عاشقانه ی کافرانه ی آزاد عریان

 

اسماعیل وفا یغمائی :

به اهل دل و عشق

۲۱/۱/۲۰۲۲

ببوس جام می سرخ با لب گلفام

بده به بوسه ای آنرا به من ،تو تام و تمام

ز بعد بوسه بهل تا لبان تشنه ی من

سفر کند به تو ای صبحگون سیم اندام

ز نوک پای الی سر، و درمیانه آن

حکایتی که همان به ،که ناشود اعلام!

مساحتی که در آن میوزد نسیم بهشت

به بوسه کرد ورا لیک باید، استشمام

مساحتی که به لب بایدش سفر کردن

ز روی صبر و تامل،نظر کنان! آرام

مکن کرشمه نگارا که شیخ شهر نکرد

حلال مان! به عنایات حضرت اسلام

چو صبح عشق بر آید در اوج، خورشیدش

فراترست ز افسانه ی حلال و حرام

فراترست ز فقه وحدیث و خطبه ی شیخ

فراترست  ز فتوای آنچه گفته امام

نه تو کنیزی ومن چون غلام تا شیخی

نهد به عشق من و تو به لطف عقد زمام(افسار)

توئی به تخت دلم همچو شاهبانوی من 

من ار چه شاه تو اما، به عشق همچو غلام

به لطف عاقد عشقیم هر دو عشقآشام

رها زقید فقیهان گول خون آشام

ز قید و بند کشیش و خدای هرچه رسول  

ز قید دیر و کلیسا و حضرت خاخام

خوشا رهائی از انوار دین حضرت شیخ

خوشا به زلف تو گمگشته در شبان ظلام(تاریک)

خوشا گریز  به اقلیم ارتداد و به کفر

ز قید وبند لجنزار حجت الاسلام

خوشا گریختن از آن بهشت با بدرود!

خوشا به عشق رسیدن به هفت بار سلام

کنون به روی تو ای ماه من که کرده طلوع

به لطف عشق به جان(وفا) چو بدر تمام

بجای روی نهادن به مُهر،از سر مِهر

به آستان توای عشق! والصلاه و سلام

به آستان تو ای عشق کز تلاطم تو

هزار موج غزل هر دمم دهد الهام

به آستان تو ای عشق پاک بی زنجیر

به قید خویش!نه قانون کهنه ی احکام