اسماعیل وفا یغمائی :
اگر زنده باشد
که دیریست مردهاست در زنده بودن خویش
در میان دژی تاریک
از جهل و فریب و خرافه
دژی که خود بر آورد
بز دلی فراری و متوهم و بیمار
و در اتاقی
با چهار دیوار
و چهار پنجره
***
صدای نفسهای تلخ خویش را شنید
در میان چهار دیوار قساوت، وقاحت، قباحت
و رذالت
و چهار دریچه
گشوده به سوی چهار گورستان بیکران
در چارسوی جهان
که چشم انداز او بود
لبریز جنازه های جوان و پیر
و سقفی سنگین
سنگین ترین سقف از دروغ
دروغ توحیدی خالص و ناب
که بر سر او فرود آمد
فرود آمد است و مدفون شد
***
آوار فرود آمده
واو مدفون شده
دیریست مدفون شده
و حتی پس از مرگ
میراث شوم آن مرحوم
و میراث برانش
باور ندارند و خود و دیگران را میفریبند
در میان آوارهای قساوت و قباحت و قاحت
و رذالت
و سقفی از سنگین ترین دروغها
مدفون شده در میان چهار گورستان
که چشم اندازآن مرحوم بود
و اینک هنوز چشم انداز میراث برانی است
که اگر چه نفسی بر میآورند
اما دیریست مدفون شدهاند
و از آن دژ
با دیوارهایش از استخوانهای خونین مردگان
تنها دری به آخرین گورستان گشوده است
***
کفن بافان در کارند
گور کنان مشغول
جیره خواران منتظر
.مردگان آینده در صف انتظار
مردگان آینده
مردگان کبیر، صغیر و متوسط
در صف انتظارند
و بر تابوتها مدال های افتخار میگریند
و دیریست مردهاست کذاب اعظم
مدیحه دوم
اسماعیل وفا یغمائی
شانزده فوریه 2024میلادی
***
عظیم بود او
کذاب اعظم
عظیمتر از هر عظیمی
ووسیع بود و بی منتها
بی منتهاتر از هر بی نهایتی
اقرار میکنم
و تجربه کردهام
پس از تجربهها
****
عظیم بود او
عظیمتر از هر عظیمی
چون کوهساری سر به فلک کشیده
از نجاست تقطیر شده
و منجمد شده
سخت تر از صخره و سنگ
تا دورترین عرش
آنجا که خدای خود را
به هیئت خود خلق کرده بود
چونان رسولی
به هیئت خویش
و خود را در هیئت او بر عرش نشانده بود
و بی منتها بود او
چون مردابی بیمارو متوهم از بیرحمی و دروغ
که در درون خود تمام گندابهای جهان را
در خود فرو کشیده بود
وظلمانی ترین شبی بود
که در لباس دروغین روز
تیغ بر گلوی صبح یک ملت نهاد
و گریخت تا اعماق ظلمات بی پایان خود
آنجا که امام پلید مرده
در انتظار او بود
تا به رستاخیزی دیگر
بی عمامه و ریش در هیئت او باز گردد
با تمام فاضلابها و گندابه های تاریخ
***
بیزارم ازاو
بیزارترین به تجربهای تلخ
حتی این مرده اگر زنده باشد
و باز گردد
با غرش طبلها و شیپورهااز عرش تا فرش
***
بیزارم
بیزار از حکومت دروغ و فاضلاب
ودر ورودگاه او
پیش از آنکه بیاید
خود چوبه دار خویش را خواهم تراشید
و خود را بر دار خواهم کشید
پس ازآنکه
در تمام واژههای شعرهایم
تمام صاعقه های آتشین جهان را
بر فرق قلههای نجاست
و گندابهای دروغ
فرود آوردهام
تا از خاکستر دروغ و نجاست
بوی تعفن بر نخیزد