رضا مقصدی :
از بامدادِ تازه ، سخن گفتید؟
باور نمی کنند-
دلبستگانِ خنده ی خورشید.
در صبحِ تان ، سیاهیِ خوف انگیز.
در ظهرتان ، تلاوتِ تاریکی.
در شام ِ تان، تباهی ِ بیداد ست.
خورشید را ستاره ، صدا کرده ست.
زیبایی شناور ِ گُل را گلوی ماه.
این سینه را سپیدیِ فریاد ست.