فقط حرف

 

رها اخلاقی :

فقط حرف و فقط حرف و فقط حرف
جمیعا اون به بیرون سر درون برف
یکی از رهبران گشته فراری
ز مخیفگه به چه چه چون قناری
یکی در گوشه امن کرده جا خوش
برای خویش تجارت کار و باری
سبیل را دائما چرخان و جنبان 
مرتب اطلاعیه شعاری
همینکه جنبشی بیند به داخل
چکش داسی به پرچم موج سواری
ببینند مردمان را پرچم است شیر
چه غوغایی و جنگ و نعره زاری 
که این پرچم مزین شیروخورشید
زمان سلطنت را یاد میاری
ولیکن در میان هر دو دستشان
یکی پرچم چکش روس جانثاری
یکی دیگر اگرچه پرچم ایران
ولی بر آرمشان قرآن نگاری
یکی  ملی است با  نام مصدق
درون سینه اش صد فتنه جاری
مصدق مرد ملی و عزیز بود
مرتب این جماعت روضه داری
که شه دیکتاتوری خون ریز و بی رحم
هنوز هم مرگ به شه هی پافشاری
ز ملی و چپ و اسلام چپگرد
هنوز مرگ را به شه باز کارداری
تو گوئی شه هنوز بر تاج و تخت است
نمی ببینند که شیخ را اسب سواری
اگر ملت شوند جمع زیر پرچم
همینها حمله ور جمع را فراری
جمیعا دشمن پور شه قبل
تمامشان این بدانند افتخاری
فراموش کرده شیخ بی شرف را
که میهن غرق مرگ و زشتکاری
مرتب اطلاعیه هیاهو
مواظب این پسر دارد قراری
که میخواهد ره بابا بگیرد
شود شاه و کند یک تاجگذاری
جمیعا همره شیخ روز و شب کوک
بلند گو در بلند گو جمله قاری
اخیرا هم یکی کرده ظهور خویش
شده قاطر کش ملا که گاری
جنابش شیک و پیک‌ و با کراوات
کلماش با امام هیچ فرق نداری
در آغاز حمله اش بود سوی اسلام 
یکی تاکتیک که منبر گیر بیاری
رسیده پای او در جای امنی
کنون بر ضد شه بر هر مناری
جناب معلوم نباشد کی کجا بود
که پیچیده به پای شهریاری
خلاصه منبری کرده بپا وی
بیا بنگر ببینش خرسواری
وشاید هم بباشد یک پرستو
چنین عشوه ادا و گل عزاری
خلاصه جملگی همراه و همگام 
زصبح تا شب نموده پاچه خواری
کجا شاه کرده بود اینقدر جنایت
که جمله روز و شب در سوگواری
اگر ریگی به کفشتان جا ندارد
بباید بر علیه شیخ نواری
نواری از جنایات فقیهان
نه شاهی که دگر جان هم نداری
ولی دانم که این ترس ناشی از چیست
میان شیخ و شه هست کارزاری
نمی گویم که شه بی عیب و نقص بود
ولی انصاف زمانش بود بهاری
کنون فرزند شه یک راه حل است
که این شیخ را در اریم ما دماری
فقط فرزند شه یک شانس است اینحا
که یک سمبل شود بر شیخ فشاری
به نزد داخل و خارج معرف
به این خاطر وی است راه گذاری
برای حفظ خاک کل میهن
بباید نام وی جاری و ساری
«رها» نیست سلطنت را آرزویش 
ولی شهزاده است یک شهسواری
بباید حول نام او یکی شد
اگر خواهیم که ایران اقتداری
همینکه شیخ رفت در سطل زباله
بشینیم و بجوییم راه چاری 
یکی جمهوری و یا هرچه دیگر
به رای ملت است صندوق سپاری
هر آنکس رای آورد می شود او
رئیس مملکت  خدمتگذاری
به پا سازیم یکی مجلس که ملی
در آن مجلس فقط قانون گذاری
امید است هرکه باشد یک وطندوست
در این ره جبهه ای و راه کاری
 
 

۱۴ بهمن ۲۵۸۲ ایرانی

۱۴ بهمن ۱۴۰۲ خورشیدی

۳ فوریه ۲۰۲۴