رضا نوری
“یک نهر ناگهانی
خطی کشید زیر شعرم
زورق در جای امضاء من ایستاد”
شهروز رشید، شاعری که روز شنبه ۱۳ بهمن، پس از یک دوره بیماری در بیمارستانی در برلین درگذشت، بدون شک یکی از صداهای ماندگار در شعر تبعید ایران است.
او که در کنار شعر، به ترجمه و نقد ادبی نیز میپرداخت، پرورشیافته فضای ادبی فارسیزبان خارج از ایران بود و با تسلط بر ادبیات تبعید ایران، یکی از منتقدان جدی آن به شمار میرفت.
شهروز رشید بیشتر عمر ۵۸ ساله خود را در تبعید گذراند، اما این طولانیتر شدن دوران تبعید، ذرهای از علاقه و توجهاش به ایران و زبان فارسی کم نکرد.
این شاعر در خارج از کشور به عضویت کانون نویسندگان ایران در تبعید درآمد و همچنین دبیر بینالمللی انجمن قلم ایران در تبعید شد.
فعالیت سیاسی و خروج از ایران
شهروز رشید روز دهم اردیبهشت سال ۱۳۳۹ در دشت مغان در نزدیکی شهر فارسآباد واقع در استان اردبیل و در طایفه “خامسلو” یکی از طوایف شاهسونهای آذربایجان متولد شد. دوران تحصیلات ابتدایی را در روستای محل تولد خود گذراند و برای دوره راهنمایی به اردبیل رفت.
او که از همان نوجوانی به تشکیلات “راه کارگر” پیوسته بود، با وقوع حوادث انقلاب، ترک تحصیل کرد و دیپلم نگرفت. با این حال، به ادبیات علاقه جدی داشت و کتابهای مذهبی و سیاسی مثل کتابهای شریعتی را نیز میخواند، اما هرگز مذهبی نشد و به اندیشههای غیردینی چپ گرایش پیدا کرد.
شهروز رشید، شاعری که روز شنبه ۱۳ بهمن، پس از یک دوره بیماری در بیمارستانی در برلین درگذشت
با وجود سرکوبهای سال ۱۳۶۰، شهروز رشید که دیگر یک فعال سیاسی بود، همچنان قصد داشت در ایران بماند. در این دوره، او برای گذران زندگی به کارهای مختلفی مثل کار در کارگاههای ساخت ترازو یا ساخت در و پنجره روی آورد. رشید که مدتی به تبریز و سپس به تهران رفت، همزمان به کار تشکیلاتی خود مثل شرکت در جلسات سیاسی و پخش اعلامیه نیز ادامه میداد.
فشار سیاسی همچنان علیه فعالان سیاسی چپ وجود داشت و دوستان و همفکران بهروز رشید در آن دوره، زندانی یا اعدام شدند، یا کشور را ترک گفتند. شرایط سخت زندگی بهروز رشید، او را نیز مجبور کرد که در بهمن ۱۳۶۲ در پنج سالگی انقلاب، با وطنش برای همیشه خداحافظی کند.
شهروز رشید بعدها درباره آن دوره از زندگیاش گفت که او جزو جوانان آرمانگرایی بود که حکومت هرگز فرصت تجربه و عملی شدن اندیشههایشان را به آنان نداد.
رشید مثل خیلی از فعالان سیاسی آن زمان، از طریق مرز زمینی ترکیه به طور غیرقانونی از ایران خارج شد، اما پس از دستگیری در ترکیه، بیست روزی را در زندان شهر قارص گذراند. با وجود تهدید به بازگرداندن به ایران، بالاخره از زندان آزاد شد و به استانبول رفت. در استانبول، پس از ارتباط با فعالان سیاسی ایرانی و اخذ ویزای آلمان، به این کشور رفت و تقاضای پناهندگی کرد.
شهروز رشید در آلمان همزمان با فعالیتهای ادبی و فرهنگی، به شکل دیگری فعالیت سیاسی را نیز ادامه داد. او که با کانون پناهندگان سیاسی ایرانی در برلین همکاری نزدیک داشت در نشستها و جلسههای سیاسی شرکت میکرد. از آخرین فعالیتهای شهروز رشید در این زمینه، تدارک مراسم بیستمین سالگرد قتلهای زنجیرهای بود که با حضور پرستو فروهر در ماه دسامبر گذشته در برلین برگزار شد.
شعر و داستان
لازم نیست / حتما / ستارهای بالای سرم باشد / بیآسمان هم میتوانم / از این شب بگذرم.
شهروز رشید که موقع خروج از ایران جوانی ۲۳ ساله بود، سرودن شعر را از همان دوران دبیرستان آغاز کرد. بخش عمده نخستین کتاب رشید، یعنی مجموعه شعر “آب در شولا” که سال ۱۳۶۳ در خارج از ایران منتشر شد، در ایران سروده شده بود.
“بادبادکها” (۱۳۶۸)، “از خاطرهها و گریز” (۱۳۷۲)، “دایرهها و هرگز” (۱۳۷۴)، “سوره گل سرخ” (۱۳۷۵)، “کتاب هرگز” (۱۳۷۶)، “مرثیههای برلینی (۱۳۷۸) و “بازگشت پسرگم شده” (۱۳۹۱) دیگر مجموعه شعرهای بهروز رشید است.
