پرتو امید

 پرتو امید

         (برای دلاور ایرانزمین، امید سرلک)

در سرزمین نور

بار دگر جهید شراری از آسمان

آتش گرفت جامه ضحاک اهرمن

از پرتو امید

آتش گرفت خرگه دیو پلید پیر

دیوی که سالهاست چریده براین چمن

بر سرزمین تو

بر سرزمین من.

آتش زبانه زد

بالا گرفت و رفت

با تیر آن دلیر

با تیر آن دلاور گودرزی سترگ

آن آرش زمان

آن پهلوان لُر، ایرانی اصیل.

آن شیر پیلتن اگر اکنون به جای نیست

گودرز و گیو هست

بهرام نیو هست

آن بازوی که برآرد به سر درفش

آن پهلوی که بگیرد لگام رخش

کیخسروی که ستاند ز دیو، داد.

زودا به سررسد غم و دور غمین ما

بوم سیه به در شود از سرزمین ما

هم بخت باژگون بگریزد از این دیار

با همّت همه

بدرخشد به هر کران

مهر نگین ما