قصه روباه و خروس وشیرجنگل

 

رها اخلاقی :

بود شیری با خروسی بس رفیق
شب به هنگام رو به صحرا شد طریق
مرغ خوش الحان ما از بهر خواب
بر درخت خوابیده شیر را گفت جناب
تو به پای این درخت خوش خواب باش
خسته ای بس، روز تو بود پر تلاش 
صبحدم بر حسب عادت آن خروس
بانگ بر داد و که صبحدم کرد جلوس
روبهی چالاک در آن اطراف بود
گوشها تیز و صدایش کرد شنود
رو به سوی آن درخت گردید روان
 شاد و سرمست سوی آن مرغک دوان
گفت ای مرغ سحر وقت است نماز
منتی کرده بیا شو پیش نماز
گفت کار من اذانش گفتن است
پیشنماز پایین درخت در خفتن است
رو به سو وی بکن بیدار ز خواب
حتم گوید خواست تو مثبت  جواب
چونکه روبه چهره شیر را بدید
وز صدای نعره اش از جا پرید
داشت دست و پا در آورد بال و پر
گشت فراری تا نیفتد درد سر
آن خروس گفتا نمازت را چه شد
دین و ایمانت چرا در جا بمرد؟
روبه مفلوک در حین فرار
گفت تجدید وضویم ای نگار
قصه روباه ما یک قصه نیست
روبه ما قصه آسید علی است
دائما دادست شعار،مرگ بر یهود
ثروت ایران در این ره پودر و دود
روز و شب فریاد، نابود اسرائیل 
گوش ها کر کرده از این قال وقیل
حال بینند غزه در خاک است و خون
سید علی از ترس گرفته خفه خون
چپ و راست گویند غلط ما کرده ایم
آنچه کرد حماس، ما ناکرده ایم
گفته بودش می کنم یکسان به خاک 
کل اسرائیل را ما را نه باک
لیک اکنون غرش توپ و تفنگ
سیدعلی افتاده از گفتن‌ جفنگ
بی شرف های کثیف بی وطن
لات و لمپن هایتان از مرد و زن
وعده تان بود است نماز در اورشلیم
جمع کردید جملگی پا در گلیم
خوب خوار گشتید، به پیش خاص و عام
این سخن را از ” رها” در اختتام 
باش تا این جنبش زن زندگی
سوی گورستان بردتان جملگی 
می شود آزاد ایران دیر نیست
دوستی، همسایگی، حتما که زیست
 

۱۱ آذر ماه ۲۵۸۲ ایرانی 

۱۱ آذر ۱۴۰۲ خورشیدی 

۲ دسامبر ۲۰۲۳ میلادی