مرگ بر شاه

 

رها اخلاقی :

جملّه گفتیم مر گ بر شاه مرگِ ما جملّه رسید
شاه رفت و ملّتی بیچاره گشت  قدّش خمید
اندرین بازی بشد  چند نسل فنا «ایران» مگو
عزّتِ ایران و ایرانی برفت هم آبرو
رهبران جملّه فراری سویِ غرب، نی هم که شرق
چرب کرده خود سبیلها را کراوات زرق و برق
جملّه چپ بودند زمان شه  چریک و بمب گذار
چونکه شیخ آمد تفنگها را زمین  هان «الفرار» !
چند ماهی تق و توق کرده بشد سمبه چه زور
«رهبران» یک سر فراری بس «هواداران» به گور
در فرنگ برپا نموده جشن و سور و بس نشست
بهرِ آنهائی که بودند «در کمین»، حال بند و بست
گر ندانی چیست منظورم عزیز از آن «کمین»
یک «سرودی» هست «سرکوچه» تفنگها آتشین
شیخ در داخل شبی چند صد «هوادار» را به تیر
عدّه ای را هم به حبسهای طویل کرده اسیر
مادرانِ پیر و رنجور و ضعیف بس غصّه دار
با پدرهایِ به دل خون، غصّه هاشان آشکار
پشتِ دربهای اوین و هم قزل آواره روز
بهرِ دیداری چه بس کوتاه به دل صد آه وسوز
پشتِ شیشه چند دقیقه دید و بازدیدی تمام
کنترل گشته بدست جانیان هر حرف کلام
کشت شیخ هر روز وشب، بس چند هزار زندانیان
جوخه ها و دارها مشغولِ کار شاد جانیان
گورهایِ دسته جمعی دائما در گسترش
کارِ شیخ ویرانی و مرگ، وی عزا را پرورش
رهبران در خارجه هی کنفرانس لیست ها کلفت 
تو که گوئی جانِ انسانها نه ارزش، بلکه مفت
شیخ بر کار و همه مشغولِ بحث با یکدگر
«نشریهِ هاشان» زهم افشاگری، گه چند خبر 
این به آن گفته برو مزدور توئی «فرصت طلب» 
دیگری گفتا خموش ای «میوه چینِ» بی ادب
دشمنیها بینشان تکثیر شده هم تفرقه
گه چنان با هم که درگیر گوئی آمد صاعقه
شیخ حالش خوب و راضی دائما تسبیح بدست
با دمش گردو شکسته شادِ شاد گوئی که مست
ملتِ بیچاره در رنج و ستم بس نا امید
دستها بر آسمان نفرین دعا ره ناپدید
ناگهان فریادِ ملّت از زمین بر آسمان
نامِ یک «شهزاده» بر لب،وی به میهن پاسبان
شیخ و چپ اصلاح طلب با غار نشینانِ حرا 
جملّه مرگ گویان به این «شهزاده» باز آن ماجرا
ماجرایِ هفت و پنجاه جملّه گشته متّحد
بهرِ ویرانیِ ایران جملّه هم رأی معتقد
تا همین دیروز ببودند جمگلّی کارد و پنیر
ضدِ شهزاده به وحدت سایه اش بسته به تیر
باز هم داد و هوار «مرگ بر ستمگر مرگ به شاه»
با همین شعر و شعار با شیخ گشته هم پناه
بس کنید واماندگانِ شرِّ آن پنجاه و هفت
آن سبو بشکست و هم پیمانه اش افتاد ز دست
من «رها» هستم دمکراتم نه چپ نی هم که راست
گر که می گویم ز «شهزاده» پلی از بهر ماست
یک پلی که انتهایش سقط شیخ، آزاد وطن
جملّه باید همرهش شد هر مرام هر انجمن
هرچه میخواهد دل آن سنگتان گوئید سخن
«مرگ بر شاه» بر لبان، همراه شیخ گردید کفن
 

۲۴ امرداد ۲۵۸۴  ایرانی

۲۴ مرداد ۱۴۴۴

۱۵ ماه اوت ۲۰۲۵