شاه سیاه‌پوشان

 

مهدی اصلانی :

این روزها با روزآمدشدن حکایت بندیان و در سال‌گشت رفتن هوشنگ گلشیری. نشئه‌گی‌ی دوباره‌خوانی‌ی پاره‌ای آثار به رگ می‌نشیند
شاهِ سیاه‌پوشانِ هوشنگ گلشیری یکی از خواندنی‌ترین متن‌ها در مورد زندان حکومتِ اسلامی است.
شاعر‌معلمی در دهه‌ی شصت به حبس می‌رود. وقتی برای دست‌گیری به منزلش می‌ریزند او در حال خواندن «گنبد سیاه هفت‌پیکر نظامی» است. شاعرمعلم سال‌ها این اثر را به شاگردانش می‌آموخته. شاعرمعلم را نخست به سلول جوانی به‌نام سرمد می‌اندازند. بعدتر به بند عمومی منتقل شده و آن‌جا هفت‌پیکر را برای دیگر بندیان روایت می‌کند. سپس دوباره به انفرادی انداخته می‌شود. دیگرباره سرمد را که پلووری سیاه بر تن دارد به سلولش آورده و سرمد تعریف می‌کند که توسط برادرش لو رفته و حالا او بریده و تواب شده. سرمد می‌گوید که او نیز نامزدش را لو داده. سرمد هم‌چنین معترف می‌شود که در حبس به تیرخلاص‌زن بدل شده. او پس از اعدام زنان زندانی به سر اعدام‌شده‌گانِ زن تیرِ خلاص شلیک کرده و بعد جسد زنان را به داخل نعش‌کش‌ها می‌اندخته و در همان حال از گرمای بدن جنازه‌ها لذت جنسی می‌برده! سرمد هم‌چنین معترف می‌شود پس از اعدامِ نامزدش چون قادر به زدن تیر خلاص نبوده، به‌جای آن‌که تیر خلاص به سر نامزدش شلیک کند تیر را کنار سرش خالی می‌کند. سرمد نامزدش را در آغوش می‌گیرد تا داخل نعش‌کش بیاندازد. دختر نیمه‌جان است و چشم باز می‌کند و سرش را تکان می‌دهد. سرمد پولور سیاهش را به شاعرمعلم می‌بخشد تا این راز بر ما دانسته آید! و …
دوباره‌خوانی‌ی شاه‌سیاهپوشان هم‌راه باخوانش منتقد ادبی‌ی تبعید بهروز شیدا که فهم کتاب دارد را توصیه می‌کنم
«تاریخِ هستی‌ی ما روایتِ سیاه‌پوشی است. و راز که گشوده شود همه سیاه‌پوشانیم […] شاه سیاه‌پوشان حدیث هم‌یاری‌ی قربانیان و جلاد است»
نگاه کنید به «گم‌شده در فاصله‌ی دو اندوه» هم‌چنین گوش دهید به نقد اثر با صدای بهروز شیدا