همچنین گزیدهای از اشعار این شاعر با عنوان “کتاب هرگز” سال ۱۳۸۳ از سوی نشر دات در ایران منتشر شد. نمونهای از شعرهای او نیز در مجموعه “اینجا ایران است” در کنار اشعار ۲۷ شاعر ایرانی دیگر که ساکن آلمان هستند، به زبان آلمانی ترجمه و منتشر شده است.
تبعید و مرگ، از مضامین اصلی شعر شهروز رشید است: “مردن سخت نیست / زال زر هم که باشی / همیشه زود میمیری / به مرگ خود مردن مشکل است / ماه نشناسدت / و خاک و سنگ … / به غربتی چنین کاکتوسی مردن مشکل است.”
شهروز رشید داستاننویس هم بود و اولین بار قصه “مرثیهای برای شکسپیر” را در دهه هشتاد خورشیدی در مجله آفتاب در نروژ به چاپ رساند. منوچهر رادین، کارگردان ایرانی ساکن آلمان نیز نمایشی بر اساس این قصه و با همان نام “مرثیهای برای شکسپیر” روی صحنه برد.
شهروز رشید، شاعری که روز شنبه ۱۳ بهمن، پس از یک دوره بیماری در بیمارستانی در برلین درگذشت
شخصیت اصلی “مرثیهای برای شکسپیر” یک معلم تاریخ است که از آن چیزی که قبلا بوده و حالا از آن فاصله گرفته، سخن میگوید و میخواهد اینگونه ادبیات بیافریند. پس از مدتی این قصه همراه با داستانهای دیگر به صورت کتاب در سال ۱۳۸۵ در آلمان منتشر شد.
کتاب “مرثیهای برای شکسپیر” پس از مقدمه، از هفت داستان پیوسته و یک مؤخره کوتاه تشکیل شده است: “این سفر، طریقتی تلخ است و سلوکی سخت، سفریست از «من» تا «او». گریستن الماسی کثیف است که زندگی نام دارد. شرح هفت بار ایلیاتی شدن یک روح است. رقص در هفت حلقه زنجیر است.”
ترجمه، نقد ادبی و تدریس “نوشتن خلاق”
در زمینه ترجمه، کتابهای “اخگر” نوشته شاندور مارای، “قدم زدن” نوشته توماس برنهارد، “یادداشتهای زیرزمینی” نوشته فیودور داستایفسکی، “داستان بعدی” نوشته سیس نوتبوم، از آثاری است که شهروز رشید به فارسی ترجمه و منتشر کرد.
او همچنین کتاب “ناگهان در دل جنگل” از عاموس عوز، نویسنده بزرگ اسرائیلی را ترجمه کرد که در دستهبندی “داستانهای آلمانی” در ایران به چاپ رسید. این کتاب تاکنون، تنها کتاب عاموس عوز به شمار میرود که توانسته در ایران منتشر شود.
علاوه بر ترجمه کتاب، شهروز رشید، چند مقاله ادبی از جمله “داستایفسکی شیطان و ایدئولوگ” نوشته اکتاویو پاز را به فارسی ترجمه و منتشر کرده است.
اما بخش عمده فعالیتهای ادبی شهروز رشید، مربوط به نقد و پژوهش ادبی است.
یکی از علاقههای پژوهشی شهروز رشید، مطالعه درباره نظامی گنجوی شاعر قرن ششم هجری بود. او معتقد بود که “مخزنالاسرار مانیفست ادبی نظامی گنجوی” است.
همچنین ادبیات معاصر ایران به ویژه ادبیات تبعید، از دغدغههای او در نقد ادبی بود. “مهلتی بایست تا خون شیر شد!” (نگاهی به بوف کور)، “خوانشی از قصه بلند ‘نماز میت’ نوشته رضا دانشور” و … از جمله مقالاتی است که از شهروز رشید منتشر شده است.
شهروز رشید علاوه بر برگزاری کارگاههایی در زمینه “نوشتن خلاق” در برلین و برخی دیگر از شهرهای اروپایی مثل استکهلم، در نشستهای مختلف درباره موضوعاتی مثل رابطه دین و شعر نیز سخنرانی میکرد.
او در یکی از سخنرانیهایش با عنوان “خاوران و شعر” که درباره کشتار سیاسی دهه شصت بود، گفت: “شعر تبعید، ریشههایش در دهه شصت است، با واقعیتهای دهه شصت بالیده … و غریبترین شعر تبعید، خاوران است که در هیچ کتابی نمینگنجد.”
شهروز رشید، که شعر او نیز بیگمان برآمده از دهه شصت است، شاعران تبعیدی را همچون شاهدان عینی تاریخ میدانست:
“ای پلههای سنگی مهجور
آنگاه که به زیر ساعتهای گنگ خم میشوید،
در چشمهای شوکرانیتان
از من یاد آرید
من دهان شما بودم.”
منبع:بی بی سی