مهدی اصلانی :
نام این کوچهی بنبست بهار است
چلچلهها که بگریند سیل راه میافتد
در شرشر سیاه باران و در برودت گمجای جهان صدای بهار میآید بهار سهم کبوتر است و انسان
نه برای شما ناانسانها!
شرط ببنیدم که رفتنی هستید؟
از سر طاقچه کتاب برمیگشاییم: «چنین نیز نخواهد ماند»
و شما فهم آن ندارید
که عشق مجازات رویای آدمی است!