ما گلهای خندانیم

 

اسماعیل وفا یغمائی :

با درودی به روان شاعر میهن پرست عباس یمینی شریف و الهام از شعر ما گلهای خندانیم. شعری ساده برای بچه های ریش سفید بهمن پنجاه و هفت

اسماعیل وفا یغمائی

 

ما گلهای خندانیم

فرزندان ایرانیم

یک عده توی ایران

یک عده دور از آنیم

جمعی اصول گرائیم

یا اصلاح را قربانیم!

نمیدانیم گاهی ما

به چه چیز آویزانیم

بیزار از خان و شاهیم

خودآقا بالا خانیم

جمعی از ما بی دینیم

یک عده قرآن خوانیم

جمعی از ما نو اندیش

خوشحالیم و خندانیم

ما بچه هائی خوبیم

با هوش و تاریخ خوانیم

یک عده چپ رو هستیم

اما به راست میرانیم

یک عده غرق ظلمت

اما ماه تابانیم

یک  عده اندر کسوف

خورشید نور افشانیم

برخی مانند یک شیر

ده بیس ساله پنهانیم

یک عده اندر غربت

سی چل ساله ویلانیم

غافل! که پیر و پاتال

رو سوی گورستانیم

جمعی آلترناتیویم

پیروز بی گمانیم

برخی ا پو زی سی یون

در پهنه ی میدانیم

جمعی میان  صد حزب

گیجیم و سر گردانیم

معتاد حرف  وبحث ایم

صحبت را آبونمانیم

عاشق به قهوه خوردن

در کافه ها ویلانیم

با مهر و با محبت

پشت هم میخارانیم

در داخل هر کشکی

مانند بادمجانیم

در عرصه ی سیاست

کارکشته بازرگانیم

هر بحث و فحصی باشد

ما برترین برهانیم

ما رای  خود را تا بیخ

بر هر کس می تپانیم

در عین بی سوادی

افلاطون دورانیم

دور از هر واقعیت

ما پیرو آرمانیم

ظاهرا دموکراتیم

سکولاریزم نشانیم

اما نزد مخالف

ما گزمه و آژانیم

بر کله اش با باتوم

حرف خود میکوبانیم

طرفدار فقرا

اگر چه خود اعیانیم

شکر خدا که ما ها

دارای آب و نانیم

دور از ایران ویران

صدها شکر آبادانیم

فارغ ز وضع ملت

دانایان نادانیم

ما ها از هر جنس و نوع

از هم گر گریزانیم

اما در اصل و ریشه

با هم ما هم پیمانیم

ضد شاه ایم اما خود

مجموع صد سلطانیم

تاج او را اما ما

مختص خود میدانیم

با من من من فقط من

آواز خود میخوانیم

با هر مسلک قدرت را

پویانیم و جویانیم

گرویران باشی ایران

گر بریان   باشی  ایران

باید از ما تحفه ها

بس شادان باشی ایران