خر وصیّت کرد : فرزندم ! بیا و خر نباش !
این همه خر بوده ای ، کافی ست ، پس دیگر نباش
یا تلاشت را بکن با پارتی پُستی بگیر !
یا فرار مغزها کن ! توی این کشور نباش
کار کردن مثل خر در شأن ما هرگز نبود !
همتی کن وارثِ این شغل زجرآور نباش
سعی کن یا رانت خواری یا زمین خواری کنی !
هر چه می خواهی بخور اما پی عرعر نباش
آخورت را پُر کن و تنها خودت از آن بخور !
بیخودی دلسوز اسب و قاطر و استر نباش
از مترسک هم نترس ، اصلا به او جفتک بزن !
لیک روی خط قرمزهای گاو نر نباش
کهنه پالانی به تن کن ، حفظ ظاهر کن ولی
در تجمّل از الاغ کدخدا کمتر نباش
گوسفندان را بترسان از جهان آخرت !
باطناً اما خودت هرگز بر این باور نباش
هر چه در دِه یونجه موجود است ، یک شب جمع کن !
صبحش از اینجا برو ، یک لحظه هم اینور نباش
تیز اگر باشی دُمَت را هم نمیگیرد کسی
حال و حولت را بکن ، دلواپس کیفر نباش !