نفروخته میهن
اگر هستند پناهنده، چو «آهن»
تحمّل می کنند رنجِ غریبی
نشان و سمبل عزّت شکیبی
چه درخارج چه در داخل نبرد کار
شرافت از سرو روشان که آشکار
در این خارج نرفته سویِ «کنسول»
نموده خود برای شیخ که «مفعول»
درونِ خاک میهن «شیرزن- کوه»
نپنداری قلیل، بلکه چه انبوه
شود ایران که آزاد این زنان «سر»
به رزمیدن که الحقّ گشته «افسر»
ستایش کردنم از این زنان ست
نه آنانی که «زن» هستند ولی «پست»
زنِ آزاده را باید پرستید
به این آزادگان باید که نازید
همین زنها دهند ما را که امّید
سپهرِ خاکِ ایرانند که خورشید
بنازم من «رها» براین زنان شیر
فقیه رذل و پست را کرده تحقیر
برزمند ضدِّ شیخ با چنگ و دندان
چه در شهر و خیابان یا که زندان
همین زنها سرند در جنبش اکنون
به «خشک- صحرا» وطن هستند چو بارون
شود از همّتِ آنان وطن شاد
نه شیخ ماند نه آئينش،بَرَد برباد
شود از همّتِ آنان وطن شاد

نه شیخ ماند نه آئينش،بَرَد برباد

۹ اردیبهشت ۲۵۸۴ ایرانی
۹ اردیبهشت ۱۴۰۴ خورشیدی
۲۹ آوریل ۲۰۲۵ میلاد