نگران مباش گلشیفته

 

اسماعیل وفا یغمائی :

 

نگران مباش گلشیفته

دبِّاغان چون شاعران 

ستایشگر پوست آهوانند

شاعران ستایشگر پوست آهوان زنده

و عریانی آن به هنگام خرامیدن

در زیر آفتاب زنده

و دبّاغان نیز ستایشگرانند

تا با پوست غزالی زیبا چون تو

   قلمدانی بسازند

یا جلد چرمین کتاب خود را زینت بخشند

یا از آن نعلینی

برای فقیهی

تا بر پوست نرم تو به کرشمه قدم زند

و سخن از خدا بپراکند

***

نگران مباش گلشیفته

غزال زیبای دلاور

تردید ندارم

دبّاغان چون من شاعر

چون عریان به میدان آمدی

سالها قبل

 به ستایش زیبائی توسکوت فرمودند

ودر خلوت خود

فتبارک اللهی زمزمه کرده

و آهی سوزناک از سر آرزو بر آوردند

تا شاید در جنّت در خلوت

حورالعینی چون ترا به پاداش دریابند 

و من شاعر

که ستاینده عریانی آزادی وزیبائی ام

 با عریانی تو

غزلی را در گرما و زیبائی زن

زنی از سر زمین خود جان بخشیدم

چون خدائی که عریانی حوا را جان بخشید

تا عشق و اینهمه زیبائی

بهانه زیستن در تبعیدگاه زمین باشد

تا شعر زاده شود

تا ترانه ها

تا آوای سازها و طبلها

بر خیزد

و سکوت را بشکند

و تا من در پیری

جوانی را در جان خود امتداد دهم

***

 نگران مباش گلشیفته 

غزال عریان دیروز

امروز تو باز عریان به میدان آمده‌ای

عریان اما چون کلام مقدس آزادی

که عریان است

چون کلام مقدس عدالت که عریان است

عریان در دفاع از ملّتی

که سالهاست بر چنگگ خونین دبّاغان حاکم

پوست کنده می‌شود

عریان در دفاع از زنانی

که پیرامون مزار مقدسان بخاطر نان

بر بستر زائران بیگانه

عریان می‌شوند

***

گلشیفته

غزال زیبا

 دباغان از عریانی کلام تو در خشمند

از عریانی نبرد تو برای آزادی

و نه از عریانی دیروز تو

و شاعران

عریانی کلام تر در امروز

و عریانی پیکر زیبای ترا در دیروز

همچنان به ستایش ایستاده‌اند

عریان بمان گلشیفته

چون غزالی خرامان یا ببری خروشان

 عریان چون آفتاب

و ماه نیمه شب ایران که عریان است

چون سرو کاشمر

که تن پوشی جز زیبائی خود ندارد

و چون نخلهای  دهکده کوچک من

که عریان عریانند

با خوشه های پر شهد خود

در گذر نسیم نیمه شب

عریان بمان گلشیفته

بی هراس از دبّاغان

عریان بمان

بیست و یک فوریه 2023