رضا مقصدی :
تاریخ، جنایات جمهوری اسلامی ایران را در همه ی عرصه ها به ویژه در زندان های سیاسی اش فراموش نخواهد کرد.قتل عام فرزندان مردم، در زندان های سیاسیِ دهه ی شصت (وپیش تروُ پس از آن) ونیزکشتار آنان در خیزش ِ خجسته ی اخیر، چهره ی منحوس ِ این جمهوری ِجنایت راسیاه تر کرده است واین در، تاهنوز، برپاشنه ی سیاهِ ننگین اش می چرخد..
در شادمانیهای هستی
انسان، حضوری، مست دارد.
باران، به جان ِ عاشقاش بايد ببارد.
آواز را در جانِ او شوری، شگرف ست.
وقتی درخت اش را بهاران، میسُرايد
وقتی که رخت اش، بیقرار ِ آفتاب ست
او را چه ترسی از شقاوتهای برف ست؟
همزاد ِ آتشهای ديرين
همريشهی آب است وُ خورشيد.
در مهربانیهای جاری
شادی ِ شور ِ زيستن را
در چشمهايش میتوان ديد.
بايد زمين، بر خود ببالد
دستی به دست ِ اين چنين، سرمست دارد.
آن کيست اما؟
آن کيست میخواهد چنين، مستی نباشد؟
آن کيست میخواهد که اين زيباترين را
از باغِ ما بردارد وُ بر دار دارد؟
“هستی”، نمی بخشايد وُ ما
بايد نبخشيم-
آن دست ِ پستی را که با ما کار دارد.